بررسی سندی روایتی در فضیلت حضرت زهرا سلام الله علیها در مستدرک حاکم

چکیده

المستدرک علی الصحیحین مهمترین اثر حاکم نیشابوری (۴۰۵ ق) از محدثان بزرگ اهل سنت می‌باشد. موضوع کتاب، احادیثی است که به عنوان مستدرک و تکمله بر دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم جمع‌آوری شده است. ویژگی‌ مهم‌ کتاب مستدرک، آمدن حدود ۲۶۰ حدیث در فضیلت اهل بیت علیهم السلام در این کتاب است.

بعد از آنکه حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین بنا را بر نقل برخی از  فضائل اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌گذارد،  این عمل بر بعضی از هم کیشان وی از متقدمین و متاخرین سخت آمده و سعی در تضعیف آن احادیث داشته اند.

در نوشتار پیش رو بعد از نقل حدیثی در فضیلت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها از کتاب مستدرک، که شمس الدین ذهبی آن را موضوع و جعلی دانسته است، به بررسی سند و تک تک راویان پرداخته و شواهد حدیث را از کتب اهل سنت بررسی می‌کنیم.

در انتهای این مقاله خواهید دید که این حدیث حتی بر اساس مبانی طرفداران سقیفه صحیح می باشد و انکار و کتمان این حقیقت، دلیلی جز بغض و کینه و دشمنی با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله نخواهد داشت.

مقدمه

همانطور که در منابع فریقین وارد شده است، دوران پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ، دوران رنج های جانکاه و مصیبت های عظیم آل رسول صلی الله علیه و آله رقم خورده است. به گونه ای که رفتارهای ظالمانه برخی صحابه سبب خانه نشینی امیرالمومنین علیه السلام شد و جراحت های شدید یگانه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله منجر به شهادت ایشان گردید.

کتمان فضائل و پوشیده نگه داشتن حقانیت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان خلیفه بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله و فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها از همان روز های نخستین آغاز شده و قرن های متمادی طرفداران سقیفه بر آن اصرار ورزیده اند.

متن حدیث

(حدثنا أبو الفضل الحسن بن يعقوب العدل، وأبو بكر محمد بن عبد الله بن عتاب، وأبو بكر بن أبي دارم الحافظ، قالوا: ثنا إبراهيم بن عبد الله العبسي، ثنا العباس بن الوليد بن بكار الضبي، ثنا خالد الواسطي، وأخبرني أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان، ثنا إبراهيم بن عبد الله بن مسلم البصري، ثنا عبد الحميد بن بحر، ثنا خالد بن عبد الله، عن بيان، عن الشعبي، عن أبي جحيفة، عن علي رضي الله عنه قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم: ” إذا كان يوم القيامة قيل: يا أهل الجمع ‌غضوا أبصاركم لتمر فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم، فتمر وعليها ريطتان خضراوان ” قال: أبو مسلم: قال لي أبو قلابة وكان معنا عبد الحميد أنه قال: (حمراوان» هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه ).[۱]

نمودار سند

روات

شیخ اول حاکم نیشابوری: أبو الفضل الحسن بن يعقوب العدل

نام وی الحسن بن يعقوب بن يوسف، أبو الفضل البخاريّ العّدل است.[۲] و در سال ۳۴۲ هجری وفات یافته است.[۳]

ذهبی در تاریخ الاسلام نام حاکم نیشابوری را در بین شاگردان الحسن بن یعقوب ذکر کرده است.

(الحسن بن يعقوب بن يوسف… وعنه: أبو عليّ الحافظ، وأبو إسحاق المزكيّ، وأبو عبد الله الحاكم، و…).[۴]

توثيقات

ذهبی او را صدوق معرفی کرده و می‌نویسد:

(البخاري الحسن بن يعقوب بن يوسف الشيخ، ‌الصدوق، ‌النبيل).[۵]

ابوطيب المنصوري در الروض الباسم او را به طور صریح توثیق کرده است.

(قلت: [ثقة نبيل] ووصفه بكثرة الرحلة دليل على اعتنائه بالطلب).[۶]

نتیجه

با توجه به اینکه ذهبی او را مدح کرده و صدوق دانسته است و عالم معاصر ابوطیب المنصوری او را توثیق کرده است و جرحی برای او ذکر نشده بدون تردید می‌توان حکم به وثاقت اين راوی کرد.

شیخ دوم حاکم  نیشابوری: أبو بكر محمد بن عبد الله بن عتاب

نام وی محمد بن عبد الله بن عتّاب، أبو بكر الأنماطيّ البّغداديّ است و در سال ۲۸۶ هجری از دنیا رفته است.[۷]

مقبل الوادعی نام او را در کتاب رجال الحاکم فی المستدرک به عنوان شیخ حاکم نیشابوری ذکر کرده است.

‌(محمد ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌عتاب العبدي: قال الحاكم رحمه الله كما حدثناه أبو بكر ‌محمد ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌عتاب العبدي ببغداد).[۸]

توثيقات

خطیب بغدادی او را توثیق کرده است.

(محمد بن عبد الله بن عتاب أبو بكر …. وكان ثقة).[۹]

ذهبی نیز قول خطیب بغدادی را نقل کرده و آن را رد نکرده است. لذا می‌توان گفت ذهبی نیز وثاقت محمد بن عبد الله را پذیرفته است.

(محمد بن عبد الله بن عتّاب….وثّقه الخطيب).[۱۰]

ابو طیب المنصوری عالم معاصر اهل سنت نیز او را توثیق کرده است.

(‌محمّد ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌أحمد ‌بن ‌عتّاب …. قلت: [ثقة] وقد روى عنه عدد من الأئمة المشاهير).[۱۱]

نتیجه

با توجه به اینکه محمد بن عبدالله به طور صریح توثیق شده است و جرحی نیز در موردش وارد نشده است، تردیدی در وثقاتش وجود ندارد.

شیخ سوم حاکم نیشابوری: أبو بكر بن أبي دارم الحافظ

نام وی  أحمد بن محمد بن السّريّ و معروف به الحافظ أبو بكر بن أبي دارم الكوفي است.[۱۲] و در سال ۳۵۲ هجري وفات يافته است.[۱۳]

ذهبی در سیر اعلام النبلاء نام حاکم نیشابوری را در بین شاگردان وی ذکر کرده است.

 (‌ابن ‌أبي ‌دارم ….حدّث عنه: الحاكم، و…).[۱۴]

توثیقات

ذهبی در سیر اعلام النبلاء او را با الامام و الحافظ مدح می‌کند:

(‌ابن ‌أبي ‌دارم ‌الإمام ‌الحافظ ‌الفاضل، … الكوفيّ الشّيعيّ، محدّث الكوفة).[۱۵]

و  همچنین در جای دیگر حفظ او را مورد ستایش قرار می‌دهد:

(كان موصوفا بالحفظ والمعرفة).[۱۶]

تضعیفات

ابوبکر بن ابی دارم را توصیف به رافضی کرده اند.

ذهبی می‌نویسد:

(وكان رافضيًّا، يروی في ثلب الصحابة المناكير، واتّهم بالوضع).[۱۷]

حاكم نيشابوری نیز این واژه را در مورد او به کار برده است.

(قال الحاكم: هو رافضي، غير ثقة).[۱۸]

رافضی در اصطلاح رجال و تراجم اهل سنت به کسی می‌گویند که سب و شتم صحابه و مخصوصا ابوبکر و عمر را می‌کند.

در مجموع الفتاوی ابن تیمیه آمده است:

 (ولهذا قيل للإمام أحمد: ‌من ‌الرافضي؟ قال: الّذي يسبّ أبا بكر وعمر. وبهذا سمّيت الرّافضة؛ … فالمبغض لهما هو الرافضي وقيل: إنّما سمّوا رافضةً لرفضهم أبا بكر وعمر).[۱۹]

در شرح احوالات ابن ابی دارم در کتاب های تراجم سنی به طور واضح مشخص است که او نسبت به ابابکر و عمر بغض داشته است.

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان می‌نویسد:

(وقال محمد بن أحمد بن حماد الكوفي الحافظ بعد أن أرخ موته: كان مستقيم الأمر عامة دهره ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب حضرته ورجل يقرأ عليه: أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.

وفي خبر آخر في قوله: {وجاء فرعون} عمر {ومن قبله} أبو بكر {والمؤتفكات} عائشة وحفصة فواقفته على ذلك).[۲۰]

به همین جهت است که أبو بكر بن أبي دارم متهم به کذب و وضع حدیث شده است.

