باز ماندن یک در به مسجد؛ دستوری الهی

دانلود مقاله

حديث سدّ الأبواب

(أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر البزاز ببغداد، ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل، حدثني أبي، ثنا محمد بن جعفر، ثنا عوف، عن ميمون أبي عبد الله، عن زيد بن أرقم قال:
كانت لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب شارعة في المسجد، فقال يوماً: سدّوا هذه الأبواب إلّا باب عليّ. قال: فتكلم في ذلك ناس، فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم، فحمد الله، وأثنى عليه، ثم قال:
أما ‌بعد: ‌فإنّي ‌أمرت ‌بسدّ هذه الأبواب غير باب عليّ، فقال فيه قائلكم، والله ما سددت شيئاً ولا فتحته، ولكن أمرت بشيء فاتبعته.
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرّجاه).[۱]

بررسی راویان

راوی اول: أبو بكر أحمد بن جعفر البزاز

نام كامل وي أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك بن شبيب، أبو بكر القطيعي البغدادي است.[۲] و در سال ۶۸۰ هجری وفات یافته است.[۳]

اتصال سند

شمس الدین ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء نام حاکم نیشابوری را در بین شاگردان القطیعی ذکر کرده است.[۴]

تعدیل های راوی

وي یکی از دو راوی کتاب مسند احمد بن حنبل است.
(‌القطيعي أبو بكر ‌أحمد ‌بن ‌جعفر ‌بن ‌حمدان… راوي مسند الإمام احمد).[۵]
بسیاری از بزرگان رجال اهل سنت، احمد بن جعفر را توثیق کرده اند.
حاكم نيشابوري نیز او را ثقة دانسته است: (‌أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك القطيعي… وقال ‌الحاكم: ‌ثقة ‌مأمون).[۶]
دارقطنی او را با لفظ صریح ثقة، توثیق کرده است: (قال أبو عبد الرحمن السلمي: سألت الدارقطني عن أبي بكر القطيعي، فقال: ثقة زاهد قديمٌ، سمعت أنه مجاب الدعوة).[۷]
ابن کثیر نیز او را توثیق کرده است: (أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك… وكان ثقة كثير الحديث).[۸]
ابن الجزری نیز احمد بن جعفر را توثیق کرده است: (أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك أبو بكر القطيعي ‌ثقة ‌مشهور ‌مسند).[۹]
ذهبی با الفاظی چون محدث و مسند او را مدح کرده است: (القطيعيّ…. الشّيخ، العالم، المحدّث، مسند الوقت).[۱۰]
همچنین در جای دیگر او را صدوق دانسته است: (‌أحمد ‌بن ‌جعفر ‌بن ‌حمدان، أبو بكر القطيعي، صدوق في نفسه مقبول).[۱۱]
ابن قطلوبغا نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.[۱۲]

جرح های راوی
اول: غرق شدن كتب

آنطور که نقل شده است کتب احمد بن جعفر در آب غرق شده است و بسیاری از احادیثش را از حفظ بیان می‌کرده است و همین سبب شده برخی بر او طعن بزنند و احادیثش را معتبر ندانند که بعد از نقل این اقوال به آنها پاسخ خواهیم داد.
ابن ابی الفوارس در این رابطه می‌نویسد:
(وقال ابن أبي الفوارس: لم يكن بذاك، له في بعض المسند أصولٌ فيها نظرٌ، ذكر أنّه كتبها بعد الغرق، وكان مستوراً صاحب سنّة ).[۱۳]

پاسخ

خود علمای اهل سنت به این اتفاق و اشکال بر احمد بن جعفر پاسخ داده اند.
خطیب بغدادی پس از نقل این ماجرا می‌نویسد: من کسی را ندیدم که به این دلیل (غرق شدن کتبش) او را ترک کند و از او نقل روایت نکند.
(وكان بعض كتبه غرق فاستحدث نسخها من كتاب لم يكن فيه سماعه، فغمزه الناس، إلّا أنّا لم نر أحداً امتنع من الرواية عنه، ولا ترك الاحتجاج به).[۱۴]
از برقانی نقل شده است که: وقتی این اتفاق برای احمد بن جعفر افتاد من نسبت به نقل روایت از او مشکوک بودم تا بعد از تحقیق برای من روشن شد او صدوق است و شکی در سماع روایاتش نیست.
(قال البرقاني: كان شيخاً صالحاً غرقت كتبه فنسخها من كتاب ذكروا أنّه لم يكن فيه سماعه فغمزوه لأجل ذلك، وإلّا فهو ثقة وكنت شديد التنفير عنه حتى تبين لي أنّه صدوق لا شك في سماعه).[۱۵]
ابن جوزی نیز به این اشکال اینگونه پاسخ داده است: زمانیکه با سماعش به کتبش اعتماد شده، جایز است آنچه می‌گوید نیز به آن اعتماد شود و مکتوب شود.
(وهذا لا يوجب القدح لأنّه ‌إذا ‌تيقن ‌سماعه ‌للكتاب جاز أن يكتب سماعه بخطه).[۱۶]
ابن كثير نيز ضمن توثيق احمد بن جعفر می‌نویسد: هیچ کس از روایت کردن از احمد بن جعفر امتناع نکرده است و به برخی جرح ها به سبب غرق شدن کتب هایش توجهی نکردند.
(ولم يمتنع أحد من الرواية عنه، ولا التفتوا إلى ما شغب به بعضهم من الكلام فيه، بسبب غرق بعض كتبه).[۱۷]

دوم: اختلال در آخر عمر

از ابن صلاح نقل شده است که: احمد بن جعفر در آخر عمرش دچار اختلال شده بود و از احادیث آنچه بر او خوانده می‌شد متوجه نمی‌شد.
(وقال أبو عمرو بن الصلاح: اختل  في آخر عمره، حتى كان لا يعرف شيئاً مما يقرأ عليه).[۱۸]
خطیب بغدادی نیز از الفرضی اختلال و ضعف احمد بن جعفر را ذکرکرده است.
(وقال الخطيب: سمعت الفقيه أحمد بن أحمد القصريّ يقول: قال لي ابن اللّبّان الفرضيّ: لا تذهبوا إلى القطيعيّ، قد ضعف واختلّ، وقد منعت ابني من السّماع منه).[۱۹]

پاسخ

ذهبی بعد از نقل این قول از ابن صلاح بر او می‌تازد و بر او خرده می‌گیرد که چرا  شخصیتی مانند احمد بن جعفر را اینگونه جرح کرده است. وی می‌نویسد:
(قلت: فهذا القول غلو وإسراف، وقد كان أبو بكر أسند أهل زمانه).[۲۰]
الصبيحي در کتاب النکت الجیاد در تایید این قول ذهبی، در اشکال بر ابن صلاح می‌نویسد:
(أقول: ويدل على أنّه غلو وإسراف أنّ المشاهير من أئمة النقد في ذلك العصر، كالدارقطني والحاكم والبرقاني، لم يذكروا اختلاطاً ولا تغيراً).[۲۱]
ابو طیب المنصوری در کتاب الروض الباسم ضمن صدوق دانستن احمد بن جعفر می‌گوید: کسانی که در سماع احمد بن جعفر ایراد گرفته اند بدون دلیل است و اصل بر حسن بودن احادیثش است مگر اینکه خطا در او ثابت شود.
قلت: [صدوق أكثر عن عبد الله بن أحمد، وقد تغيّر قليلاً بآخره، وتكلّم في سماعه بعض “المسند” بلا حجة، فالأصل في حديثه الحسن حتّى يظهر أنّه قد أخطأ فيه]، والله أعلم).[۲۲]

نتیجه جرح وتعدیل راوی

نتیجه در مورد احمد بن جعفر همان کلام ابو طیب المنصوری در الروض الباسم است که در سطر بالا ذکر شد و گذشت.
لذا اگر در حدیثی ثابت شود که احمد بن جعفر خطا کرده است به آن التفات می‌شود و الا اصل بر صحت احادیثش است.
این حدیث  نیز از احمد بن جعفر متفرد نيست و دیگران نیز آن را نقل کرده اند که در آینده به آن اشاره خواهیم کرد.

راوی دوم: عبد اللّه بن أحمد بن حنبل

اين راوی فرزند  احمد بن حنبل است. نام کامل وی عبد الله بن أحمد بن محمّد بن حنبل بن هلال بن أسد بوده و در سال ۲۹۰ هجری وفات یافته است.[۲۳]

اتصال سند

خطیب بغدادی در تاریخش نام القطیعی را در بین شاگردان عبد الله بن احمد ذکر کرده است. [۲۴]

تعدیل های راوی

در بین عالمان جرح و تعدیل کسی یافت نمی‌شود که عبد الله بن احمد را جرح کرده باشد. برخی از توثیقات وی را ذکر می‌کنیم.
ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب در ترجمه وی می‌نویسد:
(‌عبد ‌الله بن ‌أحمد بن محمد بن حنبل الشيباني أبو عبد الرحمن ولد الإمام ثقة من الثانية عشرة مات سنة تسعين وله بضع وسبعون س).[۲۵]
ذهبی اینگونه او را ستوده است:  (الإمام، الحافظ، النّاقد، محدّث بغداد أبو عبد الرحمن بن شيخ العصر أبي عبد الله الذهلي الشيباني).[۲۶]
خطیب بغدادی نیز او را توثیق کرده است: (عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل… وكان ثقة ثبتاً فهماً).[۲۷]

نتيجه جرح و تعدیل راوی

در وثاقت عبد الله بن احمد هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد و احدی او را جرح نکرده است. بنابراین در وثاقت وی تردیدی وجود ندارد.

