واکاوی تأویلات باطنی در تراث شیعی؛ با نظر به نقد منابع عامه

دانلود مقاله

چکیده

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین
یکی از اشکالات برخی از  اهل سنت به شیعه، وجود تأویلات باطنی در روایات شیعه است و چنین اظهار می نماید که چون شیعه برای اثبات امامت مورد نظر خویش دلیلی ندارد لذا مجبور به تأویلات باطنی است تا بتواند امامت مورد نظر خویش را اثبات کند. در این نوشتار سعی شده است تا به یکی از روایاتی که ادعای تأویل باطنی در آن شده است پاسخ داده شود و اثبات شود که مضمون این حدیث از منابع عامه بدست می آید. پس طرف مقابل یا باید وجود تأویل باطنی را در منابع خودشان بپذیرد یا اینکه اسم این روایت را تأویل باطنی نداند.
واژگان کلیدی: تأویل باطنی، روایات خاصه، روایات عامه، امامت

مقدمه

یکی از اشکالاتی که اهل سنت در بحث قرآن به شیعه وارد می کنند، وجود تأویلات باطنی در روایات شیعه است. این اشکالات از گذشته وجود داشته است[۱] اما در بین معاصرین از اهل سنت شدت بیشتری یافته است. از جمله این افراد می توان به محمد حسین ذهبی[۲] و ناصر قفاری[۳] و محمد محمد ابراهیم عسال[۴] و حمود نایف دبوس[۵] اشاره کرد.
علمای شیعه جواب های مختلفی به این شبهه داده اند و سعی در تحلیل این روایات داشته اند. از جمله مرحوم استاد معرفت در کتاب التفسیر الأثری الجامع[۶] و آقای امین حسین پوری در مقاله تأویل قرآن به مقامات اهل بیت علیهم السلام[۷]؛ مبانی و پیش فرض ها[۸] و آقایان نجار زادگان و آراسته و مسعودی و احمدی در مقاله باطن ولائی قرآن و روایات تأویلگر آیات به مقامات ائمه علیهم السلام[۹] و آقای عبد الکریم بهجت پور در کتاب تفسیر فریقین[۱۰] و آقای محمد اسعدی در کتاب سایه ها و لایه های معنایی و آقای محمد فاکر میبدی در بخش قاعده جری و تطبیق از کتاب قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنة و آقای محمد کاظم شاکر در بخش چهارم از کتاب روش های تأویل قرآن و آقای صباح عیدان حمود عبادی در کتاب فهم الخطاب القرآنی بین الإمامیة و الأشاعرة[۱۱] و …
روشی که نگارنده در این مقاله دنبال می کند بررسی موردی روایاتی است که اشکال به آنها وارد شده است و اینکه همین مضمون از منابع عامه استفاده شود و به نوعی توثیق روایات امامتی از منابع آنها بشود. نگارنده ادعا ندارد که در همه روایات این کار قابل انجام است بلکه فعلا در آیه مورد بحث این ادعا را دارد. تکیه اصلی بر نقد مباحث دکتر حمود نایف دبوس است.

طرح اشکال

حمود نایف دبوس “عقائد الشیعة و حقائقهم المغیبة” در جلد سوم از کتاب خویش حدود ۱۸۰ صفحه بحث تأویلات باطنی امامیه را مطرح کرده روایاتی از کتب حدیثی شیعه آورده که به گمان او خلاف ظاهر است. معمولا  توضیحی ذیل روایات نمی دهد که وجه خلاف ظاهر بودن چیست اما در ابتدای این بخش حدود یک صفحه به صورت کلی می نویسد: جمیع تأویلات باطنی شیعه برای آیات قرآن کریم عبارت از معانی است که سیاق و معنای آیه آن را قبول نمی کند و مجرد عرضه روایات شیعه که تأویل باطنی را ذکر کرده اند در بطلان آن کفایت می کند و چون دست شیعه از استدلال در مباحث امامت خالی است لذا دنبال چنین تأویلاتی می روند. [۱۲]
اولین روایت را از کتاب کافی مرحوم کلینی آورده که چنین است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن سماعة عن ابی عبد الله علیه السلام فی قول الله جل و عز و أوفوا بعهدی قال بولایة أمیر المؤمنین علیه السلام أوف بعهدکم أوف لکم بالجنة.[۱۳] علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام در مورد قول خداوند عز و جل “و به عهد من وفا کنید” روایت کرده که حضرت می فرمایند: یعنی به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام وفا کنید. من هم به عهد شما وفا می کنم و شما را به بهشت می برم.
برخی دیگر از معاصرین عامه هم این این روایت را تأویل باطنی می دانند.[۱۴]

توضیح واژگان مورد بحث

بحث در مورد تأویل باطنی است. لذا به اختصار این دو واژه را بررسی می کنیم.
تأویل در لغت: ابن فارس می نویسد: این کلمه از ماده (أ و ل)  است که در دو معنای ابتدای امر و انتهای آن به کار رفته است.[۱۵] راغب می نویسد: رجوع به اصل را تأویل می نامند.[۱۶]
تأویل در اصطلاح: محمد حسین ذهبی می نویسد: تأویل نزد سلف دو معنی دارد: معنای اول: تفسیر کلام چه موافق ظاهر کلام باشد یا نباشد که طبق این معنی تفسیر و تأویل به یک معنی هستند. معنای دوم: آنچه مراد کلام است پس اگر کلام طلب چیزی بکند آن چیز مطلوب، تأویل کلام است و اگر خبر از چیزی بدهد آن چیزی که از آن خبر داده شده، تأویل است. تأویل نزد متأخرین عبارت از برگرداندن لفظ از معنای مناسب به یک معنای غیر مناسب بخاطر یک دلیلی که همراه کلام است.[۱۷]
باطن در لغت: خلاف ظاهر را بطن می گویند.[۱۸]
باطن در اصطلاح: تعاریف متعددی ارائه شده است. زرکشی ذیل حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله (هیچ آیه ای از قرآن نیست مگر اینکه ظاهر و باطن دارد) می نویسد: چهار قول مطرح شده است. یک: اگر از باطن فحص کرده و آن را قیاس بر ظاهر کنید بر معنی وقوف پیدا خواهید کرد. دو: ظاهر داستان های قرآن خبر از هلاک گذشتگان و باطنش نصیحت دیگران است. سه: ظاهر یعنی آنچه که عده ای به آن عمل کردند و باطن یعنی آنچه که عده ای به آن عمل خواهند کرد. چهار: ظاهر یعنی لفظ و باطن به معنای تأویل است.[۱۹] سیوطی معنای پنجمی نقل کرده:  ظهر یعنی آنچه که از معانی برای عالمان به ظاهر روشن است و بطن آن اسراری است که ظاهر متضمن آن است و خداوند ارباب حقائق  را بر آن مطلع کرده است.[۲۰] دکتر ذهبی می نویسد: باطنی که شیعه بدان قائل است چیزی است که با ذوق آنها سازگار است و هیچ دلالتی از الفاظ قرآن کریم حتی به نحو اشاره ندارد.[۲۱]