ذهبی در میزان الاعتدال می‌نویسد:

 (الكوفي الرافضي الكذاب).[۲۱]

پاسخ۱:

حفظ و عدالت ابن ابی دارم در کتب تراجم مدح شده است.

در بخش توثیقات گذشت که ذهبی او را امام و حافظ معرفی کرده بود.

در کتاب معجم الفاظ الجرح و التعدیل واژه (الامام) اینگونه ترجمه شده است:

(الکامل فی علم الحدیث، یقتدی به فی هذا العلم. و حکمها: یحتج بحدیث اهل هذه المرتبة).[۲۲]

همچنین ذهبی در مورد حفظ و قوت او می‌گوید:

 (كان موصوفا بالحفظ والمعرفة).[۲۳]

با وجود این اوصاف و الفاظ تعدیل اتهام کذب و وضع حدیث برای ابن ابی دارم دلیلی ندارد به غیر از مذهبش و احادیثی که نقل کرده است.

علمای سنی در کتب تراجم به این مطلب اشاره کرده اند که مذهب راوی سبب جرح وی نخواهد بود.

الباني در کتاب خود سلسلة الاحادیث الصحیحة در مورد مذهب راویان می‌نویسد: مذهب راوی بین خود او و خدای اوست و هیچ دخلی در جرح او ندارد.

وی می‌گوید: حتی در صحیح مسلم و صحیح بخاری راویانی ثقه یافت می‌شوند که از مخالفین عقاید اهل سنت هستند، مانند: خوارج و شیعیان.

و این کلام را به آن جهت می‌گوید که علمای اهل سنت به راویان و احادیث دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم اعتماد کامل دارند.

ابن حجر مکی این دو کتاب را صحیح ترین کتاب ها بعد از قرآن معرفی کرده است:

 (هما ‌أصح ‌الكتب ‌بعد القرآن بإجماع من يعتد به).[۲۴]

کلام البانی در مورد مذهب راوی این چنین است:

(وأما المذهب فهو بينه وبين ربه، ‌فهو ‌حسيبه، ولذلك نجد صاحبي ” الصحيحين ” وغيرهما قد أخرجوا لكثير من الثّقات المخالفين كالخوارج والشيعة وغيرهم).[۲۵]

روایاتی را هم که ابن ابی دارم نقل کرده است در جهت مذهب و اعتقاد خودش بوده است و نمی‌توان به جهت این روایت او را تضعیف کرد.

پاسخ۲:

 اگر هم ابن ابی دارم تضعیف شود ضرری به صحت حدیث وارد نمی‌شود، زیرا حاکم نیشابوری همین سند را از چهار شیخ خودش نقل کرده است که متابع ابن ابی دارم هستند.

إبراهيم بن عبد الله العبسي

این راوی در این سلسله سند، شیخ واحد سه استادی است که حاکم نیشابوری روایت را از آنها نقل کرده است و متابع یکدیگر هستند.

نام وی إبراهيم بن عبد الله بن عمر بن أبي الخيبري  است و درگذشته سال ۲۷۹ هجری است.[۲۶]

معاصرت ابراهیم بن عبدالله با سه شاگرد خودش یعنی الحسن بن یعقوب، محمد بن عبد الله و ابن ابی دارم، و نقل حدیث با الفاظ سماع حدثنا دلالت بر اتصال سند در این طبقه دارد.

توثیقات

ذهبی در سیر اعلام النبلاء او را ستوده و صدوق دانسته است.

(إبراهيم ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌عمر ‌بن ‌أبي ‌الخيبري ‌الكوفي…. المحدث، المعمر، الصادق…. وهو صدوق، جائز الحديث).[۲۷]

ابن حبان نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.

(‌إبراهيم ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌عمر القصار العبسي يروی عن أبي نعيم ووكيع روى عنه أهل الكوفة(.[۲۸]

دارقطنی نیز او ستوده است.

(قال الحاكم: قال الدّارقطنيّ: إبراهيم بن عبد الله بن عمر، العبسي، أبو إسحاق القصار، الكوفي، عن وكيع، لا بأس به).[۲۹]

ابن قطلوبغا نیز نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.

(‌إبراهيم ‌بن ‌عبد ‌الله ‌بن ‌عمر ‌القصّار العبسي….وقال الدارقطني: لا بأس به).[۳۰]

نتیجه

با توجه به اینکه هیچ جرحی در مورد این راوی وارد نشده است و بزرگان جرح و تعدیل نیز او را ستوده اند به یقین می‌توان حکم به وثاقت او کرد.

العباس بن الوليد بن بكار الضبي

نام وی همان است که حاکم نیشابوری آن را ذکر کرده است و درگذشته سال ۲۲۱ هجری است.[۳۱]

ذهبی در تاریخ الاسلام نام العباس بن الولید را در بین اساتید ابراهیم بن عبدالله ذکرکرده است.

إبراهيم بن عبد اللّه بن عمر بن أبي الخيبري….وسمع أيضًا من: جعفر بن عون، وعبيد الله بن موسى، والعباس بن الوليد الضّبّيّ).[۳۲]

توثیقات

ابن حبان نام وی را در الثقات خوىش ذكر كرده است.

 (‌عبّاس ‌بن ‌بكار من أهل البصرة كنيته أبو الوليد يروی عن أبي بكر الهذليّ وأهل البصرة ).[۳۳]

ابن ابی حاتم نیز او را در کتاب الجرح و التعدیل ستوده است.

(عباس بن بكار الضبى… نا عبد الرحمن قال سئل ابى عنه فقال شيخ).[۳۴]

در مقدمه جلد دوم کتاب ابن ابی حاتم  آمده است که  واژه (شیخ) از سومین مرتبه از مراتب تعدیل است. ابن ابی حاتم الفاظ مرتبه چهارم و پنجم را برای اعتبار مفید می‌داند و قبل از مراتب اعتبار، یعنی مرتبه دوم و سوم  نزد او از جایگاه بالاتری نسبت به جایگاه اعتبار  برخورد است.

(وإذا قيل ‌شيخ فهو بالمنزلة الثالثة يكتب حديثه وینظر فيه إلا أنه دون الثانية، وإذا قيل صالح الحديث فإنه يكتب حديثه ‌للاعتبار).[۳۵]

تضعیفات

جرح و تضعیف هایی در مورد العباس بن ولید نقل شده است که آنها را می آوریم و بعد به نقد آنها می‌پردازیم.

اول: منکر الحدیث

ابن عدی و ابو نعیم اصفهانی احادیث او را منکر دانسته اند.

وقال ابن عدي: منكر الحديث عن الثقات، وغيرهم. وقال أبو نعيم الأصبهاني: يروی المناكير لا شيء).[۳۶]

العقیلی نیز احادیث او را منکر دانسته است.

(وقال العقيلي: الغالب على حديثه الوهم والمناكير).[۳۷]

پاسخ اول:

ابن حجر در تعریف منکر می‌گوید: در اصطلاح بسیاری از اهل حدیث یکی از دو قسم  منکر الحدیث آن راوی متفردی است که مجهول یا ضعیف باشد و احادیثش نیز متابعی و شاهدی نداشته باشد.

(وأما ما انفرد المستور أو الموصوف بسوء الحفظ أو المضعف في بعض مشايخه دون بعض بشيء لا متابع له ولا شاهد فهذا أحد قسمي المنكر، وهو الذي يوجد في إطلاق كثير من أهل الحديث).[۳۸]

در حدیث مورد بحث هم برای عباس بن ولید متابع وجود دارد و هم شواهدی در کتب اهل سنت موجود است که در ادامه ذکر خواهیم کرد.

متابع

در همین سندی که حاکم نیشابوری نقل کرده است عبدالحمید بن بحر متابع برای العباس بن الولید است.

پاسخ دوم:

در تایید این کلام  ابن حجر عسقلانی و اینکه به علت تفرد، به عباس بن ولید اتهام منکر الحدیث بودن زده اند، کلام ابن حبان است که در الثقات می‌گوید:

(‌عبّاس ‌بن ‌بكار ….كان يغرب، حديثه عن الثّقات لا بأس به).[۳۹]

سخاوی در فتح المغیث واژه (یغرب) را به همان معنای متفرد ترجمه کرده است.

 (ثمّ إنّه (قد ‌يغرب مطلقًا) ; يعني في المتن والإسناد معًا ; كالحديث الّذي تفرّد برواية متنه راو واحدٌ).[۴۰]

و ابن حبان تاکید می‌کند عباس بن ولید اگر حدیثش را از الثقات نقل کند، آن حدیث پذیرفته می‌شود.