راوی هفتم: احمد بن حنبل

نام كامل وی أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد است، او درسال ۲۴۱ هجری وفات يافته است.[۲۸]

اتصال سند

شمس الدین ذهبی در سير أعلام النبلاء نام فرزندش را در بین شاگردانش ذکر کرده است. [۲۹]

تعدیل های راوی

احمد بن حنبل را نيز مانند فرزندش عبد الله، احدی جرح نکرده است بلکه با عالی ترین الفاظ تعدیل از او یاد کرده اند.
وي از راويان صحيح بخاری و صحيح مسلم است.
ابن حجرعسقلانی در مورد او می‌نويسد:
(‌أحمد ‌بن ‌محمد ‌بن ‌حنبل بن هلال بن أسد الشيباني المروزي نزيل بغداد أبو عبد الله أحد الأئمة ثقة حافظ فقيه حجة).[۳۰]
شمس الدین ذهبی نیز در ترجمه وی در سير اعلام النبلاء می‌نویسد: (أحمد بن حنبل أبو عبد الله هو: الإمام حقّاً، وشيخ الإسلام صدقاً).[۳۱]

نتیجه جرح و تعدیل راوی

تمام علمای رجال، احمد بن حنبل را توثیق کرده اند و در وثاقت وی هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.

راوی چهارم: محمد بن جعفر

نام وی ‌أبو ‌عبد ‌الله الهذلي، ‌محمد ‌بن ‌جعفر معروف به غندر است، او در سال ۱۹۳ هجری وفات یافته است.[۳۲]

اتصال سند

ابن حبان پس از ذکر نام وی در کتاب الثقات، نام احمد بن حنبل را در بین شاگردان وی ذکر کرده است. [۳۳]

تعدیل های راوی

محمد بن جعفر غندر از راویان کتب ششگانه اهل سنت از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم است و بیش از پنج هزار روایت از او نقل شده است.
ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب او را توثیق کرده ومی‌نویسد:
(محمد ‌بن ‌جعفر ‌الهذلي ‌البصري ‌المعروف ‌بغندر ثقة صحيح الكتاب إلّا أنّ فيه غفلة من التاسعة مات سنة ثلاث -أو أربع- وتسعين  ع).[۳۴]
شمس الدین ذهبی نیز او را توثیق کرده و می‌نویسد:
(غندر، محمد بن جعفر أبو عبد الله البصري التاجر ‌الكرابيسي ‌الطيالسي ‌الحجة[۳۵] ‌الثبت، مولى هذيل، أحد الحفاظ الأعلام).[۳۶]

جرح های راوی

همانطور که گذشت محمد بن جعفر از راویان صحیحین بوده، و به همین جهت به جرح های وی التفاتی نخواهد شد.
ملا علی قاری در کتاب مرقاة المفاتيح می نویسد:
(وقد كان أبو الحسن المقدسي يقول فيمن خرّج له أحدهما في الصحيح: ‌هذا ‌جاز ‌القنطرة؛ يعني لا يلتفت لما قيل فيه؛ لأنّهما مقدّمان على أئمة عصرهما ومن بعدهما في معرفة الصحيح والعلل.).[۳۷]
به همین جهت ذهبی در الکاشف در ترجمه وی آورده است:
(‌محمد ‌بن ‌جعفر الهذلي… قال بن معين أراد بعضهم أن يخطئه فلم يقدر وكان من أصح الناس كتاباً).[۳۸]
با این وجود ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب[۳۹] و ابن حبان در الثقات[۴۰] ضمن توثیق وی، غفلت را نیز به او نسبت داده اند.
چنانچه این جرح را در مورد محمد بن جعفر بپذیریم، در پاسخ باید گفت هر دو آنها، ابتدا او را توثیق کرده اند، بنابراین اصل در روایات وی عدم غفلت است مگر آنکه خلافش ثابت شود.
ضمن آنکه این روایت دارای شواهد و اسناد و طرق فراوانی است که در بخش بررسی میمون ابو عبدالله آنها را ذکر خواهیم.
با ذکر این شواهد ثابت خواهد شد محمد بن جعفر در نقل این روایت غفلت نکرده است، چرا که وی در نقل آن متفرد نبوده و بسیاری، به غیر از او، این حدیث را بیان کرده اند.

نتیجه جرح و تعدیل راوی

محمد بن جعفر معروف به غندر از راویانی است که صاحبان کتب ششگانه و همچنین مؤلفان دیگر سنن، صحاح، مسانید و معاجم به او اعتماد کرده و در کتاب هایشان از او روایت نقل کرده اند، و همانطور که گذشت به طور صریح نیز او را توثیق کرده اند، بنابراین در وثاقت این راوی تردیدی وجود نخواهد داشت.

راوی پنجم: عوف

نام وى أبو سهل، ‌عوف ‌بن ‌أبي ‌جميلة ‌العبدي معروف به الأعرابي است، او در سال ۱۴۶ هجری وفات یافته است.[۴۱]

اتصال سند

جمال الدین مزی در کتاب تهذيب الكمال  نام محمد بن جعفر غندر را در بین شاگردان وی ذکر کرده است. [۴۲]

تعدیل های راوی

این راوی نیز از راویان کتب ششگانه از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم است.[۴۳]
ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب او را توثیق کرده است:
(‌عوف ابن ‌أبي ‌جميلة ‌بفتح ‌الجيم الأعرابي العبدي البصري ثقة رمي بالقدر وبالتشيع من السادسة مات سنة ست أو سبع وأربعين وله ست وثمانون ع).[۴۴]
شمس الدین ذهبی نیز به صراحت او را توثیق کرده است، وی در کتاب سير أعلام النبلاء می‌نویسد:
(عوف بن أبي جميلة أبو سهل الأعرابي… وقال بندار: كان قدرياً، رافضياً. قلت: لكنه ثقة، مكثر. النسائي: ثقة، ثبت).[۴۵]
همچنین در کتاب تاريخ الإسلام می‌نویسد:
(عوف بن أبي جميلة، ‌أبو ‌سهل ‌البصري ‌الأعرابي… وكان أحد علماء البصرة… وثّقه غير واحد واحتج به أصحاب الصحاح).[۴۶]

جرح های راوی

عوف بن ابی جمیله نیز از راویان صحیحین می‌باشد که التفاتی به جرح های وی نخواهد شد، لکن همانطور که ابن حجر در تقریب التهذیب بیان داشته است، رمی به قدری بودن و تشیع شده است.
چنانچه این جرح را در مورد این راوی بپذیریم، در گذشته بارها به این مطلب پرداخته شد که بنا بر مبنای ائمه جرح و تعدیل اهل سنت، مذهب سبب جرح راوی نخواهد بود.
چنانچه سعود بن عيد الصاعدي در کتاب الأحاديث الواردة في فضائل الصحابة می‌نویسد: (ولا يضرّه تشيع عوف الأعرابي؛ فإنّه ثقة مشهور).[۴۷]

نتیجه جرح و تعدیل راوی

عوف بن ابی جمیله از راویان کتب ششگانه بوده و به صراحت نیز او را توثیق کرده اند، و چنانچه بیان شد جرحی که در مورد مذهب وی وارد شده است، سبب خدشه به وثاقت وی نخواهد بود.

راوی ششم: ميمون أبي عبد الله

اين راوی در کتب تراجم با نام ‌ميمون ‌أبو ‌عبد ‌الله ‌مولى ‌عبد ‌الرحمن ‌بن ‌سمرة ‌القرشي، شناخته شده است.[۴۸]

اتصال سند

ابن ابی حاتم در کتاب الجرح والتعديل  نام عوف بن ابی جمیله را در بین شاگردان میمون ذکر کرده است. [۴۹]

جرح و تعدیل راوی

آراء و نظرات ائمه جرح و تعدیل درباره این راوی مختلف است، ابن حبان نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.[۵۰]
محمد أنور شاه بن معظم شاه الكشميري عالم معاصر اهل سنت در کتاب العرف الشذي شرح سنن الترمذي ذیل حدیثی که میمون از راویان آن است می‌نویسد:
(رواه شعبة عن ميمون أبي عبد الله ولا يروي شعبة إلّا من الثقات… أنّ ابن حبان إذا أدرج أحداً في كتاب الثقات ولم يجرح فيه أحد فهو ثقة فالحديث قوي).[۵۱]
همچنین برخی از عالمان متقدم و معاصر اهل سنت روایات او را صحیح یا حسن دانسته اند که به ذکر آنها می‌پردازیم.
ابن حجر عسقلانی  در کتاب النكت على كتاب ابن الصلاح  در پاسخ به کلام ابن جوزی سند حدیث میمون  را صحیح دانسته، و می‌نویسد:
(ومنها: حديث ابن عمر رضي الله عنهما  في سدّ الأبواب إلّا باب عليّ رضي الله تعالى عنه… وأما ادعاء ابن الجوزي أنّهما من وضع الرافض، فكلامه في/ (ي۱۰۸) ذلك دعوة عرية عن البرهان.
وقد أخرج النسائي في خصائص علي رضي الله عنه حديث سعد رضي الله عنه، وأخرج فيه أيضاً حديث زيد بن أرقم رضي الله عنه بإسناد صحيح).[۵۲]
همچنین وی در فتح الباري تمام راویان یک حدیث را که میمون ابو عبد الله جزء آنان است را ثقه معرفی کرده است، وی می‌نویسد:
(وعن زيد بن أرقم قال كان لنفر من الصحابة أبواب شارعة في المسجد فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: سدوا هذه الأبواب إلّا باب عليّ، تكلم ناس في ذلك، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إنّي والله ما سددت شيئاً ولا فتحته ولكن أمرت بشيء فاتبعته.
أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات).[۵۳]
علاوه بر حاكم نيشابوری که حدیث را از میمون ابی عبد الله نقل کرده، احمد بن حنبل در مسند و نسائی در خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام نیز حدیث را از طریق میمون ابی عبد الله نقل کرده اند که آنها را ذکر می‌کنیم:

مسند احمد
(حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا عوف، عن ميمون أبي عبد الله، عن زيد بن أرقم قال:
كان لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب شارعة في المسجد. قال: فقال يوماً: سدّوا هذه الأبواب، إلّا ‌باب ‌عليّ، قال: فتكلم في ذلك الناس، قال: فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم، فحمد الله تعالى، وأثنى عليه، ثم قال: أمّا بعد، فإنّي أمرت بسدّ هذه الأبواب، إلّا ‌باب ‌عليّ وقال فيه قائلكم، وإنّي والله ما سددت شيئاً ولا فتحته، ولكني أمرت بشيء فاتبعته).[۵۴]
خصائص علي
(أخبرنا محمد بن بشار قال حدثنا جعفر قال حدثنا عوف عن ميمون أبي عبد الله عن زيد بن أرقم قال:
كان لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب شارعة في المسجد فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم سدّوا هذه الأبواب إلّا باب عل،ي فتكلم في ذلك أناس فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أمّا بعد فإنّي أمرت بسدّ هذه الأبواب غير باب عليّ، فقال فيه قائلكم والله ما سددته ولا فتحته ولكني أمرت بشيء فاتبعته).[۵۵]
شمس الدین ذهبی در تصحیح حدیث مذکور  از حاکم نیشابوری پیروی کرده است. [۵۶] همچنین در المستدرك دو حدیث دیگر از میمون ابی عبد الله نقل شده است که حاکم آنها را بر شرط بخاری و مسلم، صحیح دانسته و ذهبی نیز حکم به صحت کرده است.
حدیث اول
(۷۴۴۳ – أخبرنا أحمد بن كامل القاضي، ثنا محمد بن سعد العوفي، ثنا عمرو بن محمد بن أبي رزين، ثنا شعبة، عن خالد الحذاء، عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله، عن زيد بن أرقم، رضي الله عنه قال: أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم أن نتداوى من ذات الجنب بالقسط البحري والزيت.
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرّجاه. وقد رواه قتادة، عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله. [التعليق – من تلخيص الذهبي]۷۴۴۳ – صحيح). [۵۷]
حدیث دوم
(۸۲۳۴ – أخبرني عبد الرحمن بن الحسن القاضي، ثنا إبراهيم بن الحسين، ثنا آدم بن أبي إياس، ثنا شعبة، عن خالد الحذاء، عن ‌ميمون أبي عبد الله، عن زيد بن أرقم رضي الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: تداووا من ذات الجنب بالقسط البحري، والزيت.
هذا حديث ‌صحيح الإسناد، ولم يخرّجاه. [التعليق – من تلخيص الذهبي]۸۲۳۴ – ‌صحيح). [۵۸]
ابو عیسی ترمذی در کتاب سنن، احادیث میمون را حسن و صحیح دانسته است که آنها را ذکر می‌کنیم:
حدیث اول
(حدثنا رجاء بن محمد العذري البصري قال: حدثنا عمرو بن محمد بن أبي رزين قال: حدثنا شعبة، عن خالد الحذاء قال: حدثنا ‌ميمون ‌أبو ‌عبد ‌الله، قال: سمعت زيد بن أرقم قال: أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم أن نتداوى من ذات الجنب بالقسط البحري والزيت.
هذا حديث حسن صحيح لا نعرفه إلّا من حديث ميمون عن زيد بن أرقم وقد روى عن ميمون غير واحد هذا الحديث وذات الجنب: يعني السل).[۵۹]
حدیث دوم
(حدثنا إبراهيم بن يعقوب قال: حدثنا زيد بن حباب قال: حدثنا ‌ميمون ‌أبو ‌عبد ‌الله قال: حدثنا ثابت، قال: قال لي أنس بن مالك: يا ثابت خذ عنّي فإنّك لن تأخذ عن أحد أوثق منّي، إنّي أخذته عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، وأخذه رسول الله صلى الله عليه وسلم عن جبريل، وأخذه جبريل عن الله تعالى.
هذا حديث حسن غريب لا نعرفه إلّا من حديث زيد بن حباب). [۶۰]
عبد الرؤوف المناوي در کتاب الفتح السماوي می‌نویسد:
(قوله: إذ روي أنه عليه السلام لما خط الخندق وقطع لكل عشرة أربعين ذراعاً…
ورواه النسائي، وأحمد، وإسحاق، وابن أبي شيبة، وأبو يعلى من طرق، كلهم من رواية ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله، عن البراء بن عازب مختصراً، وإسناده ‌حسن).[۶۱]
در ادامه جرح های میمون ابو عبد الله را ذکر خواهیم کرد، در این بخش پس از بررسی جرح های وی، روشن خواهد شد علاوه بر آنکه جرح ها نامعتبر است، حتی در صورت پذیرش آنها، دست کم حدیث حسن بوده و به سبب این راوی خدشه ای به آن وارد نخواهد شد.
ابن حجر عسقلانی تمام جرح های میمون را در کتاب  تهذیب التهذیب بیان کرده است، وی می‌نویسد:
(‌ميمون ‌أبو ‌عبد ‌الله البصري الكندي…قال ابن المديني: سألت يحيى بن سعيد عن ميمون أبي عبد الله الذي روى عنه عوف، فحمض وجهه وقال: زعم شعبة أنّه كان فسلاً وقال أيضا: كان يحيى لا يحدث عنه.
وقال الأثرم عن أحمد: أحاديثه مناكير.
وقال إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين: لا شيء.
وقال أبو داود: تكلم فيه.
وذكره ابن حبان في الثقات وقال: كان يحيى القطان سيء الرأي فيه.
… وقال النسائي في الكنى: بصري ليس بالقوي.
وقال الحاكم أبو أحمد: ليس بالقوي عندهم).[۶۲]
خود ابن حجر عسقلانی نیز در تقریب التهذیب با عبارت ضعیف او را جرح کرده است.[۶۳]
بر هیچ یک از اهل دقت و عالم به مبانی رجال اهل سنت پوشیده نخواهد بود که علاوه بر بی اعتبار بودن این جرح ها، هیچکدام در مرتبه بالا از جرح نمی‌باشند و تمام آنها در مرتبه پایین و موهون می‌باشند.

۱.     لیس بالقوی

همانطور که بیان شد این جرح از نسائی و ابو احمد الحاکم بیان شده است. در گذشته بارها بیان شد این جرح تنها مرتبه اعلی از قوت راوی را نفی می‌کند و به عبارتی جرح مفسد نمی‌باشد.
چنانچه ذهبی می‌نویسد:
(وقد قيل في جماعات: ليس بالقوي واحتجّ به. وهذا النسائي قد قال في عدة: ليس بالقوي، ويخرّج لهم في كتابه. قال: قولنا: ليس بالقوي، ليس بجرح مفسد).[۶۴]