جواب اول

جواب اول: عده ای از علمای عامه این عهد را به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله تفسیر کرده اند.  اگر تفسیر آیه به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام خلاف ظاهر است پس تفسیر آیه به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله هم خلاف ظاهر است. پس حق ندارید شیعه را متهم به تأویل باطنی کنید چرا که این تفسیر در منابع خود شما موجود است و از ظاهر واژه عهد نمی توان مورد خاصی را برداشت کرد بلکه لفظ عامی است که مصادیق متعدد دارد.
ابن عطیه در این خصوص می نویسد: اختلف المتأولون في هذا العهد إلیهم فقال الجمهور ذلک عام فی جمیع أوامره و نواهیه و صایاه فیدخل فی ذلک ذکر محمد صلی الله علیه و آله و سلم فی التوراة.[۲۲]  جمهور مفسرین قائل به عمومیت این واژه در تمام اوامر و نواهی و وصایا هستند که ذکر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تورات هم داخل در همین عام است. قرطبی هم شبیه بیان ابن عطیه را دارد.[۲۳] ابن قتیبه در توضیح آیه چنین می نویسد: أی أوفوا لی بما قبلتموه من أمری و نهیی.[۲۴] یعنی به آن اوامر و نواهی که قبول کردید وفا کنید. برخی از مفسرین خاصه هم چنین نوشتند: متعلق عهد در آیه ذکر نشده لذا شامل هر عهدی می شود.[۲۵]
حال چند نمونه بیان کنیم که عده ای از مفسرین واژه عهد را فقط به عهد بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تفسیر کرده اند.
نمونه اول: طبری می نویسد: «قَدْ تَقَدَّمَ بَيَانُنَا مَعْنَى الْعَهْدِ فِيمَا مَضَى مِنْ كِتَابِنَا هَذَا وَاخْتِلَافَ الْمُخْتَلِفِينَ فِي تَأْوِيلِهِ وَالصَّوَابَ عِنْدَنَا مِنَ الْقَوْلِ فِيهِ. وَهُوَ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ عَهْدُ اللَّهِ وَوَصِيَّتُهُ الَّتِي أَخَذَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي التَّوْرَاةِ أَنْ يُبَيِّنُوا لِلنَّاسِ أَمْرَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ رَسُولٌ…وَكَمَا حَدَّثَنَا بِهِ ابْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُحَمَّدٍ، مَوْلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ أَوْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: ” {‌وَأَوْفُوا ‌بِعَهْدِي} الَّذِي أَخَذْتُ فِي أَعْنَاقِكُمْ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم إِذَا جَاءَكُمْ»[۲۶] ما در این کتاب معنای عهد را بیان کرده ایم و اینکه اختلافاتی وجود دارد که به نظر ما قول صحیح این است که عهد اینجا عهدی است که خداوند متعال بر بنی اسرائیل در تورات گرفته که امر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و رسالت ایشان را به مردم بیان کنند سپس به روایت ابن عباس استناد می کند. برخی از علمای عامه این سند را صحیح می دانند مثل سیوطی[۲۷] و مناوی[۲۸] و مظهری[۲۹].
نمونه دوم: ابن ابی حاتم سه روایت ذیل این فقره می آورد که روایت دوم چنین است: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، أَنْبَأَ أَبُو غَسَّانَ ثنا سَلَمَةُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ فِيمَا حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنْ عِكْرِمَةَ أَوْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَوْفُوا بِعَهْدِي الَّذِي أَخَذْتُ فِي أَعْنَاقِكُمْ لِلنَّبِيِّ- صلى الله عليه وسلم إِذْ جَاءَكُمْ»[۳۰]. ابن ابی حاتم در ابتدای کتابش ملتزم شده که احادیث صحیح السند را بیاورد.[۳۱] برخی از معاصرین این سند را حسن می دانند.[۳۲]
نمونه سوم: واحدی در تفسیر مختصرش می نویسد: و أوفوا بعهدی أی فی محمد صلی الله علیه و آله.[۳۳] واحدی در تفسیر متوسط و مفصل خویش هم چنین تفسیری را از ابن عباس نقل می کند.[۳۴]
در برخی از تفاسیر چنین آمده است: «والوفاء بعهده: القيام بطاعته، وامتثال أوامره، واجتناب نواهيه، ولا يتم هذا إلا بالإيمان بمحمد صلى الله عليه وسلم، وبالقرآن المنزل عليه، والعمل بما فيه»[۳۵]. وفای به عهد یعنی قیام به طاعت خداوند و امتثال اوامر ایشان و اجتناب از نواهی ایشان که این امر محقق نمی شود مگر با ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله.
شبیه این بیان را مرحوم علامه مجلسی ذیل حدیث مورد بحث آورده است. ایشان می فرماید: آنچه که در خبر ذکر شده بیان عمده اجزای عهد است که اصول دین است. و اکتفا به ذکر ولایت شده چرا که ولایت مستلزم سائر اجزای اصول است. بلکه ممکن است گفته شود: ولایت مستلزم فروع هم است زیرا ولایت و متابعت ایشان متضمن عمل به طاعات و ترک مناهی است بلکه ولایت حقیقیه محقق نمی شود مگر به عمل به طاعات و ترک مناهی.[۳۶] مرحوم ملا صالح هم ولایت را مصداق أکمل از عهد می داند.[۳۷]

جواب دوم

جواب دوم: در صحیح بخاری ذیل آیه ۲۷ سوره بقره روایتی وجود دارد که نقض عهد بر حروریه تطبیق شده است. وجه استدلال این است که با توجه به عبارات شروح بخاری که خواهد آمد، حروریه باید از ولی امر زمان خویش که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام بودند اطاعت می کردند. پس عهد در این آیه بر اطاعت از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام تطبیق شده است. بله صحیح است که اطاعتی که شیعه قائل است با اطاعتی که عامه می گویند کاملا متفاوت است مثل اینکه ما امامت را از اصول و آنها امامت را از فروع می دانند.[۳۸]
روایت چنین است: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَمْرٍو، عَنْ مُصْعَبٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبِي: {قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَخْسَرِينَ أَعْمَالا} هُمُ الْحَرُورِيَّةُ؟ قَالَ: لَا، هُمُ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى، أَمَّا الْيَهُودُ: فَكَذَّبُوا مُحَمَّدًا صلى الله عليه وسلم، وَأَمَّا النَّصَارَى: كَفَرُوا بِالْجَنَّةِ وَقَالُوا: لَا طَعَامَ فِيهَا وَلَا شَرَابَ، وَالْحَرُورِيَّةُ: {الَّذِينَ ‌يَنْقُضُونَ ‌عَهْدَ ‌اللهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ}، وَكَانَ سَعْدٌ يُسَمِّيهِمُ الْفَاسِقِينَ»[۳۹] مصعب از پدرش سعد سؤال می کند که آیا مراد از آیه {قل هل ننبئکم بالأخسرین أعمالا} حروریه اند؟ او می گوید: نه بلکه مراد از این آیه یهود و نصاری هستند. یهود پیامبر صلی الله علیه و آله را تکذیب کردند و نصاری بهشت را تکذیب کردند و گفتند غذا و نوشیدنی در آنجا نیست. حروریه مصداق این آیه اند {الذین ینقضون عهد الله}.
ممکن است به ما اشکال شود که آیه مورد بحث ما آیه ۴۰ سوره بقره است در حالی که این حدیث بخاری ذیل آیه ۲۷ سوره بقره آمده و این دو به هم ربطی ندارند.
در جواب می گوییم: بین این دو آیه طبق نظر عده ای از مفسرین اتحاد وجود دارد به این معنی که وقتی به آیه ۴۰ رسیده اند همان معنایی که در آیه ۲۷ داشتند را تکرار کردند.
از جمله مفسرین می توان به طبری اشاره کرد که در جواب اول عبارت او را آوردیم. طبری در آیه ۲۷ سوره بقره بعد از بیان اقوال چنین می نویسد: «فَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ: هُمُ التَّارِكُونَ مَا عَهِدَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ مِنَ الْإِقْرَارِ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وسلم»[۴۰] کسانی که نقض عهد خداوند می کنند همان کسانی هستند که اقرار به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ترک می کنند. پس همان گونه که مشاهده نمودید طبری این دو آیه را یه یک معنی تفسیر کرده است.
از جمله مفسرین واحدی است که عبارت او در الوجیز ذیل آیه ۴۰ را آوردیم. او در آیه ۲۷ می نویسد: «{عهدَ الله} : وصيته وأمره في الكتب المتقدِّمة بالإِيمان بمحمد صلى الله عليه وسلم»[۴۱]
از جمله مفسرین ابن جوزی است. او ذیل آیه ۲۷ وقتی که می خواهد اقوال را مطرح کند اولین قولی که می نویسد این است: «أحدها: أنه ما عهد إِلى أهل الكتاب من صفة محمد صلى الله عليه وسلم والوصية باتباعه، قاله ابن عباس ومقاتل» اولین قول: مراد از عهد، عهد به اهل کتاب است که همان بیان صفت پیامبر صلی الله علیه و آله و وصیت به اتباع از ایشان است.[۴۲] وقتی که به آیه ۴۰ می رسد در بیان اولین قول می نویسد: «أحدها: أنه ما عهده إليهم في التوراة من صفة محمّد صلى الله عليه وسلم، رواه أبو صالح عن ابن عباس»[۴۳]
حالا مراجعه ای به شروح صحیح بخاری داشته باشیم.
ابن جوزی می نویسد: «والحرورية الَّذِي قَاتلُوا عليا عليه السلام، وَقد سبق وَصفهم، فَلَمَّا خالفوا مَا عهد إِلَيْهِم فِي الْقُرْآن من طَاعَة أولي الْأَمر بعد إقرارهم بِهِ، كَانَ ذَلِك نقضا مِنْهُم»[۴۴] حروریه کسانی هستند که با علی علیه السلام جنگ کردند و وصف آنها  سابقا گذشت، هنگامی که مخالفت با عهدی کردند که در قرآن از آنها گرفته شده بود که اطاعت از اولی الامر داشته باشند، این کارشان نقض می باشد.
ابن هبیره می نویسد: «وأرى أن هذا الميثاق الذي أشار إليه سعد هو الذي ذكره الله تعالى، وإنما نقضوا ميثاقهم لاطراحهم أمر رسول الله في ترك طاعتهم عليا أمير المؤمنين»[۴۵] به نظر من این میثاقی که سعد  به او اشاره کرده همان را خداوند متعال ذکر کرده است و حروریه نقض میثاق کردند چون امر رسول الله صلی الله علیه و آله را طرح کرده و ترک اطاعت از امیر المؤمنین علی علیه السلام کردند.
عینی می نویسد: «(هم الحرورية)… طَائِفَة خوارج ينسبون إِلَى حروراء قَرْيَة بِقرب الْكُوفَة، وَكَانَ ابْتِدَاء خُرُوج الْخَوَارِج على عَليّ بن أبي طَالب رضي الله عنه، مِنْهَا،… والحرورية لما خالفوا مَا عهد الله إِلَيْهِم فِي الْقُرْآن من طَاعَة أولي الْأَمر بعد إقرارهم بِهِ كَانَ ذَلِك نقضا مِنْهُم لَهُ»[۴۶] حروریه طائفه ای از خوارج اند که منسوب به حروراء اند و ابتدای خروجشان بر علی بن ابی طالب علیهما السلام از آنجا بوده است و حروریه هنگامی که مخالفت با عهد خداوند در قرآن کردند که بیان از اطاعت اولی الامر است بعد از اینکه اقرار به آن کرده بودند، این کارشان نقض می باشد.
کورانی می نویسد: «وأراد سعد أن هؤلاء من الذين ينقضون عهد الله؛ لأنهم خرجوا على علي وهو الإِمام الحق، وإلا فالآية إنما نزلت في أهل الكتاب»[۴۷] منظور سعد این است که حروریه از جمله کسانی هستند که عهد خدا را نقض می کنند چرا که بر علی علیه السلام خروج کردند در حالی که او امام حق بود، وگرنه آیه در مورد اهل کتاب نازل شده است.
قسطلانی می نویسد: «والذي يقتضيه التحقيق أنها عامة، فأما قول على أنهم الحرورية فمعناه أن الآية تشملهم كما تشمل أهل الكتابين وغيرهم لا أنها نزلت في هؤلاء على الخصوص بل أعم من ذلك لأنها مكية»[۴۸] تحقیق این است که آیه عام است. اما قول به اینکه آنها حروریه اند معنایش این است که آیه شامل آنها می شود همان گونه که اهل کتاب و غیر آنها را شامل می شود نه اینکه فقط در خصوص حروریه نازل شده باشد بلکه آیه اعم است چون آیه مکی است و هنوز آن موقع حروریه نبودند.
پس حاصل مطلب از شروح صحیح بخاری این شد که مراد از عهد، اطاعت از اولی الامر است و این آیه بر برخی از کسانی که بر امیر المؤمنین علی علیه السلام خروج کرده اند تطبیق شده است. همین مطلب از برخی کتب روایی خاصه قابل استفاده است. مرحوم طبرسی در یکی از احتجاجات حضرت امیر المؤمنین می نویسد: احتجاج ایشان علیه السلام بر ناکثین بیعت ایشان … حضرت فرمودند: أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم و این آیه فقط برای ما اهل بیت است … أوفوا بعهدی أوف بعهدکم[۴۹] همان گونه که مشاهده می کنید حضرت علیه السلام آیه وفا به عهد را بعد از آیه اطاعت از اولی الامر آورده اند. بله در اینکه مراد از اولی الامر چه کسانی اند بین ما و عامه تفاوت وجود دارد[۵۰] ولی فعلا آنچه که مهم است بنا بر هر دو قول، وفای به عهد بر اطاعت از اولی الامر تطبیق شده است.
ممکن است اشکال شود که روایت صحیح بخاری به اصطلاع علم حدیث موقوف است یعنی به صحابی می رسد[۵۱] (که سعد بن ابی وقاص است) نه به پیامبر صلی الله علیه و آله لذا خیلی ارزشی ندارد.
عینی می نویسد: «قد أَكثر البُخَارِيّ من أَحَادِيث وأقوال الصَّحَابَة وَغَيرهم بِغَيْر إِسْنَاد فَإِن كَانَ بِصِيغَة جزم كقال وروى وَنَحْوهمَا فَهُوَ حكم مِنْهُ بِصِحَّتِهِ … مَا ذكرت فِيهِ مُسْندًا إِلَّا مَا صَحَّ»[۵۲] بخاری در صحیح خود خیلی از اقوال صحابه را بدون اسناد بیان کرده است که اگر با صیغه جزمی باشد محکوم به صحت است … هرچه که بخاری به صورت مسند در این کتاب آورده صحیح است.
طبق بیان عینی اگر بخاری کلامی را به صورت جزمی موقوف بر صحابه کند هر چند که سند نیاورد این محکوم به صحت است. روشن است که اگر بخاری کلامی را موقوف بر صحابه کند و سند ذکر کند این هم صحیح است. ابن ملقن هم چنین بیانی دارد.[۵۳]