در ادامه در ترجمه خالد بن عبدالله که عباس بن ولید این حدیث را از او نقل کرده است، ذکر خواهد شد که تمام بزرگان رجال سنی او را توثیق کرده اند. در نتیجه این حدیث باید از او پذیرفته شود.

دوم: کذب

ذهبی در میزان الاعتدال او را به صورت مبهم جرح کرده است و می‌گوید:

(العباس بن الوليد بن بكار. وأنه ليس بثقة ولا مأمون).[۴۱]

و در تاریخ الاسلام علت همین تضعیف را بیان می‌کند و می‌گوید:

(العبّاس بن بكّار الضّبّيّ البصريّ….وكان كذابا).[۴۲]

دارقطنی نیز او را کذاب دانسته است.

(قال الدارقطني: كذاب).[۴۳]

پاسخ اول:

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان بعد از ذکر قول دارقطنی مبنی بر کذاب بودن عباس بن الولید، حدیث مورد بحث را شاهد مثال کذب و علت اتهام وی ذکر می‌کند.

(قال الدارقطني: كذاب.

قلت: اتهم بحديثه عن خالد بن عبد الله عن بيان عن الشعبي، عن أبي جحيفة، عن عليّ رضي الله عنه مرفوعا: إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا أهل الجمع غضوا أبصاركم عن فاطمة حتى تمر على الصراط إلى الجنة).[۴۴]

جالب توجه است که اغلب احادیث عباس بن الولید که آنها را مصداق کذب، باطل و نکارت دانسته اند از فضائل اهل بیت علیهم السلام است که آنها را ذکر می‌کنیم:

ابن حجر عسقلانی در همان لسان المیزان احادیث در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه را از اباطیل و مصائب عباس بن الولید یاد می‌کند.

(ومن أباطيله: عن خالد بن أبي عمرو الأزدي عن الكلبي، عن أبي صالح، عن أبي هريرة رضي الله عنه قال: مكتوب على العرش لا إله إلا الله وحدي محمد عبدي ورسولي أيدته بعلي.

ومن مصائبه: حدثنا عبد الله بن زياد الكلبي، عن الأعمش عن زر عن حذيفة رضي الله عنه مرفوعا: في المهدي. فقال سلمان: يا رسول الله فمن أي ولدك؟ قال: من ولدي هذا وضرب بيده على الحسين.

….وقال ابن أبي الدنيا: حدثنا إسحاق الأشقر , حدّثنا العباس بن بكار , حدّثنا عبد الله بن المثنى عن عمه ثمامة، عن أنس عن أم سليم قالت: لم ير لفاطمة دم في حيض، ولا نفاس).[۴۵]

شواهد حدیث

و اما در مورد حدیث مورد بحث که ابن حجر عسقلانی آن را دلیل اتهام کذب  به عباس بن الولید دانسته است باید عرض شود:

چه طور می‌شود این حدیث را کذب  و موضوع دانست در حالیکه با طریق های بسیاری از پنج نفر از صحابی نقل شده است، و طبق مبنای برخی از بزرگان علمای سنی با نقل پنج نفر از صحابه می‌توان تواتر یک حدیث را اثبات کرد.

پنج صحابه ناقل حدیث:

  1. امیرالمومنین علیه السلام
  2. ابو ایوب انصاری
  3. ابو سعید خدری
  4. ابوهریره
  5. عایشه

ابن الجوزی در العلل المتناهیه این پنج سند از صحابه را با طریق های مختلف ذکر کرده است.

(حديثٌ في غضّ الأبصار ثم حشر فاطمة.

قد روی عن علي وأبي أيوب وأبي سعيد وأبي هريرة وعائشة

أما حديث علي فله أربعة طرق.

  1. الطّريق الأوّل: أنا عليّ بن عبيد اللّه الزّاغونيّ قال أخبرنا عليّ بن أحمد بن البندار قال أنبأنا أبو عبد اللّه بن بطّة قال نا أبو بكر أحمد بن محمّد السّريّ قال نا إبراهيم بن عبد اللّه بن عمر قال نا عبّاس بن الوليد بن بكّار قال نا خالدٌ الو اسطي عن بيان عن الشّعبيّ عن أبي جحيفة عن علي قال سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم يقول إذا كان يوم القيامة نادى مناد من وراء الحجب يا أهل الجمع غضّوا أبصاركم عن فاطة بنت محمّد صلّى اللّه عليه وسلّم حتّى تمرّ”.
  2. وأمّا حديث أبي أيّوب قال نا عليّ بن عبيد اللّه قال نا عليّ بن أحمد قال أنبأنا ابن بطّة قال نا أبو جعفر محمّد بن عمرو بن البختريّ قال نا محمّد بن يونس أبو العبّاس القرشيّ قال نا الحسين بن الحسن الأشقر قال نا قيس بن الرّبيع عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة عن أبي أيّوب الأنصاريّ قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم:” إذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش يا أهل الجمع نكسوا رؤوسكم وغضّوا أبصاركم حتّى تجوز فاطمة بنت رسول اللّه على الصّراط فتمرّ ومعها سبعون ألف جارية من الحور العين كالبرق اللامع”.
  3. وأما حديث أبي سعيد أنبأنا محمّد بن ناصر قال أنبأنا المبارك بن عبد الجبّار قال نا عبد الباقي بن أحمد الواعظ قال نا محمّد بن جعفر بن علان قال أنبأنا أبو الفتح الأزديّ قال نا النّعمان بن هارون البلديّ قال نا عبيد اللّه بن إسحاق الخراسانيّ قال نا داؤد بن إبراهيم العقيليّ قال نا خالد بن عبد الله الو اسطي قال نا سعيد بن إياس الحريريّ عن أبي نضرة عن أبي سعيد الخدريّ قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم:”إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا أيها النّاس غضّوا أبصاركم حتّى تمرّ فاطمةٌ بنت محمّد صلّى اللّه عليه وسلّم على الصّراط”.
  4. وأمّا حديث أبي هريرة أنبأنا محمّد بن ناصر قال أنبأنا المبارك بن عبد الجبّار قال نا عبد الباقي بن أحمد الواعظ قال نا محمّد بن جعفر بن علان قال نا أبو الفتح الأزديّ قال نا محمّد بن عبدة قال أخبرنا يزيد بن عمرو الغنوی قال نا عمير بن عمران قال نا حفص بن غيّاث عن محمّد بن عبد الله العزرمي عن عطاء عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم:”إذا كان يوم القيامة نادى مناد من وراء الحجاب يا أيها النّاس غضوا أبصاركم ونكسوا رؤوسكم فإنّ فاطمة بنت محمّد تجوز على الصّراط”.
  5. أمّا حديث عائشة فله طريقان: الطّريق الأوّل: أنا منصورٌ القزّاز قال نا أبو بكر بن ثابت قال أنا أبو الفرج محمّد بن الحسن القاضي قال نا أحمد بن سليمان قال حدّثنا حسين بن معاذ قال نا شاذ بن فيّاض عن حمّاد بن سلمة عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم:”إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق طأطئوا رؤوسكم حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد صلّى اللّه عليه وسلّم”).[۴۶]

با وجود نقل این روایت از پنج صحابی طبق مبنای برخی از علمای اهل سنت می‌توان تواتر آن را اثبات کرد.

ابن حزم اندلسی پس از نقل یک روایت از طریق چهار نفر از صحابی می‌نویسد:

(ورویناه أيضًا مسندًا من طريق جابر. فهؤلاء أربعةٌ من الصّحابة – رضي اللّه عنهم -، فهو نقلٌ تواتر، ‌ولا ‌تحلّ ‌مخالفته).[۴۷]

بنابراین طبق مبنای ابن حزم اندلسی در صورتی که یک حدیث را پنج نفر از صحابه نقل کنند آن حدیث متواتر است.

مجد الدین بن تیمیه (جد احمد بن تیمیه) در کتاب المسودة فی اصول الفقه نام چهار نفر از علما سنی را ذکر می‌کند که برای تواتر قائل به نقل حداقل پنج نفر از صحابه شده اند.

 (قال القاضي أبو يعلى متابعة لأبي الطيب وقاله قبلهما ابن ‌الباقلاني متابعة للجبائي يجب أن يكونوا أكثر من أربعة لأن ‌خبر ‌الأربعة لو جاز أن يكون موجبا للعلم لوجب أن يكون خبر كل أربعة موجبا لذلك ولو كان هكذا لوجب إذا شهد أربعة على رجل بالزنا أن يعلم الحاكم صدقهم ضرورة ویكون ما ورد به الشرع من السؤال عن عدالتهم باطلا).[۴۸]

اگر هم بر طبق مبانی این افرادی که ذکر شد تواتر این حدیث را نپذیریم، حتی اگر تمام این طریق ها و سند ها را ضعیف بدانیم حدیث به درجه حسن و قبول خواهد رسید.