۲.     لا شیء

این جرح، در عبارات یحیی بن معین بسیار رایج می‌باشد و در واقع همان جرح لیس بشیء است. چه آنکه در موارد بسیار، یحیی بن معین در مورد یک راوی واحد، هر دو عبارت را به کار برده است، و این شاهدی است بر اینکه این دو عبارت به یک معنا می‌باشند.
چند نمونه از آن را بیان می‌کنیم:
در کتاب المجروحين ابن حبان  آمده است:
(حدثنا الحنبلي، قال: سمعت أحمد بن زهير، قال: سئل يحيى بن ‌معين عن رشدين بن سعد؟ فقال: ‌لا ‌شيء.
سمعت يعقوب بن إسحاق، يقول: سمعت الدارمي، يقول: قلت ليحيى بن ‌معين: رشدين بن سعد؟ قال: ‌ليس ‌بشيء).[۶۵]
همچنین در مورد جسر بن فرقد هر دو عبارت از ابن معین نقل شده است، ابن عدی در الکامل می‌نویسد:
(جسر بن فرقد القصاب بصري، يكنى أبا جعفر.
حدثنا علي بن أحمد بن سليمان، حدثنا أحمد بن سعد بن أبي مريم، قال: سألت يعني يحيى بن ‌معين عن جسر أبي جعفر فقال ‌ليس ‌بشيء، ولا يكتب حديثه.
حدثنا محمد بن علي المروزي، قال: حدثنا عثمان بن سعيد الدارمي سألته يعني يحيى بن ‌معين عن جسر كيف هو؟ قال: ‌لا ‌شيء).[۶۶]
خطیب بغدادی نیز در تاریخ بغداد هر دو اصطلاح را از یحیی بن معین در مورد نضر بن اسماعیل نقل کرده است:
(أخبرنا محمد بن عبد الواحد، قال: أخبرنا محمد بن العباس، قال: أخبرنا أحمد بن سعيد بن مرابا، قال: حدثنا عباس بن محمد، قال: سألت يحيى بن ‌معين عن النضر بن إسماعيل البجلي، فقال: ‌ليس ‌بشيء.
أخبرنا الصيمري، قال: حدثنا علي بن الحسن الرازي، قال: حدثنا محمد بن الحسين الزعفراني، قال: حدثنا أحمد بن زهير، قال: سئل يحيى بن ‌معين عن النضر بن إسماعيل، فقال ‌لا ‌شيء).[۶۷]
ابن عساکر در تاریخ دمشق می‌نویسد:
(ونا أبو أحمد نا علي بن أحمد بن سليمان نا أحمد بن سعد بن أبي مريم قال سمعت يحيى بن ‌معين يقول إسحاق بن أبي فروة ‌ليس ‌بشئ…
في نسخة ما أخبرنا به أبو عبد الله الخلال شفاها أنا أبو القاسم بن مندة أنا أبو طاهر بن سلمة أنا علي بن محمد قال: وأنا ابن مندة أنا حمد بن عبد الله إجازة أنا أبو محمد بن أبي حاتم قال: ذكر أبي عن إسحاق بن منصور الكوسج عن يحيى بن ‌معين أنّه قال: إسحاق بن أبي فروة ‌لا ‌شئ).[۶۸]
و موارد متعدد دیگری که به جهت اختصار از نقل خودداری می‌کنیم.
نزد اهل علم روشن است که اصطلاح لیس بشیء در نزد یحیی بن معین در واقع جرحی محسوب نمی‌شود، بلکه وصفی است برای آن راوی که احادیث کمی از او نقل شده است.
ابو الحسنات لکنوی در کتاب الرفع والتکمیل  می‌نویسد:
(كثيراً ما تجد في ميزان الإعتدال وغيره في حق الرواة نقلاً عن يحيى بن معين إنّه ليس بشيء، فلا تغتر به ولا تظنن أنّ ذلك الراوي مجروح بجرح قوي، فقد قال الحافظ ابن حجر في مقدمة فتح الباري في ترجمة عبد العزيز بن المختار البصري ذكر ابن القطان الفاسي: أنّ مراد ابن معين من قوله ليس بشيء يعني إنّ أحاديثه قليلة انتهى).[۶۹]
أبو عمر، محمد بن حمد الصوياني در کتاب الصحيح من أحاديث السيرة النبوية به این تلازم و معنا تصریح کرده و می‌نویسد: (قول ابن معين: ‌لا ‌شيء. فهو مصطلح يعني به: ‌قليل ‌الحديث).[۷۰]
سعيد بن محمد السناري محقق کتاب مسند أبي يعلى ذیل حدیثی، عبارت لاشیء از ابن معین را به همان معنای لیس بشیء و کم بودن احادیث راوی گرفته است، وی می‌نویسد:
(قلت: هذا إسناد ضعيف؛ وهو طلحة بن جبر مختلف فيه، تضارب فيه قول ابن ‌معين، فتارة يقول عنه: ‌لا ‌شیء كما في الجرح والتعديل [۴/ ۴۸۰]، وتارة يقول: ثقة كما في كامل ابن عدى [۴/ ۱۱۲]، لكن إن ثبت أنّ ابن ‌معين قد يطلق جملة ‌ليس ‌بشئ على الراوى يريد بها أنّه قليل الحديث، كما قاله ابن القطان الفاسى ونقله عنه الحافظ في ترجمة (عبد العزيز بن المختار) من هدى السارى، فلا تضارب آنذاك في قول ابن ‌معين لكون طلحة بن جبر مقل ليس بالمكثر وقد وثقه ابن حبان أيضا).[۷۱]
شاهد دیگر آن است که در مورد بسیاری از راویانی که یحیی بن معین در مورد آنها گفته است: لا شیء، تصریح شده است که وی قلیل الحدیث بوده است.
از آن جمله: محمد بن الزبير التميمي.[۷۲] ‌أيوب ‌بن ‌محمد ‌أبو ‌سهل ‌العجلي.[۷۳] الأزهر بن سنان القرشي: ابن حبان در المجروحين او را قليل الحديث دانسته[۷۴] و در کتاب الجرح والتعدیل عبارت لاشیء از یحیی بن معین ر مورد وی نقل شده است.[۷۵]

۳.     ضعيف

ابن حجر عسقلانی در كتاب تقريب التهذيب می‌نویسد: (‌ميمون ‌أبو ‌عبد ‌الله ‌البصري ‌مولى ‌ابن ‌سمرة ضعيف).[۷۶]

پاسخ اول

پر واضح است در جرح راوی، اکتفا به عبارت ضعیف هیچ اعتباری نخواهد داشت، چنانکه بسیاری از کتب تراجم، این را بیان کرده اند.
ابن عثيمين در کتاب مصطلح الحديث می‌نویسد:
(ويشترط لقبول الجرح شروط خمسة… ۴-أن يبيِّن سبب الجرح؛ فلا يقبل الجرح المبهم، مثل أن يقتصر على قوله: ضعيف).[۷۷]
أبو الوفاء بن عقيل از عالمان قرن ششم در کتاب الواضح في أصول الفقه آورده است:
(‌ولا ‌يقبل ‌الجرح ‌إلّا ‌مفسراً، ‌فعلى ‌هذا ‌إذا ‌قال ‌أصحاب ‌الحديث: فلان ضعيف، وفلان ليس بشيء، فليس هذا مما يوجب جرحه، ورد خبره).[۷۸]
در کتاب سؤالات أبي عبيد الآجري أبا داود السجستاني في الجرح والتعديل آمده است:
(لا يقبل الجرح فيه إلّا ‌مفسراً. يعني لا يكفي فيه قول ابن معين مثلاً ‌ضعيف).[۷۹]

پاسخ دوم

اقوال و نظرات ابن حجر عسقلانی در مورد این راوی متفاوت است. همانطور که گذشت در فتح الباری میمون ابو عبد الله را از راویان ثقه برشمرد و کتاب النکت سند حدیث وی را صحیح دانست و بدیهی است حکم به صحت سند، دلالت بر توثیق تمام راویان دارد.
بنابراين گرچه ابن حجر میمون را ضعیف دانسته است اما در مقام عمل طور دیگه ای بر احادیثش حکم کرده است.

۴.     أحاديثه مناكير

همانطور که از کتاب تهذیب التهذیب بیان شد، این جرح متعلق به احمد بن حنبل در رابطه با میمون ابو عبد الله می‌باشد.

پاسخ اول

بر اهل فن پوشیده نیست که این جرح، اصطلاحی رایج در مورد راویان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام می‌باشد.
در گذشته بیان شد این اصطلاح اشاره به تفرد راوی در نقل احادیث دارد، و در واقع جرحی محسوب نمی‌شود. ابو الحسنات لکنوی در کتاب الرفع و التکمیل دراینباره می‌نویسد:
(وكذا لا تظنّنّ من قولهم فلان روى المناكير، أو حديثه هذا منكر، ونحو ذلك: أنّه ضعيف… وقال الحافظ ابن حجر في مقدمة فتح الباري… عند ذكر ترجمة بريد بن عبد الله: أحمد وغيره يطلقون المناكير على الأفراد المطلقة. انتهى).[۸۰]
چنانچه احمد بن حنبل، يزيد بن عبد الله بن خصيفة را با عبارت ثقة توثیق کرده و منکر الحدیث دانسته است.[۸۱]
بنابراین این کلام احمد بن حنبل، نه تنها دلالت بر ضعف راوی ندارد، بلکه حتی با توثیق نیز قابل جمع است.

پاسخ دوم

احمد بن حنبل در کلام خود متفرد است و احدی احادیث میمون ابی عبدالله  را منکر ندانسته است، سلمنا! اگر این اتهام تفرد را از احمد بن حنبل بپذیرم، در مورد حدیث مورد بحث صادق نخواهد بود، چرا که حدیث دارای شواهد فراوانی است که آنها را ذکر خواهیم کرد و حدیث شاهد سبب خروج از تفرد است.
جمال بن محمد السيد در کتاب ابن قيم الجوزية وجهوده می‌نویسد:
(‌فعلم ‌بذلك ‌أنّ ‌الإعتبار: ‌هو ‌عملية ‌البحث والتفتيش عن متابع أو شاهد للحديث الذي يظن أنّه فرد، فإن فقدت المتابعات والشواهد فالحديث بذلك يكون فرداً).[۸۲]

شواهد

اين روايت از ۱۷ نفر از صحابه نقل شده است.