اشکال مخالفت سیاق

برخی از معاصرین عامه اشکال کرده اند که این تفسیر مخالف سیاق است چرا که سیاق آیه متعلق به بنی اسرائیل است. آیه هر چند که عام است لکن آنچه که رافضه ذکر کرده اند تفسیر آیه نیست. اقتران آیه به نداء “یا بنی اسرائیل” تأکید می کند که آیه در مورد بنی اسرائیل نازل شده نه غیرشان. عبارت این مستشکل چنین است: فهذا التفسیر یأباه سیاق الآیة فإن سیاقها یتعلق ببنی اسرائیل و دعوتهم إلی الوفاء بعهد الله و شکر النعم التی أنعم الله علیهم بها و إن کانت الآیة عامة إلا أنها لا یدخل فیها ما یزعمه الرافضة تفسیرا لها. فإن ما اقترن بالآیة من النداء (یا بنی اسرائیل) یؤکد نزول الآیة فی بنی اسرائیل خاصة دون غیرهم. [۵۴]

جواب اول

ذیل جواب دوم اشاره کردیم که طبق نظر عده ای از مفسرین عامه بین آیه ۴۰ و آیه ۲۷ سوره بقره اتحاد در معنای “عهد” وجود دارد و روایت منطبق بر حروریه را در جواب دوم ذکر کردیم.
ابن کثیر پس از ذکر این روایت می نویسد: فهو تفسیر علی المعنی لا أن الآیة أرید منها التنصیص علی الخوارج الذین خرجوا علی علیّ بالنهروان فأولئک لم یکونوا حال نزول الآیة و إنما هم داخلون بوصفهم فیها مع من دخل لأنهم سموا خوارج لخروجهم عن طاعة الإمام.[۵۵] حاصل عبارت ابن کثیر اینکه: حروریه هنگام نزول آیه نبودند ولی چون معنای آیه شامل آنها می شود و بر کار آنها نقض عهد صدق می کند لذا از جهت معنی داخل در آیه هستند. همین بیان را می توان در آیه ۴۰ سوره بقره سرایت داد. به نظر می رسد این کلام ابن کثیر عبارت دیگر از جَری[۵۶] است که در کلام برخی از مفسرین خاصه در ذیل روایت کافی آمده است.[۵۷]

جواب دوم

علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: آیه خطاب به بنی اسرائیل موجود در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است که قرآن بر آنها نازل شده است.[۵۸]  آلوسی هم این مطلب را دارد. او می نویسد: خطاب لطائفة خاصة من الکفرة المعاصرین للنبی صلی الله علیه و آله.[۵۹] برخی دیگر از مفسرین عامه هم چنین بیانی دارند.[۶۰]
فرق این جواب با جواب اول در این است که در جواب اول خطاب به بنی اسرائیل موجود قبل از اسلام بوده لذا سیاق آیه ظاهرا ربطی به وفای به عهد ولایت ندارد اما در جواب دوم ظاهر سیاق منافاتی با عهد ولایت ندارد چرا که خطاب به بنی اسرائیل موجود در زمان اسلام است و آنها موظف به پذیرش اسلام و ارکان آن می باشند .