صالحي شامي در کتاب سبل الهدی به این نکته اشاره کرده و می‌نویسد:

‌‌( الخامس عشر: في كيفية حشرها- رضي الله تعالى عنها-.

روى تمام في الفوائد والحاكم والطبراني عن علي، وأبو بكر الشافعي عن أبي هريرة، وتمام عن أبي أيوب وأبو الحسين بن بشران، والخطيب عن عائشة والأزدي عن أبي سعيد- رضي الله تعالى عنهم- بأسانيد ضعيفة، إذا ضم بعضها إلى بعض أفاد القبول، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: (إذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش أيها الناس» ، وفي لفظ: (يا أهل الجمع، ‌غضوا ‌أبصاركم، ونكسوا رؤوسكم حتى تجوز ‌فاطمة بنت محمد إلى الجنة» وفي لفظ: حتى تمر على الصراط).[۴۹]

و چه طور شمس الدین ذهبی این حدیث را دروغ و موضوع دانسته است  (التعليق – من تلخيص الذهبي ۴۷۲۸ – لا والله بل موضوع) [۵۰] در حالیکه در کتب علوم حدیث اهل سنت گفته شده اگر کسی حدیث موضوع و دروغی را نقل کند و اشاره به دروغ بودن حدیث نکند خودش یکی از دروغ گویان بر رسول خداست.

(ولا يجوز ذكره إلا مقروناً ببيان وضعه؛ للتحذير منه؛ لقول النبي صلّى الله عليه وسلّم: “من حدث عني بحديث يرى أنه كذب فهو أحد الكاذبين. رواه مسلم).[۵۱]

این حدیث را با همین سند از طریق عباس بن الولید که ذهبی آن را دروغ دانسته است، بسیاری علمای سنی نقل کرده اند و اشاره ای به موضوع بودن حدیث نکرده اند و حتی حاکم نیشابوری حدیث را بر شرط شیخین –بخاری و مسلم – تصحیح کرده است. بنابراین یا ذهبی اتهام کذاب بودن به بزرگان سنی زده است و یا از روی دشمنی با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث را موضوع دانسته است.

برخی از کسانی که این حدیث را نقل کرده اند عبارتند از:

احمد بن حنبل در فضائل الصحابه.[۵۲]

احمد بن بشر (ابن الاعرابی) در کتاب معجم خودش.[۵۳]

طبرانی در معجم الکبیر. [۵۴]

ابو نعیم اصفهانی در معرفة الصحابه. [۵۵]

ابن المغازلی در کتاب مناقب امیرالمومنین علیه السلام.[۵۶]

و ….

نتیجه

همانطور که گذشت اگر چه العباس بن الولید علاوه بر تعدیلاتی از سوی بزرگان رجالی، ضعف و جرح هایی نیز برای او ذکر شده است اما در همین سند حاکم نیشابوری، عبدالحمید بن بحر متابع او در نقل روایت است وحدیث به درجه حسن خواهد رسید.

شیخ چهارم حاکم نیشابوری: أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان

نام كامل وی أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك بن شبيب، أبو بكر القطيعي البغدادي است.[۵۷] و در سال ۶۸۰ هجری وفات یافته است.[۵۸]

ذهبي در تاريخ الاسلام حاكم نيشابوري را از شاگردان احمد بن جعفر ذکر کرده است.

(روى عنه: الدارقطنيّ، وابن شاهين، والحاكم، و…).[۵۹]

توثیقات

وی یکی از دو راوی کتاب مسند احمد بن حنبل است.

(راوی مسند الإمام احمد).[۶۰]

بسیاری از بزرگان رجال اهل سنت احمد بن جعفر را توثیق کرده اند.

ذهبی با الفاظی چون محدث و مسند او را مدح کرده است.

 (القطيعيّ…. الشّيخ، العالم، المحدّث، مسند الوقت).[۶۱]

حاكم نيشابوري نیز او را ثقة دانسته است.

(‌وقال ‌الحاكم: ‌ثقة ‌مأمون).[۶۲]

دارقطنی او را با لفظ صریح ثقة توثیق کرده است.

قال أبو عبد الرحمن السلمي: سألت الدارقطني عن أبي بكر القطيعي، فقال: ثقة زاهد قديمٌ، سمعت أنه مجاب الدعوة).[۶۳]

برقانی نیز با عبارت (فهو ثقة) او را توثیق کرده است.[۶۴]

ابن کثیر نیز او را توثیق کرده است.

(وكان ثقة كثير الحديث).[۶۵]

ابن الجزری نیز احمد بن جعفر را توثیق کرده است.

(أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك أبو بكر القطيعي ‌ثقة ‌مشهور ‌مسند).[۶۶]

ابن قطلوبغا نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.[۶۷]

تضعیفات

اول: غرق شدن كتب

آنطور که در کتب تراجم ذکر شده، کتب احمد بن جعفر در آب غرق شده است و بسیاری از احادیثش را از حفظ بیان می‌کرده است و همین سبب شده برخی بر او طعن بزنند و احادیثش را معتبر ندانند. پس از ذکر این واقعه از سیر اعلام النبلاء ذهبی، به نقد آن میپردازیم.

ذهبی از قول ابن ابی الفوارس در این رابطه می‌نویسد:

(وقال ابن أبي الفوارس: لم يكن بذاك، له في بعض المسند أصولٌ فيها نظرٌ، ذكر أنّه كتبها بعد الغرق، وكان مستوراً صاحب سنّة ).[۶۸]

پاسخ:

خود علمای اهل سنت به این اتفاق و اشکال بر احمد بن جعفر پاسخ داده اند.

خطیب بغدادی پس از نقل این ماجرا می‌نویسد: من کسی را ندیدم که به این دلیل (غرق شدن کتبش) او را ترک کند و از او نقل روایت نکند.

 (وكان بعض كتبه غرق فاستحدث نسخها من كتاب لم يكن فيه سماعه، فغمزه الناس، إلا أنا لم نر أحدا امتنع من الرواية عنه، ولا ترك الاحتجاج به).[۶۹]

از برقانی نقل شده است که: وقتی این اتفاق برای احمد بن جعفر افتاد من نسبت به نقل روایت از او مشکوک بودم تا بعد از تحقیق برای من روشن شد او صدوق است و شکی در سماع روایاتش نیست.

(قال البرقاني: كان شيخاً صالحاً غرقت كتبه فنسخها من كتاب ذكروا أنه لم يكن فيه سماعه فغمزوه لأجل ذلك، وإلا فهو ثقة وكنت شديد التنفير عنه حتى تبين لي أنه صدوق لا شك في سماعه).[۷۰]

ابن جوزی نیز به این اشکال اینگونه پاسخ داده است: زمانیکه با سماعش به کتبش اعتماد شده، جایز است آنچه می‌گوید نیز به آن اعتماد شود و مکتوب شود.

(وهذا لا يوجب القدح لأنه ‌إذا ‌تيقن ‌سماعه ‌للكتاب جاز أن يكتب سماعه بخطه).[۷۱]

ابن كثير نيز ضمن توثيق احمد بن جعفر می‌نویسد هیچ کس از روایت کردن از احمد بن جعفر امتناع نکرده است و به برخی جرح ها به سبب غرق شدن کتب هایش توجهی نکردند.

(ولم يمتنع أحد من الرواية عنه، ولا التفتوا إلى ما شغب به بعضهم من الكلام فيه، بسبب غرق بعض كتبه).[۷۲]

دوم: اختلال در آخر عمر

از ابن صلاح نقل شده است که: احمد بن جعفر در آخر عمرش دچار اختلال شده بود و از احادیث آنچه بر او خوانده می‌شد متوجه نمی‌شد.

(وقال أبو عمرو بن الصلاح: اختل  في آخر عمره، حتى كان لا يعرف شيئاً مما يقرأ عليه).[۷۳]

خطیب بغدادی نیز از الفرضی اختلال و ضعف احمد بن جعفر را ذکرکرده است.