  1. امیرالمؤمنین علیه السلام

ابوبكر بزار در کتاب مسند خودش آورده است:
(حدثنا حاتم بن الليث، قال: نا عبيد الله بن موسى، قال: نا أبو ميمونة، عن عيسى المدني، عن علي بن حسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه، قال:
أخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم بيدي، فقال: إنّ موسى سأل ربّه أن يطهّر مسجده بهارون، وإنّي سألت ربّي أن يطهّر مسجدي بك وبذريتك.
ثم أرسل إلى أبي بكر أن سدّ بابك، فاسترجع، ثمّ قال: سمع وطاعة، فسدّ بابه، ثم أرسل إلى عمر، ثم أرسل إلى العباس بمثل ذلك، ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ما أنا سددت أبوابكم ‌وفتحت ‌باب ‌علي، ولكن الله فتح باب علي وسد أبوابكم).[۸۳]

  1. جابر بن عبد الله

خطیب بغدادی روایت را از طریق جابر بن عبد الله در تاریخ بغداد نقل کرده است:
(أخبرنا أحمد بن محمد بن غالب الفقيه، قال: قرأنا على أبي حفص بن بشران حدثكم أبو عبد الله جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب، قال: حدثنا محمد بن مهدي الميموني، قال: حدثنا عبد العزيز بن الخطاب، قال: حدثني شعبة بن الحجاج أبو بسطام، قال: سمعت سيد الهاشميين زيد بن علي بن الحسين بالمدينة في الروضة، قال: حدثني أخي محمد بن علي، أنّه سمع ‌جابر بن عبد الله، يقول:
سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: سدّوا الأبواب كلّها ‌إلّا ‌باب ‌عليّ، وأومأ بيده إلى باب عليّ).[۸۴]

  1. حبة بن جوين[۸۵]
  2. أبو الحمراء[۸۶]

جلال الدین سیوطی در کتاب در المنثور می‌نویسد:
(وأخرج ابن مردويه عن أبي الحمراء وحبّة العرني قالا: أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم أن تسدّ الأبواب التي في المسجد فشق عليهم قال حبّة: ‌إنّي ‌لأنظر ‌إلى ‌حمزة ‌بن ‌عبد ‌المطلب وهو تحت قطيفة حمراء وعيناه تذرفان وهو يقول: أخرجت عمّك وأبا بكر وعمر والعبّاس وأسكنت ابن عمّك؟ فقال رجل يومئذ: ما يألوا يرفع ابن عمه.
قال: فعلم رسول الله صلى الله عليه وسلم أنّه قد شقّ عليهم فدعا الصلاة جامعة فلمّا اجتمعوا صعد المنبر فلم يسمع لرسول الله صلى الله عليه وسلم خطبة قط كان أبلغ منها تمجيداً وتوحيداً فلما فرغ قال: يا أيها الناس ما أنا سددتها ولا أنا فتحتها ولا أنا أخرجتكم وأسكنته ثم قرأ: { ‌وَالنَّجْمِ ‌إِذا ‌هَوى . ‌مَا ‌ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوى . وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى . إِنْ هُوَ إِلَاّ وَحْيٌ يُوحى[۸۷]}).[۸۸]
ابن حجر عسقلانی در کتاب الإصابة في تمييز الصحابة سند حدیث را اینگونه بیان می‌کند:
(ثم وجدت له حديثاً آخر من جنس الأول، فأخرج ابن مردويه في التفسير من طريق أبان بن ثعلبة، عن نفيع بن الحارث، عن أبي الحمراء، عن أبي مسلم الملائي، عن حبّة العرني، قالا…).[۸۹]

  1. عبد الله بن عباس

ترمذی در سنن می‌نویسد:
(حدثنا ‌محمد بن حميد الرازي، قال: حدثنا ‌إبراهيم بن المختار ، عن ‌شعبة ، عن ‌أبي بلج، عن ‌عمرو بن ميمون ، عن ‌ابن عباس:
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أمر بسدّ الأبواب ‌إلّا ‌باب ‌عليّ).[۹۰]

  1. عبد الله بن مسعود

أبو حفص عمر بن أحمد بن عثمان معروف به ابن شاهین در کتاب شرح مذاهب أهل السنة روایت را از طریق عبد الله بن مسعود نقل کرده است:
(حدثنا عبد الله بن سليمان بن الأشعث، ثنا يحيى بن حاتم العسكري، ثنا بشر بن مهران، ثنا شريك، عن عثمان بن المغيرة، عن زيد بن وهب، عن عبد الله بن مسعود، قال:
انتهى إلينا رسول الله صلى الله عليه وسلم ذات ليلة، ونحن في المسجد جماعة من أصحابه، فينا أبو بكر، وعمر، وعثمان، وعلي، وحمزة بن عبد المطلب، وطلحة، والزبير، وسعد، وجماعة من أصحابه، بعد ما صلينا العشاء، فقال:
ما هذه الجماعة؟ قالوا: يا رسول الله، قعدنا نتحدث، منّا من يريد الصلاة، ومنّا من ينام. فقال: إنّ مسجدي هذا لا ينام فيه، انصرفوا إلى منازلكم، ومن أراد الصلاة فليصل في منزله راشداً، ومن لم يستطع الصلاة فلينم، فإنّ صلاة السّر تضعف على صلاة العلانية. قال: فقمنا نتفرق، وفينا علي، فقام معنا. قال: فأخذ بيد علي، وقال:
أما أنت فلا، إنّه يحل لك في مسجدي هذا ما يحل لي، ويحرم عليك ما حرم علي. فقال له حمزة بن عبد المطلب: يا رسول الله، أنا عمّك، وأنا أقرب من عليّ. قال: صدقت يا عم، إنّه ‌والله، ‌ما ‌هو ‌عنّي، إنّما هو عن الله عز وجل).[۹۱]

  1. بریدة اسلمی

ابو نعيم اصفهاني در كتاب فضائل الخلفاء الراشدين می‌نویسد:
(حدثنا سليمان بن أحمد، ثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة، ثنا زكريا بن يحيى، ثنا خالد بن مخلد، ثنا راشد أبو سلمة، عن أبي داود، عن بريدة الأسلمي قال:
أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بسدّ الأبواب فشقّ ذلك على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فلما بلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم دعا الصلاة جامعة حتى إذا اجتمعوا صعد المنبر ولم يسمع لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحميداً وتعظيماً في خطبة مثل يومئذ فقال: يا أيها الناس ‌ما ‌أنا ‌سددتها ولا أنا فتحتها بل الله عز وجل سدًها ثم قرأ: { ‌وَالنَّجْمِ ‌إِذا ‌هَوى . ‌مَا ‌ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوى . وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى . إِنْ هُوَ إِلَاّ وَحْيٌ يُوحى}[۹۲].
فقال رجل دع لي كوّة يكون في المسجد فأبى وترك باب عليّ مفتوحاً فكان يدخل ويخرج منه وهو جنب).[۹۳]

  1. انس بن مالک

ابو جعفر العقيلي در کتاب الضعفاء الكبير آورده است:
(حدثناه محمد بن عبدوس قال: حدثنا محمد بن حميد قال: حدثنا تميم بن عبد المؤمن قال: حدثنا هلال بن سويد قال: سمعت أنس بن مالك، يقول:
لمّا سدّ رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب المسجد أتته قريش ، فعاتبوه ، فقالوا: سددت أبوابنا وتركت باب عليّ! فقال: ما بأمري سددتها ، ولا بأمري فتحتها).[۹۴]

  1. براء بن عازب

ابن عساكر در تاريخ دمشق این روایت را از براء بن عازب نقل کرده است:
(أخبرناه أبو سهل محمد بن إبراهيم أنا أبو الفضل الرازي أنا جعفر بن عبد الله نا محمد بن هارون نا محمد بن إسحاق نا هوذة بن خليفة أبو الأشهب نا عوف عن ميمون عن البراء بن ‌عازب قال:
كان لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب شارعة في المسجد وإنّ رسول اله صلى الله عليه وسلم قال يوماً:\
سدّوا هذه الأبواب غير باب علي بن أبي طالب فتكلم في ذلك ناس، فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال إنّي أمرت بسدّ الأبواب غير باب علي بن أبي طالب، فقال فيه قائلكم! وإنّي والله ما فتحت شيئاً ‌ولا ‌سددته ولكني أمرت بشئ فاتّبعته).[۹۵]

  1. جابربن سمرة

طبرانی در کتاب المعجم الكبير روایت را از طریق جابر بن سمرة نقل کرده استز
(حدثنا إبراهيم بن نائلة الأصبهاني، حدثنا إسماعيل بن عمرو البجلي، ثنا ناصح، عن سماك بن حرب، عن جابر بن ‌سمرة قال:
أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بسدّ أبواب المسجد كلّها غير باب علي رضي الله عنه، فقال العباس: يا رسول الله قدر ما أدخل أنا وحدي وأخرج قال: ما أمرت بشيء من ذلك، فسدها كلّها غير باب علي وربّما مر ‌وهو ‌جنب).[۹۶]