شواهدی برای دفع شبهه سیاق

احادیثی در مورد ولایت امیر المؤمنین علیه السلام در منابع عامه وجود دارد که عمومی بوده و فقط شامل مسلمانان نمی شود بلکه بنی اسرائیل هم داخل در همین عموم اند لذا هیچ گونه استبعادی ندارد که مخاطب آیه، بنی اسرائیل باشند و به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام مأمور باشند.
شاهد اول ذیل آیه (و قفوهم إنهم مسئولون) می باشد و روایاتی داریم که یعنی از ولایت امیر المؤمنین علیه السلام سؤال می شوند. افرادی مثل خوارزمی[۶۱] و گنجی[۶۲] این حدیث را نقل کرده اند. آیت الله میلانی مد ظله به تفصیل این نصوص را بررسی نموده اند.[۶۳] با مشاهده آیات قبل معلوم می شود که آیه برای آخرت است و مراد از ضمیر (إنّهم) افراد ظالم اند که اختصاص به مسلمین ندارد و شامل ظالمین هر قومی از جمله بنی اسرائیل می شود.[۶۴] پس طبق روایت خوارزمی و گنجی و … عموم مردم مخاطب این سؤال هستند و از ولایت امیر المؤمنین علیه السلام سؤال می شوند و بنی اسرائیل هم جزء مردم اند. حتی اگر بر فرض مراد از ولایت، محبت باشد، به نکته ما اشکال وارد نمی شود چون مهم این است که همه از جمله بنی اسرائیل از ولایت امیر المؤمنین علیه السلام سؤال می شوند.
شاهد دوم حدیثی است که ابن مغازلی چنین نقل کرده است: «أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد الوهاب -إذناً- عن القاضي أبي الفرج أحمد بن علي قال: حدثنا أبو غانم سهل بن إسماعيل بن بلبل، حدثنا أبو القاسم الطائي، حدثنا محمد بن زكريا الغلابي حدثني العباس بن بكار عن عبد الله بن المثنى عن عمه ثمامة بن عبد الله بن أنس عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((إذا كان يوم القيامة ونصب الصراط على ‌شفير ‌جهنم لم يجز إلا من معه كتاب ولاية علي بن أبي طالب عليه السلام)»[۶۵] زمانی که روز قیامت شود و پل صراط بر دهانه جهنم نصب شود کسی از آن عبور نمی کند مگر اینکه همراه او نامه ولایت امیر المؤمنین علیه السلام باشد. طبق این حدیث کلمه موصول (من معه) شامل هر کسی از جمله بنی اسرائیل می شود و اختصاص به مسلمین ندارد.
محقق کتاب مناقب ابن مغازلی[۶۶] دو اشکال سندی به این حدیث دارد و حدیث را موضوع می داند. او می نویسد: فیه الغلابی هالک متهم بالوضع و إن تعجب فاعجب من ابن حبّان کیف یذکره فی الثقات مع کلام أهل العلم الشدید فیه! راجع المیزان(ج۳ ص ۵۵۰) و شیخه العباس بن بکار ، قال الدارقطنی: کذاب. راجع المیزان(ج۲ ص ۳۸۲).[۶۷] غلابی هالک و متهم به وضع است و باید از ابن حبان تعجب کنی که چطور او را توثیق کرده است با اینکه اهل علم کلام شدیدی در او دارند. استاد غلابی یعنی عباس بن بکار هم طبق نظر دارقطنی دروغگو است.
در مورد غلابی وقتی که ما به همان آدرس این محقق مراجعه می کنیم با این گزارش روبرو می شویم:
ابن حبان او را در کتاب الثقات آورده و ابن منده می نویسد که در مورد او تکلم شده است و دارقطنی می نویسد که او وضع حدیث می کند. ذهبی سپس حدیثی در مورد فضیلت امام زین العابدین علیه السلام آورده و آن را از کذب غلابی می داند!!![۶۸]
تعبير ابن منده جرح مجمل است لذا نمی تواند مقبول واقع شود.[۶۹] ممكن است توثيق ابن حبان بر جرح دارقطنی مقدم شود بخاطر اینکه یکی از شروط قبول جرح و تعدیل این است که بخاطر اختلافات مذهبی طرف مقابل را جرح نکند.[۷۰] در برخی از کتب، دارقطنی را متشدد در جرح دانسته اند یعنی به کوچک ترین موردی شخص را جرح می کند.[۷۱] در علوم حدیث ثابت شده است که جرح شخص متشدد مقبول نیست.[۷۲] هر چند که در مورد ابن حبان ادعا شده که متساهل بوده ولی این به بحث ما ضرری وارد نمی کند چرا که نهایتا توثیق او را کنار می گذاریم[۷۳] همان گونه که جرح دارقطنی را بخاطر تشدد کنار می گذاریم در نتیجه واضع بودن غلابی ثابت نمی شود و می توان به عنوان مؤید از آن استفاده کرد هر چند که ضعیف باشد.[۷۴] برخی از علمای عامه بعد از اینکه روایت غلابی در مورد امام زین العابدین علیه السلام و حکم دارقطنی به جعل این حدیث از سوی غلابی را آورده چنین می نویسد: لم یثبته ببینة و کأنه ظنه لروایته مثل هذا الخبر استبعادا منه ذلک. دارقطنی دلیلی بر این ادعایش نیاورده و چون این روایت را بعید شمرده لذا حکم به واضع بودن غلابی کرده است.[۷۵]
همین نکته را در دفاع از عباس بن بکار آورد. ذهبی وقتی ترجمه او را می آورد با اینکه کمتر از یک صفحه است، ابتداء تکذیب دارقطنی را نقل می کند سپس سه حدیث در مورد فضیلت حضرت زهرا و امیر المؤمنین و امام مهدی علیهم السلام آورده و تمام اینها را کذب و باطل و مصیبت می داند!!![۷۶] لازم به ذکر است که برخی “کذاب” بودن را جرح غیر مفسر می دانند.[۷۷]

شواهد حدیثی برای روایت مرحوم کلینی

در برخی از منابع عامه حدیثی با چند سند داریم که عهد  به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام معنی شده است.

سند اول:

 ابو نعيم مي نويسد: «حدثنا أبو بكر الطلحي ثنا محمد بن علي بن دحيم ثنا عباد ابن سعيد بن عباد الجعفي ثنا محمد بن عثمان بن أبي البهلول حدثني صالح بن أبي الأسود عن أبي المطهر الرازي عن الأعشى الثقفي عن سلام الجعفي عن أبي برزة. قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «إن الله تعالى عهد إلي عهدا في علي فقلت يا رب بينه لي، فقال اسمع، فقلت سمعت. فقال إن عليا راية الهدى، وإمام أوليائي، ونور من أطاعني، وهو الكلمة التي ألزمتها المتقين، من أحبه أحبنى، ومن أبغضه أبغضني، فبشره بذلك. فجاء علي فبشرته فقال يا رسول الله أنا عبد الله، وفي قبضته فإن يعذبني فبذنبي، وإن يتم لي الذي بشرتني به فالله أولى بي. قال: قلت اللهم اجل قلبه واجعل ربيعه الإيمان، فقال الله: قد فعلت به ذلك. ثم إنه رفع إلي أنه سيخصه من البلاء بشيء لم يخص به أحدا من أصحابي. فقلت يا رب أخي وصاحبي، فقال إن هذا شيء قد سبق إنه مبتلى ومبتلى به»[۷۸] خداوند متعال در مورد علی عهدی به نمود. گفتم پروردگارا بیان بفرمایید. خداوند فرمود بشنو گفتم می شنوم. خداوند فرمود: علی پرچم هدایت است و امام اولیای من و نور هر کسی است که مرا اطاعت کند و او همان کلمه ای است که آن را بر متقین ملزم نمودم. هر کسی او را دوست داشته باشد  مرا دوست دارد و هر کسی بغض او را داشته باشد بغض مرا دارد. پس علی را به این مطلب بشارت بده. من هم او را بشارت دادم … همان گونه که مشاهده می شود طبق این حدیث، عهد بر ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام تطبیق شده است.
گنجی شافعی پس از نقل این حدیث، سند آن را حسن عال می داند.[۷۹]
ابن جوزی می نویسد: این حدیث صحیح نمی باشد و اکثر راویان آن مجاهیل هستند.[۸۰]
البانی می نویسد: رجال این سند همه مجهول اند و غیر از دو نفر از آنها دیگر از بقیه اثری در کتب جرح و تعدیل نیست.[۸۱] عثمان خمیس هم همان کلام البانی را تکرار کرده است.[۸۲]
همان گونه که مشاهده می شود افراد این حدیث با قطع نظر از تحسین سند از سوی گنجی شافعی،  نهایتا سند مجهول خواهند بود و فرد وضّاع در این سند گزارش نشده است و همین برای شاهد بودن کافی می باشد. سابقا گذشت که یکی از شرائط جرح، دوری از تعصبات و اختلافات مذهبی است که به نظر در اینجا این شرط رعایت نشده و چون این حدیث با مذاق یک عده مناسبت نداشته آن را مجعول دانسته اند با اینکه در سند هیچ فرد جاعلی گزارش نشده است.
علاوه بر اینکه در دو سند دیگر هم فرد وضّاعی گزارش نشده است لذا با توجه با قاعده تقویت حدیث ضعیف به کثرت طرق که در ادامه اشاره می شود می توان از این روایات به عنوان شاهد حسن استفاده کرد نه اینکه صرفا فقط شاهد ضعیف باشند.

کلام ابن تیمیه و مناقشه آن

تنها اشکال دلالی که برای این حدیث یافت شد کلام ابن تیمیه است. او می نویسد: «وَقَوْلُهُ فِي الْحَدِيثِ: هُوَ كَلِمَةُ التَّقْوَى. مِمَّا يُبَيِّنُ أَنَّ هَذَا كَذِبٌ ، فَإِنَّ تَسْمِيَتَهُ (كَلِمَةً) مِنْ جِنْسِ تَسْمِيَةِ الْمَسِيحِ عليه السلام كَلِمَةَ اللَّهِ وَالْمَسِيحُ سُمِّيَ بِذَلِكَ لِأَنَّ مَثَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ، خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ، فَهُوَ مَخْلُوقٌ بِالْكَلِمَةِ. وَأَمَّا عَلِيٌّ فَهُوَ مَخْلُوقٌ كَمَا خُلِقَ سَائِرُ النَّاسِ.وَكَلِمَةُ التَّقْوَى مِثْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ، مِنَ الْكَلِمَاتِ الَّتِي يُصَدِّقُ الْمُؤْمِنُونَ بِمَضْمُونِهَا إِنْ كَانَتْ خَبَرًا ، وَيُطِيعُونَهَا إِنْ كَانَتْ أَمْرًا…وَكَلِمَةُ التَّقْوَى اسْمُ جِنْسٍ لِكُلِّ كَلِمَةٍ يُتَّقَى اللَّهُ فِيهَا ، وَهُوَ الصِّدْقُ وَالْعَدْلُ.فَكُلُّ مَنْ تَحَرَّى الصِّدْقَ فِي خَبَرِهِ، وَالْعَدْلَ فِي أَمْرِهِ فَقَدْ لَزِمَ كَلِمَةَ التَّقْوَى. وَأَصْدَقُ الْكَلَامِ وَأَعْدَلُهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَهُوَ أَخَصُّ الْكَلِمَاتِ بِأَنَّهَا كَلِمَةُ التَّقْوَى»[۸۳] نامیدن علی به کلمه از جنس نامیدن مسیح به کلمه خدا است و مسیح به کلمه نامیده شد چرا که مثل او نزد خدا مانند مثل آدم بوده که خداوند او را از خاک خلق کرد سپس فرمود باش و او شد پس او مخلوق به کلمه است. اما علی مثل بقیه مردم خلق شده است. کلمه تقوی مثل “لا إله إلّا الله و الله أکبر” از کلماتی است که اگر مضمونش خبر باشد مؤمنین آن را تصدیق می کنند و اگر امر باشد آن را اطاعت می کنند…و کلمه تقوی اسم جنس است برای هر کلمه ای که تقوای خداوند را در آن رعایت می کنند که همان صدق و عدل است. پس هر کسی که در خبرش صادق باشد و در امرش عادل باشد او ملازم با تقوی است. أصدق و أعدل کلام قول “لا إله إلّا الله” است پس او أخص کلمات است به اینکه کلمه تقوی است.