 (وقال الخطيب: سمعت الفقيه أحمد بن أحمد القصريّ يقول: قال لي ابن اللّبّان الفرضيّ: لا تذهبوا إلى القطيعيّ، قد ضعف واختلّ، وقد منعت ابني من السّماع منه).[۷۴]

پاسخ:

ذهبی بعد از نقل این قول از ابن صلاح بر او می‌تازد و بر او خرده می‌گیرد که چرا  شخصیتی مانند احمد بن جعفر را اینگونه جرح کرده است. وی می‌نویسد:

 (قلت: فهذا القول غلو وإسراف، وقد كان أبو بكر أسند أهل زمانه).[۷۵]

الصبيحي در کتاب النکت الجیاد در تایید این قول ذهبی در اشکال بر ابن صلاح می‌نویسد:

(أقول: ویدل على أنه غلو وإسراف أن المشاهير من أئمة النقد في ذلك العصر، كالدارقطني والحاكم والبرقاني، لم يذكروا اختلاطًا ولا تغيرًا).[۷۶]

ابو طیب المنصوری در کتاب الروض الباسم ضمن صدوق دانستن احمد بن جعفر می‌گوید: کسانی که در سماع احمد بن جعفر ایراد گرفته اند بدون دلیل است و اصل بر حسن بودن احادیثش است مگر اینکه خطا در او ثابت شود.

قلت: [صدوق أكثر عن عبد الله بن أحمد، وقد تغير قليلًا بآخره، وتكلم في سماعه بعض “المسند” بلا حجة، فالأصل في حديثه الحسن حتى يظهر أنه قد أخطأ فيه]، والله أعلم).[۷۷]

نتیجه

نتیجه در مورد احمد بن جعفر همان کلام ابو طیب المنصوری در الروض الباسم است که در خط بالا ذکر شد و گذشت.

لذا اگر در حدیثی ثابت شود که احمد بن جعفر خطا کرده است به آن التفات می‌شود و الا اصل بر صحت احادیثش است. و این حدیث همانطور که ذکر شد در همین سند سه متابع دیگر از شیوخ حاکم نیشابوری دارد، بنابراین احتمال خطا در نقل آن بسیار کم است.

إبراهيم بن عبد الله بن مسلم البصري

نام وی إبراهيم بن عبد الله بن مسلم بن ماعز، أبو مسلم الكجّيّ است و در سال ۲۹۲ هجری وفات یافته است.[۷۸]

ذهبی در تاریخ الاسلام نام ابوبکر القطیعی را در بین شاگردان ابراهیم بن عبدالله ذکر کرده است.

 إبراهيم بن عبد الله بن مسلم …. وعنه: ….، وأحمد بن جعفر القطيعيّ، وأبو محمد بن ماسي، وآخرون).[۷۹]

توثیقات

ذهبی در سیر اعلام النبلاء او را ستوده و از قول دارقطنی او را توثیق کرده است:

 (‌الكجّي الشّيخ، الإمام، الحافظ المعمّر شيخ العصر أبو مسلم إبراهيم بن عبد الله…وثّقه الدّارقطنيّ وغيره….وكان سريّاً نبيلاً متمولاً عالماً بالحديث وطرقه عالي الإسناد قدم بغداد وازدحموا عليه).[۸۰]

ابن حبان در الثقات خودش نام وی را ذکر کرده است.

(‌أبو ‌مسلم ‌الكجّي اسمه إبراهيم بن عبد الله من أهل البصرة يروی عن أبي عاصم وأبى الوليد كتب عنه أصحابنا مات ببغداد بعد السّبعين والمائتين).[۸۱]

خطیب بغدادی نیز او را ستوده و از قول دیگران او را توثیق کرده است که آنها را نقل می‌کنیم:

(وكان من أهل الفضل والعلم والأمانة، نزل بغداد، وروى بها حديثا كثيرا…

أخبرنا علي بن محمد بن عبد الله المعدل، قال: أخبرنا دعلج بن أحمد، قال: سمعت موسى بن هارون، يقول: أبو مسلم الكشي ثقة.

أخبرني الأزهري، عن أبي الحسن الدارقطني، قال: أبو مسلم إبراهيم بن عبد الله بن مسلم البصري، ویعرف بالكجي، صدوق ثقة.

حدّثني محمد بن علي الصوري، قال: سألت عبد الغني بن سعيد الحافظ، عن أبي مسلم الكجي، فقال: ثقة نبيل).[۸۲]

نتیجه

بزرگان رجالی اهل سنت ابراهیم بن عبدالله بن مسلم  را توثیق کرده اند و جرحی در مورد وی وارد نشده است بنابراین به طور قطع می‌توان حکم به وثاقت این راوی کرد.

عبد الحميد بن بحر

نام وی عبد الحميد بن بحر، بصري است.[۸۳]

نقل حدیث توسط ابراهیم بن عبدالله با لفظ سماع (حدثنا) دلالت بر اتصال سند در این طبقه می‌کند.

ترجمه

عبد الحمید بن بحر دارای چند جرح مقید است و جرح مقید فقط نسبت به همان قید خودش معتبر است.

ابن عثيمين در کتاب مصطلح الحدیث می‌نویسد:

(والمقيد: أن يذكر الراوی بالجرح بالنسبة لشيء معين من شيخ، أو طائفة، أو نحو ذلك؛ فيكون قادحاً فيه بالنسبة إلى ذلك الشيء المعينّ دون غيره).[۸۴]

در کتب جرح و تعدیل تصریح شده است که از مالک بن مغول و شریک بن عبدالله احادیث منکر و مقلوب دارد. و همچنین از ثابت بن موسی سرقت حدیث می‌کرده است. که این عبارات را نقل می‌کنیم:

ابو نعیم اصفهانی در المسند المستخرج می‌گوید:

( وكذلك ‌عبد ‌الحميد ‌بن ‌بحر الكوفيّ عن مالك وشريك أحاديث منكرة).[۸۵]

ابن القیسرانی در کتاب تذکرة الحفاظ به سرقت حدیث ثابت بن موسی توسط عبدالحمید بن بحر اشاره کرده است.

‌‌(من كثرت صلاته باللّيل حسن وجهه بالنّهار. رواه ثابت بن موسى العابد، عن شريك، عن الأعمش، عن أبي سفيان، عن جابر.

رواه ‌عبد ‌الحميد ‌بن ‌بحر الكوفيّ، عن شريك، عن الأعمش، عن أبي سفيان، عن جابر بلفظ ” ما من رجل أو عبد تكثر صلاته باللّيل إلا حسن وجهه بالنّهار. وعبد الحميد هذا سرقه من ثابت، وثابتٌ أخطأ فيه، والحديث قول شريك).[۸۶]

ابن حبان نیز در المجروحین به هر دو مطلب اشاره کرده است.

 ( عبد الحميد بن بحر الكوفي سكن البصرة يروی عن مالك وشريك والكوفيين ممّا ليس من أحاديثهم كان يسرق الحديث لا يحل الاحتجاج به بحال…. قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلم ما من رجل أو عبد يكثر صلاته باللّيل إلّا حسن وجهه بالنّهار أخبرناه الحسن بن سفيان عنه وهذا قد أخطأ فيه ثابت بن موسى عن شريك في حديث القافية إنّما هو من قول شريك فأدرجه باسمه وسرق هذا الشّيخ فحدث به عن شريك نفسه ).[۸۷]

*نکته: در کلمات ابن حبان تصریح شده است که سرقت حدیث و قلب احادیث توسط عبدالحمید بن بحر از اهل کوفه بوده است و روایت مورد بحث از خالد بن عبدالله واسطی است که همانطور که از نامش مشخص است و در کتب تراجم به آن تصریح شده، از اهل واسط عراق است. ابن الجوزی در المنتظم می‌نویسد:

‌(خالد ‌بن ‌عبد ‌الله بن عبد الرحمن، أبو الهَيْثَمُ. وقيل: أبو أحمد الطحان، مولى مُزَيْنَة من أهل ‌واسط).[۸۸]

و در هیچ یک از کتب تراجم و رجال ذکر نشده است که حتی مدتی را در کوفه زندگی کرده باشد.

حاکم نیشابوری نیز به ضعف احادیث عبدالحمید بن بحر از مالک و شریک اشاره کرده است و در کتاب المدخل الی الصحیح خودش می‌نویسد:

 (‌عبد ‌الحميد ‌بن ‌بحر الكوفي عن مالك وشريك بن عبد الله بأحاديث مقلوبة).[۸۹]

نکته قابل توجه این است که حاکم نیشابوری، ملتفت و متوجه این جرح از عبدالحمید بن بحر بوده است و به دلیل مقید بودن این جرح، حدیثش را از خالد بن عبدالله الواسطی پذیرفته و تصحیح کرده است.

دارقطنی نیز او به طور مبهم تضعیف کرده است که بر همان جرح های مقید او حمل می‌شود.