  1. حذیفة بن أسید

ابن مغازلی در کتاب مناقب علی علیه السلام روایتی مفصل در این باب را، از حذیفة بن أسید نقل کرده است:
(أخبرنا محمد بن أحمد عثمان، حدثنا أبو الحسين محمد بن المظفر بن موسى بن عيسى الحافظ، حدثنا محمد بن الحسين بن حميد بن الربيع، حدثنا جعفر بن عبد الله بن محمد أبو عبد الله، حدثنا إسماعيل بن أبان، حدثنا سلام بن أبي عمرة عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال:
لما قدم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم المدينة لم يكن لهم بيوت، يبيتون فيها فكانوا يبيتون في المسجد، فقال لهم النبي صلى الله عليه وسلم: لا تبينوا في المسجد فتحتلموا. ثمّ إنّ القوم بنوا بيوتاً حول المسجد وجعلوا أبوابها إلى المسجد، وإنّ النبي صلى الله عليه وسلم بعث إليهم معاذ بن جبل فنادى أبا بكر فقال: إنّ رسول الله يأمرك أن تخرج من المسجد، فقال: سمعاً وطاعةً، فسدّ بابه وخرج من المسجد، ثم أرسل إلى عمر فقال: إنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم يأمرك أن تسدّ بابك الذي في المسجد وتخرج منه، فقال: سمعاً وطاعةً لله ولرسوله غير أنّي أرغب إلى الله في خوخة في المسجد، فأبلغه معاذ ما قال عمر! ثم أرسل إلى عثمان وعنده رقية، فقال: سمعاً وطاعةً، فسدّ بابه وخرج من المسجد، ثم أرسل إلى حمزة فسدّ بابه وقال: سمعاً وطاعة لله ورسوله. وعليّ على ذلك يتردد لا يدري أهو فيمن يقيم أو فيمن يخرج، وكان النبي صلى الله عليه وسلم قد بنى له بيتاً في المسجد بين أبياته، فقال له النبي صلى الله عليه وسلم: اسكن طاهراً مطهراً، فبلغ حمزة قول النبي صلى الله عليه وسلم لعليّ فقال: يا محمد تخرجنا وتمسك غلمان بني عبد المطلب؟
فقال له نبي الله: لا، لو كان الأمر لي ما جعلت من دونكم من أحد، والله ما أعطاه إياه إلّا الله، وإنّك لعلى خير من الله ورسوله أبشر، فبشره النبي صلى الله عليه وسلم فقتل يوم أحد شهيداً. ونفس ذلك رجال على عليّ فوجدوا في أنفسهم، وتبين فضله عليهم وعلى غيرهم من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، فبلغ ذلك النبي صلى الله عليه وسلم فقام خطيباً فقال: إنّ رجالاً يجدون في أنفسهم في أنّي أسكنت علياً في المسجد، والله ما أخرجتهم ولا أسكنته! إن الله عز وجل أوحى إلى موسى وأخيه: {‌أَنْ ‌تَبَوَّآ ‌لِقَوْمِكُمَا ‌بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ}[۹۷]، وأمر موسى أن لا يسكن مسجده، ولا ينكح فيه، ولا يدخله إلّا هارون وذريته، وإنّ علياً مني بمنزلة هارون من موسى، وهو أخي دون أهلي، ولا يحل مسجدي لأحد ينكح فيه النساء إلّا علي وذريته، فمن ساءه فهاهنا. وأومأ بيده نحو الشام).[۹۸]

  1. سعد بن ابی وقاص

در کتاب خصائص أمير المؤمنين نسائی آمده است:
(قال أبو عبد الرحمن قال فطر عن عبد الله بن شريك عن عبد الله بن الرقيم عن ‌سعد:
أنّ العباس أتى النبي صلى الله عليه وسلم فقال ‌سددت ‌أبوابنا إلّا باب علي؟ فقال: ما أنا فتحتها ولا سددتها).[۹۹]

  1. عاصم بن عدی

ابن سعد در کتاب طبقات الکبری روایت را از عاصم بن عدی نقل کرده است:
(أخبرنا محمد بن عمر، حدثني عبد الرحمن بن الحر الواقفي عن صالح بن أبي حسان عن أبي البداح بن عاصم بن عدي قال:
قال العباس بن عبد المطلب: يا رسول الله ما لك فتحت أبواب رجال في المسجد ‌وما ‌بالك ‌سددت أبواب رجال في المسجد؟ فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: يا عباس ما فتحت عن أمري ولا سددت عن أمري).[۱۰۰]

  1. عبد الله بن عمر

ابن ابي عاصم در کتاب السنة خودش می‌نویسد:
(حدثنا أيوب الوزان، حدثنا عروة بن مروان، عن عبيد الله بن عمرو، عن زيد بن أبي أنيسة، عن أبي إسحاق السبيعي، قال: سألت ابن عمر عن عثمان وعلي. قال:
تسألني عن عليّ، فقد رأيت مكانه من رسول الله صلى الله عليه وسلم، إنّه سدّ أبواب المسجد ‌إلّا ‌باب ‌علي رضي الله عنه).[۱۰۱]

  1. عایشه

بخاری در التاريخ الكبير این روایت را از عایشه نقل کرده است:
(قال أفلت بن حسان عن جسرة عن عائشة عن النبي صلى الله عليه وسلم: سدّوا هذه الأبواب ‌إلّا ‌باب ‌عليّ).[۱۰۲]

  1. عمر بن خطاب

ابن أبي شيبة  در کتاب مصنف آورده است:
(حدثنا وكيع عن هشام بن سعد عن عمر بن أَسيد عن ابن عمر قال: قال عمر بن الخطاب -أو قال أبي: لقد أوتي علي بن أبي طالب ثلاث خصال؛ لأن تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم، (زوجه) ابنته فولدت له، وسد الأبواب ‌إلا ‌بابه، وأعطاه الحربة يوم خيبر).[۱۰۳]
ناگفته نماند قریب به اتفاق این اسناد، دارای طرق فراوانی هستند که با الفاظ متفاوت در کتب حدیثی اهل سنت بیان شده اند، و ما به جهت اختصار تنها به یک سند و یک طریق اکتفا کردیم.
حسن بشواهده
برخی از عالمان و محققین معاصر اهل سنت با وجود اشاره به ضعف میمون ابی عبد الله، بعضی از احادیث او را به جهت کثرت طرق حسن دانسته اند که آنها را ذکر می‌کنیم:
ابن حجر عسقلانی در کتاب القول المسدد در مورد حدیث سدّ الأبواب می‌نویسد:
(حديث سدّوا الأبواب إلّا باب عليّ… هو حديث مشهور ‌له ‌طرق ‌متعددة كل طريق منها على انفرادها لا تقصر عن رتبة الحسن ومجموعها مما يقطع بصحته على طريقة كثير من أهل الحديث).[۱۰۴]
عبد القادر الأرنؤوط  محقق كتاب جامع الأصول تأليف ابن اثير ذیل روایتی می‌نویسد:
( (۱) رقم (۲۰۷۹) و (۲۰۸۰) في الطب، باب ما جاء في دواء ذات الجنب، ورواه أيضاً ابن ماجة رقم (۳۴۶۷) في الطب، باب دواء ذات الجنب، والحاكم في  المستدرك  ۴ / ۲۰۲ وصححه، ووافقه الذهبي، وفي سنده ميمون أبو عبد الله البصري الكندي، وهو ضعيف، ولكن له شواهد بمعناه يقوى بها، ولذلك قال الترمذي: هذا حديث حسن صحيح).[۱۰۵]
خلدون الأحدب در کتاب زوائد تاريخ بغداد على الكتب الستة می‌نویسد:
(أخبرنا أبو نعيم أحمد بن عبد الله الحافظ بأصبهان قال: نبأنا محمد بن أحمد بن الحسن، نبأنا إسحاق بن الحسن الحربي، نبأنا هوذة بن خليفة قال: نبأنا عوف، عن ميمون قال:
حدثني البراء بن عازب قال: لما كان حين أمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم بحفر الخندق…
مرتبة الحديث: حسن بشواهده. ورجال إسناده كلهم ثقات، عدا ميمون أبي عبد الله البصري الكندي، مولي عبد الرحمن بن سمرة، قيل اسم أبيه أستاذ).[۱۰۶]
همچنین در ادامه آورده است:
(ومع ضعف ميمون أبي عبد الله البصري، فإنّ الحافظ ابن حجر في فتح الباري (۷/ ۳۹۷) في المغازي باب غزوة الخندق: حسن إسناده! وقال الإمام محمد بن يوسف الصالحي الشامي في سبل الهدى والرشاد (۴/ ۵۱۸): إسناده جيد!
والحديث له شواهد يحسن بمجموعها، والله سبحانه وتعالى أعلم). [۱۰۷]

۵.     أنّه كان فسلاً

همانطور که گذشت این عبارت از شعبة بن حجاج در مورد میمون ابی عبد الله بیان شده است.
در لسان العرب آمده: فسل به معنای رذل و پست می‌باشد.[۱۰۸]
همچنین ابن عدی در الكامل في ضعفاء الرجال در ترجمه میمون می آورد: (زعم شعبة أنّه كان فيه ميل).[۱۰۹]

پاسخ اول

این دو عبارت از شعبة بن حجاج مبهم بیان شده است و دلیل آن را ذکر نکرده است. آنچه محتمل است، وی به دلیل احادیث فضائلی که میمون از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده، او را اینگونه خطاب قرار داده است. که در آینده به طور مفصل بیان خواهیم کرد که میمون ابی عبدالله مهمترین فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل کرده و همین احادیث سبب جرح های وی شده است.
چه آنکه ممکن است عبارت (کان فیه میل) در نزد شعبه اشاره به گرایش و میل میمون به غیر از طریق حق-یعنی تشيع- دارد!