اشكال اول:

ادعای اول ابن تیمیه این است که نامیده شدن حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به کلمه را از جنس نامیده شدن حضرت مسیح به کلمة الله گرفته است. خب این ادعا نیازمند اثبات و اقامه دلیل است.

اشکال دوم:

ادعای دوم ابن تیمیه این است که کلمة الله بودن حضرت مسیح را به نحوه خلقت او مانند حضرت آدم تفسیر کرده است در حالی که اقوال مختلفی در کلمة الله بودن ایشان وجود دارد. در مورد نامیده شدن حضرت مسیح به کلمه آیاتی در قرآن وجود دارد مثل {إنّ الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح}[۸۴] و {إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته}[۸۵] کلمات برخی از علمای عامه را می آوریم.
طبری ذیل آیه ۴۵ سوره آل عمران می نویسد:«وَقَوْلُهُ: {بِكَلِمَةٍ مِنْهُ} [آل عمران: ۴۵] يَعْنِي: بِرِسَالَةٍ مِنَ اللَّهِ، وَخَبَرٍ مِنْ عِنْدِهِ، وَهُوَ مِنْ قَوْلِ الْقَائِلِ أَلْقَى فُلَانٌ إِلَيَّ كَلِمَةً سَرَّنِي بِهَا، بِمَعْنَى: أَخْبَرَنِي خَبَرًا فَرِحْتُ بِهِ، كَمَا قَالَ جَلَّ ثناؤُهُ: {وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ} [النساء: ۱۷۱] يَعْنِي بُشْرَى اللَّهِ مَرْيَمَ بِعِيسَى أَلْقَاهَا إِلَيْهَا فَتَأْوِيلُ الْكَلَامِ:… يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِبُشْرَى مِنْ عِنْدِهِ هِيَ وَلَدٌ لَكِ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ. وَقَدْ قَالَ قَوْمٌ، وَهُوَ قَوْلُ قَتَادَةَ: إِنَّ الْكَلِمَةَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ عز وجل بِكَلِمَةٍ مِنْهُ، هُوَ قَوْلُهُ: «كُنْ حَدَّثَنَا بِذَلِكَ الْحَسَنُ بْنُ يَحْيَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ قَتَادَةَ، قَوْلُهُ: {بِكَلِمَةٍ مِنْهُ} [آل عمران: ۴۵] قَالَ: قَوْلُهُ «كُنْ» فَسَمَّاهُ اللَّهُ عز وجل كَلِمَتَهُ؛ لِأَنَّهُ كَانَ عَنْ كَلِمَتِهِ، كَمَا يُقَالُ لِمَا قَدَّرَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ: هَذَا قَدَرُ اللَّهِ وَقَضَاؤُهُ، يَعْنِي بِهِ: هَذَا عَنْ قَدَرِ اللَّهِ وَقَضَائِهِ حَدَثَ… وَقَالَ آخَرُونَ: بَلْ هِيَ اسْمٌ لِعِيسَى سَمَّاهُ اللَّهُ بِهَا كَمَا سَمَّى سَائِرَ خَلْقِهِ بِمَا شَاءَ مِنَ الْأَسْمَاءِ وَأَقْرَبُ الْوُجُوهِ إِلَى الصَّوَابِ عِنْدِي الْقَوْلُ الْأَوَّلُ»[۸۶] {قول اول}: کلمه یعنی رسالت و خبری از جانب خدا همان طور که گفته می شود فلانی کلمه ای به من القاء کرد و مرا مسرور نمود یعنی خبری به من داد که موجب شادی من شد. همان گونه که خداوند می فرماید:  کلمه اش را به مریم القاء کرد یعنی بشارت مریم به عیسی را به مریم القاء کرد. پس تأویل کلام چنین است:…ای مریم خداوند تو را بشارت می دهد به بشارتی از جانب خودش که فرزندی برای تو می باشد و نام او مسیح است. {قول دوم}: عده ای گفته اند _و آن قول قتاده است_ کلمه همان قول خداوند {کُن} است. در روایت آمده که خداوند او را کلمه اش نامید چون از کلمه خداوند به وجود آمد همان طور که به چیزی که خداوند تقدیر نموده است گفته می شود این قدر و قضای خداوند است یعنی از قضا و قدر خداوند به وجود آمده است. {قول سوم}: عده ای هم گفتند: کلمه اسمی برای عیسی است که خدا او را به آن نامیده است همان گونه که خداوند بقیه مخلوقات را به هر اسمی که خواسته نامیده است. نزدیک ترین قول به صحت قول اول است.
پس در تفسیر این آیه ابن تیمیه خلاف قول مختار طبری را گفته است و طبری قول اول را اختیار کرده در حالی که ابن تیمیه قول دوم را پذیرفته است. مخفی نماند که ابن تیمیه در توصیف طبری می نویسد:  «وَأَمَّا أَهْلُ الْعِلْمِ الْكِبَارُ: أَهْلُ التَّفْسِيرِ، مِثْلُ تَفْسِيرِ ‌مُحَمَّدِ ‌بْنِ ‌جَرِيرٍ الطَّبَرِيِّ»[۸۷] و او را از بزرگان اهل تفسیر می داند.

اشکال سوم:

ابن تیمیه می نویسد: مراد از کلمه تقوی مثل لا إله إلّا الله است.
در حالی که در این حدیث نیامده که امیر المؤمنین علیه السلام کلمه تقوی است بلکه گفته شده که او کلمه ای است که متقین را ملزم به آن نمودم. {و هو الکلمة التی ألزمتها المتقین}

سند دوم:

ابو نعیم می نویسد: حدثنا محمد بن حميد ثنا على ابن سراج المصري ثنا محمد بن فيروز ثنا أبو عمرو لاهز بن عبد الله ثنا معتمر ابن سليمان عن أبيه عن هشام بن عروة عن أبيه قال ثنا أنس بن مالك. قال: بعثني النبي صلى الله عليه وسلم إلى أبي برزة الأسلمي فقال له – وأنا أسمع – «يا أبا برزة إن رب العالمين عهد إلي عهدا في علي بن أبي طالب: فقال إنه راية الهدى، ومنار الإيمان، وإمام أوليائي، ونور جميع من أطاعني، يا أبا برزة علي بن أبي طالب أميني غدا في القيامة، وصاحب رايتي في القيامة على مفاتيح خزائن رحمة ربي»[۸۸] ای ابا برزه خداوند متعال عهدی در مورد علی بن ابی طالب به من نمود و فرمود: او پرچم هدایت و مناره هدایت و امام اولیای من و نور هر کسی است که از من اطاعت می کند. ای ابا برزه علی بن ابی طالب در فردای قیامت امین من است و صاحب پرچم من در قیامت بر کلید های خزائن رحمت پروردگارم است.
مهمترین گفتار در مورد این سند کلام ابن عدی است و بقیه علماء کلام ابن عدی را تکرارکرده اند. ابن عدی می نویسد: «وهذا بهذا الإسناد باطل، وَهو منكر الإسناد منكر المتن لأَن سُلَيْمَان التيمي عن هِشَام بْن عُرْوَة، عن أَبِيهِ، عَن أَنَس لا أعرف بهذا الإسناد غير هذا. ولاهز بْن عَبد اللَّه مجهول لا يعرف والبلاء منه، ولَا أعرف للاهز هذا غير هذا الحديث»[۸۹] این حدیث هم از جهت اسناد و هم از جهت متن منکر است چون سلیمان تیمی از هشام از پدرش از انس فقط همین حدیث را نقل کرده است. و همچنین لاهز بن عبد الله مجهول است و شناخته شده نیست و بلاء از اوست و لاهز غیر از این حدیث حدیث دیگری ندارد.
ابن حجر می نویسد: قال ابن عدی: بغدادی مجهول یحدث عن الثقات بالمناکیر…هذا باطل.[۹۰]
آیت الله میلانی مد ظله در جواب به کلام ابن حجر چنین می نویسند: اولا او حدیث را بدون هیچ دلیلی رد کرده است. ثانیا اینکه از ابن عدی نقل کرده که لاهز بن عبد الله از ثقات احادیث منکر نقل کرده این مطلب در کتاب ابن عدی وجود ندارد بلکه ابن عدی تصریح دارد که لاهز فقط همین حدیث را نقل کرده و اصلا حدیث دیگری نقل نکرده تا بگویید از ثقات احادیث منکر نقل کرده است.[۹۱] ما سابقا کلام ابن عدی را نقل کردیم و مشاهده نمودید این زیاده ای  که ابن حجر ادعا نموده در کلام ابن عدی وجود ندارد.
خطیب بغدادی می نویسد: «حدثني أحمد بن محمّد المستملي، أَخْبَرَنَا مُحَمَّد بْن جَعْفَر الْوَرَّاق قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الفتح مُحَمَّد بن الحسين الأزدي الحافظ قال: ‌لاهز ‌بن ‌عَبْد ‌الله التيمي البغدادي غير ثقة ولا مأمون، وهو أيضًا مجهول»[۹۲]
آیت الله میلانی مد ظله در جواب این عبارت چنین می نویسند: ابو الفتح ازدی ضعیف است و بر تجریحات او اعتماد نمی شود.[۹۳] سپس ایشان به کلام ذهبی و ابن حجر استشهاد می کنند. ذهبی می نویسد: به قول ازدی التفات نمی شود چرا که زبان او در جرح، دارای طغیان است.[۹۴] ابن حجر هم می نویسد: تجريحات ازدی معتبر نیست چرا که او ضعیف است.[۹۵]
ابن جوزی این حدیث را در کتاب موضوعات خویش آورده است.[۹۶]
همان گونه که مشاهده می شود فرد وضّـاع و جاعل در این حدیث گزارش نشده است فقط نهایتا در مورد لاهز گفتند که مجهول است و ادعا شده است که اسناد و متن منکر است.
برخی از علمای زیدی مذهب معاصر از این حدیث به عنوان مؤید استفاده کرده است.[۹۷] پس حدیث در نظر او هر چند که ضعیف است اما ضعف شدیدی ندارد لذا می تواند مؤید باشد.
مرحوم بیاضی پس از اینکه این روایت را از ابو نعیم نقل می کند آن را به نظم در آورده است که شروع آن چنین است: قد أسند الحافظ فی حلیته قول النبی فی علی مستطر[۹۸]