(وأورد له الدارقطني في غرائب مالك من روايته عن عبد الله ابن دينار عن ابن عمر رضي الله عنها أحاديث منها “من أفضل الأعمال إدخال السرور على المؤمن” ومنها “أحب العباد إلى الله أنفع الناس للناس” وقال عبد الحميد ‌ضعيف).[۹۰]

نتيجه

با توجه به اینکه جرح های عبدالحمید بن بحر مقید بود می‌توان نتیجه گرفت این راوی در غیر افرادی که در نقل احادیثش از آنها جرح شده است ثقه است. بنابراین همانطور که حاکم نیشابوری به او اعتماد کرده است می‌توان به حدیثش نسبت به خالد بن عبد الله واسطی او راتوثیق کرد.

خالد الواسطي

این راوی شیخ مشترک عباس بن الولید و عبدالحمید بن بحر است و با توثیق این راوی و راویان بعد از او، تمام چهار طریق حاکم نیشابوری در این سند توثیق خواهد شد.

نام وی ‌خالد ‌بن ‌عبد ‌الله الطّحّان ‌الواسطيّ است و درگذشته سال ۱۷۹ هجری است.[۹۱]

علاء الدین مغلطای در کتاب إكمال تهذیب الکمال نام خالد بن عبدالله را در بین اساتید عباس بن الولید ذکر کرده است .

(وعباس بن الوليد بن بكار الضبي حدث عن ‌خالد ‌بن ‌عبد ‌اللّه الواسطي في “مستدرك الحاكم”).[۹۲]

همچنین ذکر حدیث از خالد بن عبدالله با لفظ سماع (حدثنا) توسط عبدالحمید بن بحر که وثاقت وی در مورد نقل حدیث از خالد بن عبدالله ثابت شد، در  اتصال سند در این طبقه را کفایت می‌کند.

توثیقات

خالد بن عبدالله از راویان صحیح بخاری و صحیح مسلم است.

ذهبی در الکاشف به طور صریح او را توثیق کرده است.

(‌خالد ‌بن ‌عبد ‌الله ‌الواسطي الطحان أحد العلماء عن حصين وبيان بن بشر وعنه ابنه محمد ومسدد ثقة عابد).[۹۳]

ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب نیز او را توثیق کرده است.

 (‌خالد ‌ابن ‌عبد ‌الله ابن عبد الرحمن ابن يزيد الطحان الواسطي المزني مولاهم ثقة ثبت من الثامنة).[۹۴]

ابن حبان نام او را در الثقاتش ذکر کرده است.

(‌خالد ‌بن ‌عبد ‌الله الطّحّان ‌الواسطيّ كنيته أبو الهيثم مولى مزينة يروی عن حميد الطّویل روى عنه قتيبة وأهل بلده مات سنة تسع وسبعين ومائة وقيل سنة اثنتين وثمانين ومائة).[۹۵]

دیگران نیز از بزرگان علمای سنی خالد بن عبدالله را توثیق کرده اند که به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

نتیجه

با توجه به توثیقات خالد بن عبدالله و عدم جرح در مورد وی، حکم به وثاقت وی قطعی است.

بيان

نام وی بيان ‌بن ‌بشر ‌الأحمسي، أبو بشر الكوفي است و درگذشته نزدیک به سال ۱۴۰ هجری است.[۹۶]

ذهبی در تذهیب تهذیب الکمال نام خالد بن عبدالله را در بین شاگردانش ذکر کرده است.

(بيان ‌بن ‌بشر ‌الأحمسي ….وعنه: شعبة، والسفيانان، وزائدة، وجرير، وخالد بن عبد الله، و…).[۹۷]

توثیقات

بیان بن بشر از راویان صحیح بخاری و صحیح مسلم است و تمام بزرگان رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند، که برخی از آنها را ذکر می‌کنیم.

ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب او را توثیق کرده است.

(‌بيان ‌ابن ‌بشر الأحمسي بمهملتين أبو بشر الكوفي ثقة ثبت من الخامسة ع).[۹۸]

ذهبی در سیر اعلام النبلاء او را توثیق کرده و می‌نویسد:

 ( بيان بن بشر أبو بشر ….الإمام، الثّقة، المؤدّب…. وهو حجّةٌ بلا تردّد).[۹۹]

ابن حبان نام او ا در الثقات خوش ذکر کرده است.

( ‌بيان ‌بن ‌بشر الأحمسي كنيته أبو بشر المعلم من أهل الكوفة يروی عن أنس بن مالك روى عنه الثّوريّ وشعبة والنّاس).[۱۰۰]

در کتاب إكمال تهذيب الكمال از قول برخی از بزرگان توثیق شده است که عبارات را ذکر می‌کنیم.

بيان بن بشر الأحمسي البجلي …ذكره ابن حبان في جملة الثقات.

وقال يعقوب بن سفيان الفارسي في تاريخه: ثقة.

وقال عبد الله بن أحمد عن أبيه، لما سئل عنه: بخ بخ، ثقة من الثقات.

وفي كتاب الجرح والتعديل للباجي: أنبا أبو ذر الهروی قال: قال أبو الحسن الدارقطني: هو أحد الأثبات الثقات).[۱۰۱]

نتیجه

با توجه به توثیقاتی که در موردد بیان بن بشر ذکر شد در وثاقت این راوی هیچگونه تردیدی وجود ندارد.

الشعبي

نام وی ‌عامر ‌بن ‌شراحيل أبو عمرو الشعبي است و در گذشته سال ۱۰۴ هجری می‌باشد.[۱۰۲]

مزی در تهذیب الکمال نام بیان بن بشر را در بین شاگردان الشعبی ذکر کرده است.

(روى عنه: …. وأبو بشر بن بيان بن بشر، و…).[۱۰۳]

این راوی نیز از راویان صحیح بخاری و صحیح مسلم است و تمام بزرگان رجالی به عالی ترین الفاظ او را توثیق کرده و ستوده اند.

ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب می‌نویسد:

(‌عامر ‌ابن ‌شراحيل الشعبي بفتح المعجمة أبو عمرو ثقة مشهور فقيه فاضل من الثالثة قال مكحول ما رأيت أفقه منه مات بعد المائة وله نحو من ثمانين ع).[۱۰۴]

شمس الدین ذهبی درالکاشف در مورد الشعبی می‌نویسد:

(‌عامر ‌بن ‌شراحيل أبو عمرو الشعبي أحد الاعلام ولد زمن عمر وسمع عليا وأبا هريرة والمغيرة وعنه منصور وحصين وبيان وابن عون قال أدركت خمسمائة من الصحابة وقال ما كتبت سوداء في بيضاء ولا حدثت بحديث إلا حفظته وقال مكحول ما رأيت أفقه من الشعبي وقال آخر الشعبي في زمانه كابن عباس في زمانه مات سنة ثلاث أو أربع ومائة ع).[۱۰۵]

ابن حبان نام او را در الثقات ذکر کرده است.

‌عامر ‌بن ‌شراحيل بن عبد الشّعبيّ من شعب همدان من أهل الكوفة كنيته أبو عمرو وكان أكبر من أبي إسحاق السبيعي بسنتين روى عنه النّاس وكان فقيها شاعرًا مولده سنة عشرين وقد قيل سنة إحدى وعشرين ومات سنة تسع ومائة وقد قيل).[۱۰۶]

و بسیار دیگری از بزرگان الشعبی را توثیق کرده اند. مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

(وقال إسحاق بن منصورعن يحيى بن معين. وأبو زرعة، وغير واحد: الشّعبي ثقة).[۱۰۷]

تا جایی عامر بن شراحیل را ثقه و مورد اطمینان می‌دانند که العجلی در مورد وی می‌گوید:

(مرسل الشّعبيّ صحيح لا يكاد يرسل إلّا صحيحا).[۱۰۸]

نتیجه

با توجه به توثیقات ذکر شده در مورد الشعبی، به طور قطع می‌توان حکم به وثاقت وی داد.

أبي جحيفة

نام وی  وهب بن عبد اللّه، أبو جحيفة السّوائيّ است و از صحابه رسول خدا می‌باشد، و تمام صحابه در نزد اهل سنت عادل هستند. وی در سال ۷۱ هجری وفات یافته است.[۱۰۹]

مزی در تهذیب الکمال نام ابوجحیفه را در بین اساتید الشعبی ذکر کرده است.

 (عامر بن شراحيل … روى عن:…. وأبي جحيفة وهب بن عبد اللّه السوائي، و…).[۱۱۰]

علي رضي الله عنه

امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهما السلام.

ذهبی در تاریخ الاسلام نام امیرالمومنین علیه السلام را در بین اساتید وهب بن عبدالله ذکر کرده است.