پاسخ دوم

شعبة بن حجاج با وجود این جرح، بازهم از میمون روایت نقل کرده است. در کتاب تاريخ ابن معين – رواية الدوري آمده است: (قال يحيى وقد روى ‌شعبة عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله).[۱۱۰]
همچنین احمد بن حنبل در مسند[۱۱۱]، ترمذی در سنن[۱۱۲] و دیگران، روایاتی را از طریق شعبه از میمون ابو عبد الله نقل کرده اند.
آنچه در بین ائمة جرح و تعدیل مشهور است، شعبه جز از افراد ثقه روایت نمی‌کند، مغلطای در ترجمه شعبه در کتاب إکمال می‌نویسد: (وفي كتاب المنتجيلي: كان ثقة ثبتاً في الحديث، ولا يحدث ‌إلّا ‌عن ‌ثقة).[۱۱۳]
محمد أنور شاه الكشميري (متوفای ۱۳۵۳ هجری) در کتاب العرف الشذي شرح سنن الترمذي به این مطلب اشاره کرده و می‌نویسد: (رواه ‌شعبة عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله ولا يروي ‌شعبة إلّا من الثقات).[۱۱۴]
بنابراین شعبة بن حجاج گرچه به هر دلیلی نظر سوء نسبت به میمون ابی عبد الله داشته است، لکن او را در نقل روایات ثقه می‌دانسته است.

۶.     جرح های یحیی القطان

گرچه قول شعبه در مورد میمون – أنّه كان فسلاً- سبب عدم نقل روایت از او نشده است، لکن دست آویزی برای یحیی القطان بوده است.
زیرا زمانی که نظر او را درباره میمون سوال می‌کنند، چهره درهم کشیده و به قول شعبه استناد می‌کند. همانطور که گذشت ابن حجر آورده است:
(قال ابن المديني: سألت يحيى بن سعيد عن ميمون أبي عبد الله الذي روى عنه عوف، فحمض وجهه وقال: زعم شعبة أنّه كان فسلاً). [۱۱۵]
همچنین ابن حبان می‌نویسد: (كان يحيى القطان يسيئ الرأي فيه).[۱۱۶] و در جای دیگر از ابن المدینی نقل شده: (كان يحيى لا يحدث عنه). [۱۱۷]

پاسخ

گرچه محتمل است علت کراهت یحیی القطان از میمون ابی عبدالله و ترک روایات او، قول شعبه باشد-چنانچه بیان شد- که در این صورت دلیل او غیر معتبر است چرا که خود شعبه از میمون روایت کرده است، و نیز اگر به علت نقل فضائل امیرالمؤمنین باشد، بازگشت به مذهب میمون داشته و مذهب سبب جرح نخواهد بود.
در هر صورت، اینکه یحیی القطان از میمون روایت نمی‌کرده است، می‌تواند دلایل متعددی داشته باشد که مرتبط به ضعف روایت در میمون نباشد، بنابراین با وجود ابهام در جرح های یحیی القطان خدشه ای متوجه راوی نخواهد بود.

احادیث میمون ابو عبد الله

در این بخش برای روشن شدن علت جرح های مبهم میمون ابو عبد الله تنها کافی است احادیث منقول از وی در کتب اهل سنت را نقل کنیم، تا بر هیچ منصفی مخفی نماند که دشمنان خدا تنها به جهت از بین بردن احادیث فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام این راوی را جرح کرده اند.

حدیث سدّ الأبواب

این روایت به غیر از طریق مذکور از دو سند دیگر از میمون ابی عبد الله نقل شده است.
طریق اول : طبرانی در المعجم الكبير :
(حدثنا عبد الله بن زيدان البجلي، ثنا محمد بن حماد بن عمرو الأزدي، ثنا حسين الأشقر، ثنا أبو عبد الرحمن المسعودي، ‌عن ‌كثير ‌النواء، ‌عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله، عن ابن عباس قال:
لما أخرج أهل المسجد، وترك علي قال: الناس في ذلك، فبلغ النبي صلى الله عليه وسلم ، فقال: ما أنا أخرجتكم من قبل نفسي، ولا أنا تركته، ولكن الله أخرجكم وتركه، إنّما أنا عبد مأمور ما أمرت به فعلت {‌إِنْ ‌أَتَّبِعُ ‌إِلَّا ‌مَا ‌يُوحَى ‌إِلَيَّ}[۱۱۸] ).[۱۱۹]
طریق دوم: ابن مغازلی در مناقب:
(أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد الوهاب، أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن الحسين العلوي العدل، حدثنا علي بن عبد الله بن مبشر، حدثنا إبراهيم بن عبد الرحيم بن دنوقا، حدثنا هوذة بن خليفة عن ميميون أبي عبد الله عن البراء بن عازب قال:
كان لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ‌أبواب ‌شارعة ‌في ‌المسجد وإنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: سدّوا الأبواب غير باب علي، قال: فتكلم في ذلك ناس قال: فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أما بعد فإنّي أمرت بسد هذه الأبواب غير باب علي فقال فيه قائلكم، وإنّي والله ما سددت شيئاً ولا فتحته ولكني أمرت بشيء فاتبعته).[۱۲۰]
احادیث دیگر نیز دارای طرق و اسانید مختلفی از میمون است که به جهت اختصار از نقل آنها خودداری کرده و تنها به ذکر یک سند اکتفا می‌کنیم.

حدیث منزلت

ابن عساکر حدیث منزلت را از میمون در تاريخ دمشق نقل کرده است:
(فأخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبو القاسم إسماعيل بن مسعدة أنا أبو القاسم حمزة بن يوسف أنا أبو أحمد بن عدي  أنا الساجي نا بندار نا محمد بن جعفر نا عوف عن ميمون أبي عبد الله عن البراء بن عازب وزيد بن أرقم:
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: أنت مني كهارون من موسى غير أنّك لست بنبيّ).[۱۲۱]

حدیث رایت و فرار عمر از خیبر

احمد بن حنبل این روایت را در مسند از طریق میمون ابو عبد الله نقل کرده است:
(حدثنا محمد بن جعفر، وروح المعنى قالا: حدثنا عوف، عن ‌ميمون ‌أبي ‌عبد ‌الله قال: روح الكردي، عن عبد الله بن بريدة، عن أبيه بريدة الأسلمي قال:
لما نزل رسول الله صلى الله عليه وسلم بحصن أهل خيبر أعطى رسول الله صلى الله عليه وسلم اللواء عمر بن الخطاب، ونهض معه من نهض من المسلمين فلقوا أهل خيبر فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لأعطين اللواء غداً رجلاً يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله. فلما كان الغد دعا علياً وهو أرمد، فتفل فى عينه وأعطاه اللواء ونهض الناس معه فلقي أهل خيبر، وإذاً مرحب يرتجز بين أيديهم وهو يقول:
قد علمت خيبر أني مرحب
شاكي السلاح بطل مجرب
أطعن أحيانا وحينا أضرب
إذا الليوث أقبلت تلهب
قال: فاختلف هو وعلي ضربتين، فضربه على هامته حتى عض السيف منها بأضراسه، وسمع أهل العسكر صوت ضربته قال: وما تتامَّ آخر الناس مع عليّ حتى فتح له ولهم).[۱۲۲]

حدیث غدیر

ابوبکر البزار در کتاب مسند حدیث غدیر را از میمون اینگونه نقل کرده است:
(حدثنا إبراهيم بن هانيء، قال: حدثنا عفان، قال: حدثنا أبو عوانة، عن المغيرة، عن أبي عبيدة عن ‌ميمون أبي عبد الله قال: قال زيد بن أرقم، وأنا أسمع:
نزلنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم واد يقال له وادي خم فأذن بالصلاة فصلاها تهجيراً، ثم خطبنا وظلل لرسول الله صلى الله عليه وسلم بثوب على شجرة سمرة من الشمس فقال: ألستم تعلمون، أو تشهدون أنّي أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا:بلى قال: ‌فمن ‌كنت ‌مولاه فإنّ علياً مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه).[۱۲۳]
غیر از این احادیث فضائل، احادیث کمی از میمون در کتب حدیثی نقل شده است، بنابراین با تضعیف این راوی بخشی از این احادیث مهم و کلیدی با چند طریق از بین خواهد رفت.
در گذشته بیان شد که به کوچکترین اتهامی در تشیع راوی مورد جرح و خدشه قرار گرفته است، چه برسد به آنکه ناقل احادیث فضائل کلیدی باشد.

نتیجه جرح و تعدیل راوی

آنچه از ترجمه میمون ابی عبد الله گذشت، روشن شد بزرگان و ائمه جرح و تعدیل احادیث او را حسن و یا صحیح دانستند، همچنین جرح هایی که در مورد وی وارد شده است از جهت مبانی رجالی اهل تسنن، بسیار سست و در مرتبه پایینی قرار دارند که به تمام آنها پاسخ داده شد.
علاوه بر آنکه بیان شد، حتی با پذیرفتن این جرح ها بازهم به حدیث خدشه ای وارد نخواهد شد چرا که حدیث مورد بحث، به طرق و اسانید زیادی نقل شده است که در بخش شواهد آنها را ذکر کردیم.

راوی هفتم: ‌زيد ‌بن ‌أرقم

نام وی ‌زيد ‌بن ‌أرقم ‌بن ‌زيد بن قيس الأنصاري است، او در سال ۶۸ هجری وفات یافته است.[۱۲۴]

اتصال سند

ابن حبان در کتاب الثقات نام زید بن ارقم را در بین اساتید میمون ابو عبد الله ذکر کرده است.[۱۲۵]

تعدیل های راوی

زید بن ارقم از صحابه رسول خدا صلّی الله علیه و آله  می‌باشد[۱۲۶] و تمام صحابه در نزد اهل تسنن عادل و مورد اعتماد هستند!