سند سوم:

ابن عساکر می نویسد: «أخبرنا أبو البركات عمر بن إبراهيم بن محمد الزيدي أنا أبو الفرج الشاهد أنا أبو الحسن محمد بن جعفر النجار النحوي أنا أبو عبد الله محمد بن القاسم المحاربي نا عباد بن يعقوب أنا علي بن هاشم عن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع عن عون بن عبيد الله عن أبي جعفر وعن عمر بن علي قالا قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الله تعالى ‌عهد ‌إلي ‌في ‌علي عهدا قلت رب بينه لي قال أسمع يا محمد قال إن عليا راية الهدى بعدي وإمام أوليائي ونور من أطاعني وهو الكلمة التي أكرمتها المتقين فمن أحبه أحبني ومن أبغضه أبغضني فبشره بذلك هذا مرسل»[۹۹]
تنها اشکالی که ابن عساکر کرده ارسال این سند است.
آیت الله میلانی مد ظله در جواب می فرمایند: امام باقر علیه السلام حدیث را نقل نمی کنند مگر از پدران خویش از رسول الله صلی الله علیه و آله. و عمر بن علی هم نقل حدیث نمی کنند مگر از پدرشان حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام. اگر در سند طعنی وجود داشت ذکر می کرد و این حدیث بدون شبهه صحیح است.[۱۰۰]

قاعده تقویت حدیث به کثرت طرق

بر فرض که تمام این سه سند ضعیف باشند ما می توانیم از قاعده تقویت حدیث ضعیف به کثرت طرق استفاده کنیم زیرا همان گونه که مشاهده نمودید ما سه طریق و چهار راوی اخیر داریم {امام محمد باقر علیه السلام، عمر بن علی، ابو برزه، انس بن مالک} و بزرگانی مثل سیوطی این قاعده را در صورتی که در اسناد فرد فاسق وجود نداشته باشد قبول می کنند.[۱۰۱] همان گونه که مشاهده نمودید در این سه سند فرد فاسقی گزارش نشده است. آیت الله میلانی مد ظله این قاعده را به عنوان یکی از جواب ها به اشکال این حدیث مطرح نموده اند.[۱۰۲] در برخی از کتب به صورت مفصل از این قاعده بحث شده است.[۱۰۳]

شاهد قرآنی

آیه ای از قرآن داریم که برخی از علمای عامه واژه عهد به کار رفته در آیه را به امامت معنی نموده‌اند.
لا ینال عهدی الظالمین.[۱۰۴] در بیان عهد چنین گفته شده است: «قال ابن عباس: ” عهدي. نبوتي “.وقال مجاهد: ” ‌العهد ‌هنا: الإمامة،  لا يستحق الظالم الإمامة “»[۱۰۵]

نتيجه

دکتر حمود نایف دبوس و برخی دیگر از معاصرین ادعا نمودند که شیعه مبتلا به تأویلات باطنی است و مثال به روایت مرحوم کلینی در ذیل آیه ۴۰ سوره بقره زد که در آن، عهد بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام تطبیق شده است. در جواب اول اشکال اول بیان نمودیم که اگر قرار باشد تأویل عهد در این آیه بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام، تأویل باطنی باشد، باید تأویل آیه بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله هم که در برخی از روایات عامه آمده، تأویل باطنی باشد؛ چرا که طبق نظر عده ای از علمای عامه مراد از عهد در اینجا، عام بوده و شامل هر عهدی می شود. در جواب دوم هم از روایت صحیح بخاری استفاده کردیم که عهد در آیه ۲۷ سوره بقره بر اطاعت از امیر المؤمنین علیه السلام تطبیق شده است و طبق نظر عده ای از علمای عامه بین آیه ۲۷ و آیه ۴۰ اتحاد در معنای عهد وجود دارد. حال یا باید دکتر دبوس قبول کند که این روایات موجود در منابع خودشان هم دارای تأویل باطنی است یا اینکه اسم چنین تأویلی را تأویل باطنی نداند.