(روى عن النّبيّ – صلّى اللّه عليه وسلّم -، وعن: عليّ، والبراء).[۱۱۱]

نتیجه نهایی

علیرغم اینکه عده ای از مبغضین اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله این روایت را دروغ و جعل شده نامیده بودند در این تحقیق ثابت شد که این روایت شریف از پنج صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که طبق مبانی برخی از بزرگان و علمای سنی تواتر حدیث ثابت می‌شود.

اگر بنا باشد بر غیر تواتر این روایت شریف سخن بگوییم جملاتی از بزرگان اهل سنت نقل شد که اگر هم تمام طریق های این حدیث را ضعیف بدانیم  بازهم حدیث مقبول است. (إذا ضم بعضها إلى بعض أفاد القبول).[۱۱۲]

بنابراین با توجه به متابع و شواهدی که برای این حدیث در این تحقیق ذکر شد حدیث به درجه صحیح خواهد رسید.

سلمنا اگر به خاطر وجود عباس بن الولید که در راویان این حدیث به او اتهام وضع حدیث زده بودند صحت روایت را نپذیریم به علت وجود متابع برای عباس بن الولید ناگزیر هستیم درجه حسن را برای روایت بپذیریم که حدیث حسن مانند حدیث صحیح قابلیت احتجاج دارد.

منابع و مآخذ

‏‫أبو الطيب المنصوري. الروض الباسم في تراجم شيوخ الحاكم. ۲ ج. الریاض: دار العاصمة، ۱۴۳۲.

‏‫أبو نعيم الأصبهاني. المسند المستخرج على صحيح الإمام مسلم. ۴ ج. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷.

‏‫———. معرفة الصحابة. ۷ ج. الریاض: دار الوطن، ۱۴۱۹.

‏‫أحمد بن حنبل. فضائل الصحابة. ۲ ج. بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳.

‏‫———. مسند الإمام أحمد بن حنبل. ۵۰ ج. بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱.

‏‫إبراهيم بن سعيد الصبيحي. النكت الجياد المنتخبة من كلام شيخ النقاد. ۴ ج. الرياض: دار طيبة، ۱۴۳۱.

‏‫ابن ابی حاتم. الجرح والتعديل. حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۲۷۱.

‏‫ابن الجزری. غاية النهاية في طبقات القراء. ۳ ج. القاهره: مكتبة ابن تيمية، ۱۳۵۱.

‏‫ابن الجوزي. العلل المتناهية في الأحاديث الواهية. ۲ ج. فيصل آباد: إدارة العلوم الأثرية، ۱۴۰۲.

‏‫ابن الجوزی. المنتظم في تاريخ الأمم والملوك. ۱۹ ج. بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۲.

‏‫ابن القيسراني. تذكرة الحفاظ. الرياض: دار الصميعي، ۱۴۱۵.

‏‫ابن المغازلی. مناقب أمير المؤمنين. صنعاء: دار الآثار، ۱۴۲۴.

‏‫ابن تيميه. مجموع الفتاوى. ۳۵ ج. المدينة: مجمع الملك فهد، ۱۴۱۶.

‏‫ابن حبان. الثقات. ج. ۹. حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳.

‏‫———. المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين. ۳ ج. حلب: دار الوعي، ۱۳۹۶.

‏‫ابن حجر العسقلاني. النكت على كتاب ابن الصلاح. ۲ ج. المدينة: عمادة البحث العلمي، ۱۴۰۴.

‏‫———. تقريب التهذيب. سوريا: دار الرشيد، ۱۴۰۶.

‏‫ابن حجر الهيتمي. الصواعق المحرقة. ۲ ج. لبنان: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷.

‏‫ابن حجر عسقلاني. لسان الميزان. ۱۰ ج. بيروت: دار البشائر الإسلامية، بی‌تا.

‏‫ابن حزم. المحلى بالآثار. ۱۲ ج. بیروت: دار الفكر، بی‌تا.

‏‫ابن عثیمین. مصطلح الحديث. القاهره: مكتبة العلم، ۱۴۱۵.

‏‫ابن قطلوبغا. الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة. ۹ ج. الیمن: مركز النعمان، ۱۴۳۲.

‏‫ابن کثیر الدمشقی. البداية والنهاية. ۲۱ ج. مصر: دار هجر، ۱۴۱۸.

‏‫احمد بن بشر. معجم ابن الأعرابي. ۳ ج. السعودیة: دار ابن الجوزي، ۱۴۱۸.

‏‫الحاكِم النَّيْسَابُوري. المدخل إلى الصحيح. بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۴.

‏‫الحاكم النيسابوري. المستدرك على الصحيحين. ۴ ج. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱.

‏‫الخطیب البغدادی. تاريخ بغداد. ۱۶ ج. بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۲.

‏‫الصالحی الشامی. سبل الهدى والرشاد. ۱۲ ج. بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۴.

‏‫الطبرانی. المعجم الكبير. ۲۵ ج. القاهره: مكتبة ابن تيمية، بی‌تا.

‏‫العجلی. معرفة الثقات من رجال. ۲ ج. المدينة: مكتبة الدار، ۱۴۰۵.

‏‫جمال الدين المزي. تهذيب الكمال في أسماء الرجال. ۳۵ ج. بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰.

‏‫سید عبدالماجد الغوری. معجم الفاظ الجرح والتعدیل. بیروت: دار ابن کثیر، ۱۴۲۸.

‏‫شمس الدين الذهبي. سير أعلام النبلاء. ۲۵ ج. بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵.

‏‫———. الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة. ۲ ج. جدة: دار القبلة للثقافة الإسلامية، ۱۴۱۳.

‏‫شمس الدين السخاوي. فتح المغيث. ۴ ج. مصر: مكتبة السنة، ۱۴۲۴.

‏‫شمس الدین الذهبی. ميزان الاعتدال في نقد الرجال. ۴ ج. لبنان: دار المعرفة، ۱۳۲۸.

‏‫———. تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام. ۱۷ ج. بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴.

‏‫———. تذهيب تهذيب الكمال في أسماء الرجال. ۱۱ ج. قاهره: الفاروق الحديثة، ۱۴۲۵.

‏‫صلاح الدين الصفدي. الوافي بالوفيات. ۲۹ ج. بیروت: دار إحياء التراث، ۱۴۲۰.

‏‫علاء الدين مغلطاي. إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال. ج. ۱۲. القاهره: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، ۱۴۲۲.

‏‫مجد الدين بن تيمية. المسودة في أصول الفقه. قاهره: مطبعة المدني، بی‌تا.

‏‫مجموعة من المؤلفين. موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله. بیروت: عالم الكتب، بی‌تا.

‏‫مقبل بن هادي الوادعي. رجال الحاكم في المستدرك. ۲ ج. صنعاء: مكتبة صنعاء الأثرية، ۱۴۲۵.

‏‫ناصر الدين الألباني. سلسلة الأحاديث الصحيحة. ج. ۶. الریاض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، ۱۴۱۵.

پی‌نوشت‌ها

[۱]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱)، ج ۳، ۱۷۵.

[۲]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام (بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴)، ج ۷، ۷۸۰.

[۳]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵)، ج ۱۵، ۴۳۳.

[۴]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۷، ۷۸۰-۷۸۱.

[۵]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ۴۳۳.

[۶]. ‏أبو الطيب المنصوري، الروض الباسم في تراجم شيوخ الحاكم (الریاض: دار العاصمة، ۱۴۳۲)، ج ۱، ۴۳۶.

[۷]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۶، ۸۰۹.

[۸]. ‏مقبل بن هادي الوادعي، رجال الحاكم في المستدرك (صنعاء: مكتبة صنعاء الأثرية، ۱۴۲۵)، ج ۲، ۲۲۳.

[۹]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد (بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۲)، ج ۳، ۴۴۴.

[۱۰]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۶، ۸۰۹.

[۱۱]. ‏أبو الطيب المنصوري، الروض الباسم في تراجم شيوخ الحاكم، ج ۲، ۱۰۶۶.

[۱۲]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۴۰.

[۱۳]. ‏ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان (بيروت: دار البشائر الإسلامية، بی‌تا)، ج ۱، ۶۰۹.

[۱۴]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۲، ۱۲۶.

[۱۵]. ‏همان، ج ۱۲، ۱۲۶.

[۱۶]. ‏همان، ج ۱۵، ۵۷۷.

[۱۷]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۴۰.

[۱۸]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ۵۷۸.

[۱۹]. ‏ابن تيميه، مجموع الفتاوى (المدينة: مجمع الملك فهد، ۱۴۱۶)، ج ۴، ۴۳۵.

[۲۰]. ‏ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج ۱، ۶۱۰.

[۲۱]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال (لبنان: دار المعرفة، ۱۳۲۸)، ج ۱، ۱۳۹.