پی نوشت ها

[۱] زرکشی، بدر الدین، البرهان فی علوم القرآن: ۲ / ۱۵۲
[۲] ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون: ۲ / ۲۲ – ۲۵
[۳] قفاری، ناصر، أصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی عشریة: ۱ / ۱۵۰ – ۱۹۹
[۴] عسال، محمد محمد ابراهیم، الشیعة الاثنی عشریة و منهجهم فی تفسیر القرآن الکریم: ۲۰۹ – ۲۷۴
[۵] دبوس، حمود نایف، عقائد الشیعة و حقائقهم المغیبة: ۳ / ۱۲۸۹ – ۱۴۶۵
[۶] التفسیر الأثری الجامع: ۱ / ۳۱
[۷] برخی از راهکارهای مطرح شده در این مقاله مربوط به ملا صدرا و فیض کاشانی و فتونی عاملی رحمهم الله است پس این راهکارها از گذشته بوده و علمای شیعه سعی در تحلیل این روایات داشته اند
[۸] فصلنامه تخصصی پژوهشهای قرآنی، سال هجدهم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۱.
[۹] فصلنامه امامت پژوهی، سال دهم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۹.
[۱۰] درس پنجم و ششم
[۱۱] ص ۳۴۰ به بعد از این کتاب.
[۱۲] دبوس، حمود نایف، عقائد الشیعة و حقائقهم المغیبة: ۳ / ۱۲۸۹
[۱۳] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی: ۱ / ۴۳۱ ح ۸۹
[۱۴] عسال، محمد محمد ابراهیم، الشیعة الاثنی عشریة و منهجهم فی تفسیر القرآن الکریم: ۲۳۱ – ۲۳۲ ؛ کارامبیری، مامادو، موقف الرافضة من القرآن الکریم: ۲۸۲ – ۲۸۳
[۱۵] ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة: ۱ / ۱۵۸
[۱۶] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن: ۹۹
[۱۷] ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون: ۱ / ۱۵ ؛ برای تحقیق بیشتر رجوع شود به روش های تأویل قرآن تألیف محمد کاظم شاکر.
[۱۸] ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة: ۱ / ۲۵۹ ؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن: ۱ / ۱۳۰
[۱۹] زرکشی، بدر الدین، البرهان فی علوم القرآن: ۲ / ۱۶۹
[۲۰] سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن: ۴ / ۲۲۵ ؛ برای تحقیق بیشتر رجوع شود به پژوهشی تطبیقی در بطون قرآن تألیف سید حیدر طباطبائی.
[۲۱] ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون: ۲ / ۲۵
[۲۲] ابن عطیة، عبد الحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز: ۱ / ۱۳۴
[۲۳] قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن: ۱ / ۳۳۲
[۲۴] ابن قتیبة، عبد الله، غریب القرآن: ۴۷
[۲۵] شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن إلی الأذهان: ۱ / ۱۲۵
[۲۶] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن: ۱ / ۵۹۶
[۲۷] سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، نواهد الأبکار و شوارد الأفکار: ۲ / ۲۱۶
[۲۸] مناوی، عبد الروؤف، الفتح السماوی بتخریج أحادیث القاضی البیضاوی: ۱ / ۱۶۴
[۲۹] مظهری، محمد ثناء الله، التفسیر المظهری: ۱ / ۶۰
[۳۰] رازی، عبد الرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم: ۱ / ۹۵ ح ۴۳۸
[۳۱] رازی، عبد الرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم: ۱ / ۱۴
[۳۲] حکمت بن بشیر بن یاسین، الصحیح المسبور من التفسیر بالمأثور: ۱ / ۱۴۶
[۳۳] واحدی، علی بن احمد، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز: ۱۰۱
[۳۴] واحدی، علی بن احمد، التفسیر الوسیط: ۱ / ۱۲۷ ؛ التفسیر البسیط: ۲ / ۴۳۱
[۳۵] درة، محمد علی طه، تفسیر القرآن الکریم و إعرابه و بیانه: ۱ / ۱۲۳
[۳۶] مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول: ۵ / ۱۲۴
[۳۷] مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی: ۷ / ۱۰۴
[۳۸] تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد: ۵ / ۲۳۲
[۳۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری: ۶ / ۹۳ ح ۴۷۲۸
[۴۰] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن: ۱ / ۴۳۷
[۴۱] واحدی، علی بن احمد، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز: ۹۷
[۴۲] عبد الرحمن بن علی، ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر: ۱ / ۴۸
[۴۳] عبد الرحمن بن علی، ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر: ۱ / ۶۰
[۴۴] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین: ۱ / ۲۴۴
[۴۵] شیبانی، یحیی بن هبیره، الإفصاح عن معانی الصحاح: ۱ / ۳۴۳
[۴۶] عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ۱۹ / ۴۹
[۴۷] کورانی، احمد بن اسماعیل، الکوثر الجاری إلی ریاض أحادیث البخاری: ۸ / ۱۸۵
[۴۸] قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری: ۷ / ۲۳۰
[۴۹] احمد بن علی، طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج: ۱ / ۱۶۰
[۵۰] ربانی، علی، امامت در بینش اسلامی: ۲۵۳ – ۲۵۷ (در این کتاب چهار قول مهم عامه را مطرح کرده اند.)
[۵۱] عراقی، زین الدین، شرح التبصرة و التذکرة: ۱ / ۱۸۴
[۵۲] عینی، محمود، عمدة القاری شرح صحیح البخاری: ۱ / ۱۰
[۵۳] ابن ملقن، عمر، التوضیح لشرح الجامع الصحیح: ۲ / ۶۳
[۵۴] کارامبیری، مامادو، موقف الرافضة من القرآن الکریم: ۲۸۲ – ۲۸۳ ؛ همچنین رجوع شود به: عسال، محمد محمد ابراهیم، الشیعة الاثنی عشریة و منهجهم فی تفسیر القرآن الکریم: ۲۳۱ – ۲۳۲
[۵۵] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم: ۱ / ۲۰۹
[۵۶] جری یعنی انطباق الفاظ و آیات قرآن بر مصادیقی غیر از آنچه آیات درباره آنها نازل شده است. شاکر، محمد کاظم، روشش های تأویل قرآن: ۱۴۷؛ فاکر میبدی، محمد، قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنة: ۳۰۱
[۵۷] طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن: ۱ / ۱۳۵
[۵۸] مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول: ۵ / ۱۲۴
[۵۹] آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ۱ / ۲۴۳
[۶۰] ابن ابی زمنین، محمد، تفسیر القرآن العزیز لابن ابی زمنین: ۱ / ۱۳۵ ؛ عثیمین، محمد، تفسیر القرآن الکریم (الفانحة – البقرة): ۱ / ۱۴۳
[۶۱] خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب: ۲۷۵ حدیث ۲۵۶
[۶۲] گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب: ۲۴۷
[۶۳] میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الإمامة و الإمام: ۵ / ۱۵ – ۶۱
[۶۴] «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ * ‌وَقِفُوهُمْ ‌إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ » آیات ۲۲ تا ۲۴ سوره صافات.
[۶۵] ابن مغازلی، علی، مناقب امیر المؤمنین: ۳۱۰ ح ۲۸۹
[۶۶] أبو عبد الرحمن تركي بن عبد الله الوادعي
[۶۷] ابن مغازلی، علی، مناقب امیر المؤمنین: ۳۱۰ ح ۲۸۹
[۶۸] ذهبی، محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ۳ / ۵۵۰
[۶۹] جدیع، عبد الله، تحریر علوم الحدیث: ۱ / ۶۳۵
[۷۰] جدیع، عبد الله، تحریر علوم الحدیث: ۱ / ۵۲۲
[۷۱] نور، زهیر عثمان علی، ابن عدی و منهجه فی کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال: ۲ / ۱۶۶
[۷۲] لکنوی، محمد، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل: ۲۷۴ – ۲۷۵
[۷۳] مخفی نماند که برخی از معاصرین از عامه دفاع مبسوطی از توثیقات ابن حبان دارد. مراجعه شود به: ممدوح، محمود، التعریف بأوهام من قسم السنن الی صحیح و ضعیف: ۱ / ۳۸۵ – ۴۳۹
[۷۴] تبریزی، علی، الکافی فی علوم الحدیث: ۲۹۵
[۷۵] حیدرآبادی، حسن زمان، القول المستحسن فی فخر الحسن: ۵۳۳
[۷۶] ذهبی، محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ۲ / ۳۸۲
[۷۷]  سیوطی، عبد الرحمن، تدریب الراوی: ۱ / ۳۶۰؛ ابو غدة، عبد الفتاح، ثلاث رسائل فی علم مصطلح الحدیث: ۱۴۶ (پاورقی)
[۷۸] ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ۱ / ۶۶
[۷۹] گنجی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب: ۷۳
[۸۰] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة: ۱ / ۲۳۷ ح ۳۸۲
[۸۱] البانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ۱۰ / ۵۰۶
[۸۲] خمیس، عثمان، کتاب المراجعات دراسة حدیثیة نقدیة: ۴۸۷ – ۴۸۹
[۸۳] ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة: ۵ / ۷۹ – ۸۰
[۸۴] آل عمران: ۴۵
[۸۵] النساء: ۱۷۱
[۸۶] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن: ۵ / ۴۰۶ – ۴۰۷
[۸۷] ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة: ۷ / ۱۳
[۸۸] ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ۱ / ۶۶
[۸۹] ابن عدی، ابو احمد، الکامل فی ضعفاء الرجال: ۸ / ۴۵۹
[۹۰] عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان: ۸ / ۴۰۹
[۹۱] میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الامامة: ۲ / ۳۴۵ – ۳۴۶
[۹۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد و ذیوله: ۱۴ / ۱۰۲
[۹۳] میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الامامة: ۲ / ۳۴۶
[۹۴] ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال: ۱ / ۶۱
[۹۵] عسقلانی، ابن حجر، هدی الساری مقدمة فتح الباری: ۴۳۰
[۹۶] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، الموضوعات: ۱ / ۳۸۸
[۹۷] حداء، امین، الاحادیث التی صححت فی الآل: ۱۹۴
[۹۸] بیاضی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم: ۲ / ۲۳ – ۲۴
[۹۹] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق: ۴۲ / ۲۷۰
[۱۰۰] میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الامامة: ۲ / ۳۴۵
[۱۰۱] سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی: ۱ / ۱۹۲ – ۱۹۴
[۱۰۲] میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الامامة: ۲ / ۳۴۶
[۱۰۳] نخبة من کبار العلماء، موسوعة بیان الاسلام، الرد علی الافتراءات و الشبهات،القسم الثالث، السنة النبویة، المجلد الثالث، الجزء السابع ۹۹ – ۱۰۵
[۱۰۴] البقرة: ۱۲۴
[۱۰۵] قیسی، مکی بن ابی طالب، الهدایة الی بلوغ النهایة: ۱ / ۴۲۸

فهرست منابع

آلوسی، شهاب الدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تحقیق علی عطیة، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵.
ابن ابی حاتم، ابو محمد عبد الرحمن، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق اسعد محمد طیب، چاپ سوم، مكتبه نزار مصطفى الباز، عربستان سعودي، ۱۴۱۹.
ابن ابی زمنین، محمد، تفسیر القرآن العزیز لابن ابی زمنین، تحقیق حسین بن عکاشة، چاپ اول، الفاروق الحدیثیة، مصر، ۱۴۲۳.
ابن تیمیه، تقی الدین ابو العباس احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول، جامعة الامام محمد بن سعود، بی جا، ١٤٠٦.
ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، العلل المتناهية في الأحاديث الواهية، تحقیق إرشاد الحق الأثري، چاپ دوم، إدارة العلوم الأثرية، فيصل آباد، پاكستان، ١٤٠١.
ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، الموضوعات، تحقيق عبد الرحمن محمد عثمان، چاپ اول، المكتبة السلفية بالمدينة المنورة، ۱۳۸۶.
ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زاد المسير في علم التفسير، تحقیق عبد الرزاق المهدي، چاپ اول، دار الكتاب العربي – بيروت،  ١٤٢٢.
ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، كشف المشكل من حديث الصحيحين، تحقیق علي حسين البواب، بی چا، دار الوطن، الرياض، بی تا.
ابن عدی جرجانی، ابو احمد، الكامل في ضعفاء الرجال، تحقيق عادل أحمد عبد الموجود، چاپ اول، الكتب العلمية، بيروت، لبنان، ١٤١٨.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق محب الدين أبو سعيد عمر بن غرامة العمروي، بی چا، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بی جا، ۱۴۱۵.
ابن عطیة، عبد الحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق عبد السلام محمد، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۲۲.
ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبد السلام هارون، چاپ اول، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۴.
ابن قتیبة، عبد الله، غریب القرآن، تحقیق أحمد صقر، بی چا، دار الکتب العلمیة، بی جا، ۱۳۹۸.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق سامی السلامة، چاپ دوم، دار طیبة، بی جا، ۱۴۲۰.
ابن ملقن، عمر، التوضیح لشرح الجامع الصحیح، تحقیق دار الفلاح، چاپ اول، دار النوادر، دمشق، ۱۴۲۹.
ابن هبیره، یحیی، الإفصاح عن معاني الصحاح، تحقیق فؤاد عبد المنعم أحمد، بی چا، دار الوطن، بی جا، ۱۴۱۷.
ابو غدة، عبد الفتاح(محقق)، ثلاث رسائل فی علم مصطلح الحدیث للسجستانی و المقدسی و الحازمی، چاپ دوم، مکتب المطبوعات الاسلامیة، ۱۴۲۶.
ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، بی چا، مطبعة السعادة، بی جا، ۱۳۹۴.
اسعدی، محمد، سایه ها و لایه های معنایی، چاپ دوم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۶ش.
البانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، چاپ اول، مکتبة المعارف، ریاض، ۱۴۲۵.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بی چا، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ۱۳۱۱.
بهجت پور، عبد الکریم، تفسیر فریقین، چاپ اول،آثار نفیس، قم، ۱۳۹۱ش.
بیاضی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، تحقیق محمد باقر بهبودی، چاپ چهارم، انتشارات مرتضوی، تهران، ۱۳۸۴ش.
تبریزی، علی، الکافی فی علوم الحدیث، چاپ اول، الدار الاثریة، عمان، ۱۴۲۹.
حیدرآبادی، حسن زمان، القول المستحسن فی فخر الحسن، چاپ دوم، عزیر دکن، حیدر آباد، ۱۳۱۲.
تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، چاپ اول، شریف رضی، قم، ۱۴۰۹.
جدیع، عبد الله، تحریر علوم الحدیث، چاپ اول، مؤسسة الریّان، بیروت، ۱۴۲۴.
حکمت بن بشیر بن یاسین، الصحيح المسبور من التفسير بالمأثور، چاپ اول، دار المآثر للنشر والتوزيع والطباعة، المدينة النبوية، ۱۴۲۰.
خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاريخ بغداد وذيوله، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الكتب العلمية، بيروت، ١٤١٧.
خمیس، عثمان، کتاب المراجعات دراسة حدیثیة نقدیة، چاپ اول، مکتبة الامام الذهبی، کویت، ۱۴۳۷.
خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، چاپ دوم، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۱.
دبوس، حمود نایف، عقائد الشیعة و حقائقهم المغیبة چاپ اول،، دار الآثار، مصر، ۱۴۴۰.
درّه، محمد علی طه، تفسير القرآن الكريم وإعرابه وبيانه، چاپ اول، دار ابن كثير، دمشق، ۱۴۳۰.
ذهبی، شمس الدین، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق علي محمد البجاوي، چاپ اول، دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت، لبنان، ١٣٨٢.
ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، بی چا، مکتبه وهبه، قاهره، بی تا.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، چاپ اول، دار القلم، بیروت، ۱۴۱۲.
ربانی، علی، امامت در بینش اسلامی، چاپ هشتم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۹۸ش.
زرکشی، بدر الدین، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، بی جا، ۱۳۷۶.
سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، الهیئة المصریة، بی جا، ۱۳۹۴.
سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، تحقیق أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي، بی چا، دار طيبة، بی جا، بی تا.
سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، نواهد الأبکار و شوارد الأفکار = حاشیة السیوطی علی تفسیر البیضاوی، بی چا، جامعة أم القری، المملکة العربیة السعودیة، ۱۴۲۴.
شاکر، محمد کاظم، روش های تأویل قرآن، چاپ سوم، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۸ش.
شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، چاپ اول، دار العلوم، بیروت، ۱۴۲۴.
طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن، بی چا، دار التعارف، بیروت، ۱۴۲۷.
طباطبائی، سید حیدر، پژوهشی تطبیقی در بطون قرآن، پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، قم، ۱۳۸۷ش.
طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق السید محمد باقر الخرسان، بی چا، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳.
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، تحقیق عبد الله الترکی، چاپ اول، دار هجر، بی جا، ۱۴۲۲.
عبادی، صباح عیدان حمود، فهم الخطاب القرآنی بین الامامیة و الاشاعرة، چاپ اول، دار الفیحاء، عراق، ۱۴۳۴.
عثیمین، محمد بن صالح، تفسیر القرآن الکریم (الفاتحة – البقرة)،  چاپ اول، دار ابن جوزی، المملکة العربیة السعودیة، ۱۴۲۳.
عراقی، زین الدین، شرح التبصرة و التذکرة، عبد اللطيف الهميم – ماهر ياسين فحل، چاپ اول، دار الكتب العلمية، بيروت، ۱۴۲۳.
عسال، محمد محمد ابراهیم، الشیعة الاثنی عشریة و منهجهم فی تفسیر القرآن الکریم، چاپ اول، ۱۴۲۷.
عسقلانی، ابو الفضل احمد بن علی، لسان الميزان، تحقیق عبد الفتاح أبو غدة، چاپ اول، دار البشائر الإسلامية، بی جا، بی تا.
عسقلانی، ابو الفضل احمد بن علی، هدي الساري مقدمة فتح الباري، تحقیق محب الدين الخطيب، بی چا، المكتبة السلفية، مصر، ۱۳۸۰.
عینی، بدر الدین، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، تصحیح شركة من العلماء بمساعدة إدارة الطباعة المنيرية، بی چا، بی نا، بی جا، بی تا.
فاکر میبدی، محمد، قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنة، چاپ اول، مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، تهران، ۱۴۲۸.
قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق احمد البردونی، چاپ دوم، دار الکتب المصریة، قاهرة، ۱۳۸۴.
قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، چاپ هفتم، المطبعة الكبرى الأميرية، مصر، ١٣٢٣.
قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، دار النشر، چاپ اول، ۱۴۱۴.
کارامبیری، مامادو، موقف الرافضة من القرآن الکریم، بی چا، مکتبة ابن تیمیة، بی جا، بی تا.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر الغفاری، بی چا، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷.
کورانی، احمد بن اسماعیل، الكوثر الجاري إلى رياض أحاديث البخاري، تحقیق أحمد عزو عناية، بی چا، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ١٤٢٩.
گنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب فی مناقب علی ابن ابی طالب، بی چا، دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام، تهران، ۱۴۰۴.
لکنوی، محمد، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، تحقیق عبد الفتاح ابو غدة، چاپ سوم، مکتب المطبوعات الاسلامیة، حلب، ۱۴۰۷.
مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تحقیق السید هاشم الرسولی المحلاتی، بی چا، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۴.\|
مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی، بی چا، المکتبة الإسلامیة، طهران، ۱۳۸۲.
مظهری، محمد ثناء الله، التفسیر المظهری، تحقیق غلام نبی التونسی، بی چا، مکتبة الرشدیة، الباکستان، ۱۴۱۲.
مغازلی، علی، مناقب امیر المؤمنین، چاپ اول، دار الاثار، صنعاء، ۱۴۲۴.
معرفت، محمد هادی، التفسیر الاثری الجامع، چاپ اول، مؤسسه تهمید، قم، ۱۴۲۹.
مکی بن ابی طالب، ابو محمد، الهداية إلى بلوغ النهاية في علم معاني القرآن وتفسيره، وأحكامه، وجمل من فنون علومه، چاپ اول، مجموعة بحوث الكتاب والسنة، كلية الشريعة والدراسات الإسلامية،  جامعة الشارقة، ١٤٢٩.
ممدوح،  محمود سعید، التعریف بأوهام من قسم السنن الی صحیح و ضعیف، چاپ اول، دار البحوث، امارات، ۱۴۲۱.
مناوی، عبد الرؤوف، الفتح السماوی بتخریج أحادیث القاضی البیضاوی، تحقیق أحمد مجتبی، بی چا، دار العاصمة، الریاض، بی تا.
میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الإمامة و الإمام، بی چا، مرکز الحقائق الإسلامیة، قم، ایران، ۱۳۸۹.
میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، چاپ اول، مرکز الحقائق الإسلامیة، قم، ۱۳۸۶ش.
نخبة من کبار العلماء، موسوعة بیان الاسلام، الرد علی الافتراءات و الشبهات،القسم الثالث، السنة النبویة، دار نهضة مصر. بی چا، بی تا.
نور، زهیر عثمان علی، ابن عدی و منهجه فی کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ اول، مکتبة الرشد، ریاض، ۱۴۱۸.
نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بی چا، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۴.
حداء، امین، الاحادیث التی صححت فی فضل الآل، چاپ ششم، الافاق العربیة، یمن، ۱۴۳۵.
واحدی، علی بن احمد، الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، تحقيق صفوان عدنان داوودي، چاپ اول، دار القلم ,الدار الشامية، دمشق، بيروت، ۱۴۱۵.
واحدی، علی بن احمد، الوسيط في تفسير القرآن المجيد، الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، چاپ اول، دار الكتب العلمية، بيروت، ۱۴۱۵.
واحدی، علی بن احمد، التَّفْسِيرُ البَسِيْط، چاپ اول، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، ۱۴۳۰.
مجلات
حسین پوری، امین، تأویل قرآن به مقامات اهل بیت علیهم السلام مبانی و پیش فرض ها، فصلنامه تخصصی پژوهشهای قرآنی، سال هجدهم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۱.
آراسته، مهدی(و فتح الله نجار زادگان و عبد الهادی مسعودی و محمد حسن احمدی)، باطن ولائی قرآن و روایات تأویلگر آیات به مقامات ائمه علیهم السلام.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد منابع عامه