[۲۲]. ‏سید عبدالماجد الغوری، معجم الفاظ الجرح والتعدیل (بیروت: دار ابن کثیر، ۱۴۲۸)، ۷۵-۷۶.

[۲۳]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ۵۷۷.

[۲۴]. ‏ابن حجر الهيتمي، الصواعق المحرقة (لبنان: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷)، ج ۱، ۳۱.

[۲۵]. ‏ناصر الدين الألباني، سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج ۶ (الریاض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، ۱۴۱۵)، ج ۵، ۲۶۲.

[۲۶]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۶، ۵۰۸.

[۲۷]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۳، ۴۳.

[۲۸]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹ (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳)، ج ۸، ۸۸.

[۲۹]. ‏مجموعة من المؤلفين، موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله (بیروت: عالم الكتب، بی‌تا)، ج ۱، ۴۰.

[۳۰]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة (الیمن: مركز النعمان، ۱۴۳۲)، ج ۲، ۲۰۲.

[۳۱]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۵، ۵۹۳.

[۳۲]. ‏همان، ج ۶، ۵۰۸.

[۳۳]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۸، ۹:۵۱۲.

[۳۴]. ‏ابن ابی حاتم، الجرح والتعديل (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۲۷۱)، ج ۶، ۲۱۶-۲۱۷.

[۳۵]. ‏همان، ج ۲، ۳۷.

[۳۶]. ‏ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج ۴، ۴۰۴.

[۳۷]. ‏همان، ج ۴، ۴۰۳.

[۳۸]. ‏ابن حجر العسقلاني، النكت على كتاب ابن الصلاح (المدينة: عمادة البحث العلمي، ۱۴۰۴)، ج ۲، ۶۷۵.

[۳۹]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۸، ۹:۵۱۲.

[۴۰]. ‏شمس الدين السخاوي، فتح المغيث (مصر: مكتبة السنة، ۱۴۲۴)، ج ۴، ۱۲.

[۴۱]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۲، ۳۸۶.

[۴۲]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۵، ۵۹۲.

[۴۳]. ‏ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج ۴، ۴۰۲.

[۴۴]. ‏همان، ج ۴، ۴۰۳.

[۴۵]. ‏همان، ج ۴، ۴۰۳-۴۰۴.

[۴۶]. ‏ابن الجوزي، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية (فيصل آباد: إدارة العلوم الأثرية، ۱۴۰۲)، ج ۱، ۲۶۰-۲۶۳.

[۴۷]. ‏ابن حزم، المحلى بالآثار (بیروت: دار الفكر، بی‌تا)، ج ۷، ۴۸۹.

[۴۸]. ‏مجد الدين بن تيمية، المسودة في أصول الفقه (قاهره: مطبعة المدني، بی‌تا)، ۲۳۶.

[۴۹]. ‏الصالحی الشامی، سبل الهدى والرشاد (بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۴)، ج ۱۱، ۵۰.

[۵۰]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ۱۶۶.

[۵۱]. ‏ابن عثیمین، مصطلح الحديث (القاهره: مكتبة العلم، ۱۴۱۵)، ۲۲.

[۵۲]. ‏أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳)، ج ۲، ۷۶۳.

[۵۳]. ‏احمد بن بشر، معجم ابن الأعرابي (السعودیة: دار ابن الجوزي، ۱۴۱۸)، ج ۱، ۲۹۹.

[۵۴]. ‏الطبرانی، المعجم الكبير (القاهره: مكتبة ابن تيمية، بی‌تا)، ج ۱، ۱۰۸.

[۵۵]. ‏أبو نعيم الأصبهاني، معرفة الصحابة (الریاض: دار الوطن، ۱۴۱۹)، ج ۶، ۳۱۹۱.

[۵۶]. ‏ابن المغازلی، مناقب أمير المؤمنين (صنعاء: دار الآثار، ۱۴۲۴)، ۴۱۹.

[۵۷]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۲۸۲.

[۵۸]. ‏صلاح الدين الصفدي، الوافي بالوفيات (بیروت: دار إحياء التراث، ۱۴۲۰)، ج ۶، ۱۸۰.

[۵۹]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۲۸۲.

[۶۰]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ۲۱۰-۲۱۱.

[۶۱]. ‏همان، ج ۱۶، ۲۱۰.

[۶۲]. ‏أحمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱)، ج ۱، ۹۳.

[۶۳]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۲۸۳.

[۶۴]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة، ج ۱، ۲۹۳.

[۶۵]. ‏ابن کثیر الدمشقی، البداية والنهاية (مصر: دار هجر، ۱۴۱۸)، ج ۱۵، ۳۹۱.

[۶۶]. ‏ابن الجزری، غاية النهاية في طبقات القراء (القاهره: مكتبة ابن تيمية، ۱۳۵۱)، ج ۱، ۴۳.

[۶۷]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة، ج ۱، ۲۹۳.

[۶۸]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ۲۱۲.

[۶۹]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۵، ۱۱۶.

[۷۰]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة، ج ۱، ۲۹۳.

[۷۱]. ‏ابن الجوزی، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك (بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۲)، ج ۱۵، ۳۳۷.

[۷۲]. ‏ابن کثیر الدمشقی، البداية والنهاية، ج ۱۵، ۳۹۱.

[۷۳]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۱، ۸۷.

[۷۴]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ۲۱۲.

[۷۵]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۱، ۸۸.

[۷۶]. ‏إبراهيم بن سعيد الصبيحي، النكت الجياد المنتخبة من كلام شيخ النقاد (الرياض: دار طيبة، ۱۴۳۱)، ج ۱، ۱۷۴.

[۷۷]. ‏أبو الطيب المنصوري، الروض الباسم في تراجم شيوخ الحاكم، ج ۱، ۱۹۴.

[۷۸]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۶، ۹۱۱-۹۱۲.

[۷۹]. ‏همان، ج ۶، ۹۱۱.

[۸۰]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۰، ۴۵۶.

[۸۱]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۸، ۹:۸۹.

[۸۲]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۷، ۳۶.

[۸۳]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۲، ۵۳۸.

[۸۴]. ‏ابن عثیمین، مصطلح الحديث، ۲۵.

[۸۵]. ‏أبو نعيم الأصبهاني، المسند المستخرج على صحيح الإمام مسلم (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷)، ج ۱، ۷۹.

[۸۶]. ‏ابن القيسراني، تذكرة الحفاظ (الرياض: دار الصميعي، ۱۴۱۵)، ۳۵۱.

[۸۷]. ‏ابن حبان، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين (حلب: دار الوعي، ۱۳۹۶)، ج ۲، ۱۴۲.

[۸۸]. ‏ابن الجوزی، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، ج ۹، ۴۱.

[۸۹]. ‏الحاكم النّيسابوري، المدخل إلى الصحيح (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۴)، ۱۷۳.

[۹۰]. ‏ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج ۳، ۳۹۵.

[۹۱]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۶، ۹:۲۶۷.

[۹۲]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۲ (القاهره: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، ۱۴۲۲)، ج ۴، ۲۹۹.

[۹۳]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة (جدة: دار القبلة للثقافة الإسلامية، ۱۴۱۳)، ج ۱، ۳۶۶.

[۹۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب (سوريا: دار الرشيد، ۱۴۰۶)، ۱۸۹.

[۹۵]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۶، ۹:۲۶۷.

[۹۶]. ‏شمس الدین الذهبی، تذهيب تهذيب الكمال في أسماء الرجال (قاهره: الفاروق الحديثة، ۱۴۲۵)، ج ۲، ۷۲.

[۹۷]. ‏همان، ج ۲، ۷۲.

[۹۸]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۱۲۹.

[۹۹]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۶، ۱۲۴.

[۱۰۰]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۴، ۹:۷۹.

[۱۰۱]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۲، ج ۳، ۱۲:۴۳.

[۱۰۲]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج ۱، ۵۲۲.

[۱۰۳]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰)، ج ۱۴، ۳۲.

[۱۰۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۲۸۷.

[۱۰۵]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج ۱، ۵۲۲.

[۱۰۶]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۵، ۹:۱۸۵.

[۱۰۷]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۴، ۳۵.

[۱۰۸]. ‏العجلی، معرفة الثقات من رجال (المدينة: مكتبة الدار، ۱۴۰۵)، ج ۲، ۱۲.

[۱۰۹]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۲، ۸۹۳.

[۱۱۰]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۴، ۲۸-۳۱.

[۱۱۱]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۲، ۸۹۳.

[۱۱۲]. ‏الصالحی الشامی، سبل الهدى والرشاد، ج ۱۱، ۵۰.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

545