نتیجه نهایی تصحیح سند

تمام راویان این حدیث شریف، یا از راویان صحیحین هستند و یا به وثاقتشان در کتب تراجم تصریح شده است، تنها راوی که محل بحث قرار گرفته است میمون ابی عبد الله است.
در ترجمه این راوی بیان شد که احادیث وی توسط بزرگان ائمه جرح و تعدیل صحیح و یا حسن دانسته شده و جرح های وی در مرتبه پایین قرار گرفته اند که به تمامی آنها پاسخ داده شد.
سلمنا! اگر تمام جرح های میمون را بپذیریم و حکم به حسن و صحیح بودن احادیث وی را نادیده بگیریم، با توجه به طرق و اسانید فراوان این روایت، به طور قطع حدیث به درجه حسن خواهد رسید-چنانچه اقوال عالمان اهل سنت در اینباره نیز بیان شد- و حدیث حسن مانند حدیث صحیح قابل احتجاج است.

پی نوشت ها

[۱]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱)، ج ۳، ۱۳۵.
[۲]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام (بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴)، ج ۸، ۲۸۲.
[۳]. ‏صلاح الدين الصفدي، الوافي بالوفيات (بیروت: دار إحياء التراث، ۱۴۲۰)، ج ۶، ۱۸۰.
[۴]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵)، ج ۱۶، ۲۱۰-۲۱۱.
[۵]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵)، ج ۱۶، ۲۱۰-۲۱۱.
[۶]. ‏أحمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱)، ج ۱، ۹۲-۹۳.
[۷]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۲۸۳.
[۸]. ‏ابن کثیر الدمشقی، البداية والنهاية (مصر: دار هجر، ۱۴۱۸)، ج ۱۵، ۳۹۱.
[۹]. ‏ابن الجزری، غاية النهاية في طبقات القراء (القاهره: مكتبة ابن تيمية، ۱۳۵۱)، ج ۱، ۴۳.
[۱۰]. ‏همان، ج ۱۶، ۲۱۰.
[۱۱]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال (لبنان: دار المعرفة، ۱۳۲۸)، ج ۱، ۸۷.
[۱۲]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة (الیمن: مركز النعمان، ۱۴۳۲)، ج ۱، ۲۹۳.
[۱۳]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ۲۱۲.
[۱۴]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد (بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۲)، ج ۵، ۱۱۶.
[۱۵]. ‏ابن قطلوبغا، الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة، ج ۱، ۲۹۳.
[۱۶]. ‏ابن الجوزی، المنتظم في تاريخ الأمم والملوك (بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۲)، ج ۱۵، ۳۳۷.
[۱۷]. ‏ابن کثیر الدمشقی، البداية والنهاية، ج ۱۵، ۳۹۱.
[۱۸]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۱، ۸۷.
[۱۹]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ۲۱۲.
[۲۰]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۱، ۸۸.
[۲۱]. ‏إبراهيم بن سعيد الصبيحي، النكت الجياد المنتخبة من كلام شيخ النقاد (الرياض: دار طيبة، ۱۴۳۱)، ج ۱، ۱۷۴.
[۲۲]. ‏أبو الطيب المنصوري، الروض الباسم في تراجم شيوخ الحاكم (الریاض: دار العاصمة، ۱۴۳۲)، ج ۱، ۱۹۴.
[۲۳]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۱۱، ۱۲.
[۲۴]. ‏همان، ج ۱۱، ۱۲.
[۲۵]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب (سوريا: دار الرشيد، ۱۴۰۶)، ۲۹۵.
[۲۶]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۳، ۵۱۶.
[۲۷]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۱۱، ۱۲.
[۲۸]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۸۴.
[۲۹]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۱، ۱۸۱.
[۳۰]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۸۴.
[۳۱]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۱، ۱۷۷.
[۳۲]. ‏ابن حبان، الثقات (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳)، ج ۹، ۵۰.[۳۳]. ‏همان، ج ۹، ۵۰.
[۳۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۴۷۲.
[۳۵]. این عبارت در نزد ذهبی توثیق وبلکه بالاتر از آن است. ر. ک: شمس الدين الذهبي، تذكرة الحفاظ (بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۶)، ج ۳، ۱۲۵.
[۳۶]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۴، ۱۱۸۸.
[۳۷]. ‏ابو الحسن علي بن سلطان محمّد الملا الهروي القاري، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح (بيروت: دار الفكر، ۱۴۲۲)، ج ۱، ۱۸.
[۳۸]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة (جدة: دار القبلة للثقافة الإسلامية، ۱۴۱۳)، ج ۲، ۱۶۲.
[۳۹]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۴۷۲.
[۴۰]. (وكان من خيار عباد الله ومن أصحهم كتابا على غفلة فيه). ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ۵۰.
[۴۱]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰)، ج ۲۲، ۴۳۷-۴۴۱.
[۴۲]. ‏همان، ج ۲۲، ۴۳۹.
[۴۳]. (روى له الجماعة). ‏همان، ج ۲۲، ۴۴۱.
[۴۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۴۳۳.
[۴۵]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۶، ۳۸۳-۳۸۴.
[۴۶]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۳، ۹۴۷-۹۴۸.
[۴۷]. ‏سعود بن عيد الصاعدي، الأحاديث الواردة في فضائل الصحابة (المدینة المنورة: عمادة البحث العلمي، ۱۴۲۷)، ج ۶، ۳۹۱.
[۴۸]. ‏ابن ابی حاتم، الجرح والتعديل (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۲۷۱)، ج ۸، ۲۳۴.
[۴۹]. ‏همان، ج ۸، ۲۳۴.
[۵۰]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۵، ۴۱۸.
[۵۱]. ‏محمد أنور شاه الكشميري، العرف الشذي شرح سنن الترمذي (بيروت: دار التراث العربي، ۱۴۲۵)، ج ۱، ۴۳۲.
[۵۲]. ‏ابن حجر العسقلاني، النكت على كتاب ابن الصلاح (المدينة: عمادة البحث العلمي، ۱۴۰۴)، ج ۱، ۴۶۲-۴۶۶.
[۵۳]. ‏ابن حجر العسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري (بیروت: دار المعرفة، ۱۳۷۹)، ج ۷، ۱۴-۱۵.
[۵۴]. ‏أحمد بن حنبل، مسند أحمد – ط الرسالة (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱)، ج ۳۲، ۴۱.
[۵۵]. ‏النسائی، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (الکویت: مكتبة المعلا، ۱۴۰۶)، ۵۹-۶۰.
[۵۶]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ۱۳۵.
[۵۷]. ‏همان، ج ۴، ۲۲۴.
[۵۸]. ‏همان، ج ۴، ۴۴۸.
[۵۹]. ‏أبو عيسى الترمذي، سنن الترمذي (مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي، ۱۳۹۵)، ج ۴، ۴۰۷.
[۶۰]. ‏همان، ج ۵، ۶۸۲.
[۶۱]. ‏عبد الرؤوف المناوي، الفتح السماوي (ریاض: دار العاصمة، بی‌تا)، ج ۱، ۳۵۰-۳۵۲.
[۶۲]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب (الهند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، ۱۳۲۶)، ج ۱۰، ۳۹۳-۳۹۴.
[۶۳]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۵۵۶.
[۶۴]. ‏شمس الدين الذهبي، الموقظة في علم مصطلح الحديث (حلب: مكتبة المطبوعات الإسلامية، ۱۴۱۲)، ۸۲.
[۶۵]. ‏ابن حبان، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين (حلب: دار الوعي، ۱۳۹۶)، ج ۱، ۳۸۰.
[۶۶]. ‏ابن عدی، الكامل في ضعفاء الرجال (بیروت: الكتب العلمية، ۱۴۱۸)، ج ۲، ۴۲۱.
[۶۷]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۱۵، ۵۹۷.
[۶۸]. ‏ابو القاسم ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق (بيروت: دار الفكر، ۱۴۱۵)، ج ۸، ۲۵۱.
[۶۹]. ‏أبو الحسنات اللكنوي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل (حلب: مكتب المطبوعات الإسلامية، ۱۴۰۷)، ۲۱۲.
[۷۰]. ‏محمد الصوياني، الصَّحيِحُ من أحاديث السّيرة النبوية (الرياض: مدار الوطن للنشر، ۱۴۳۲)، ۹۶.
[۷۱]. ‏أبو يعلى الموصلي، مسند أبي يعلى الموصلي (قاهره: دار الحديث، ۱۴۳۴)، ج ۲، ۱۹۲.
[۷۲]. ‏عبد الغني المقدسي، الكمال في أسماء الرجال (الكويت: الهيئة العامة، ۱۴۳۷)، ج ۲، ۲۱۹.
[۷۳]. ‏ابن حجر العسقلاني، لسان الميزان (بيروت: دار البشائر الإسلامية، بی‌تا)، ج ۲، ۲۵۲.
[۷۴]. ‏ابن حبان، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج ۱، ۱۷۸.
[۷۵]. ‏ابن ابی حاتم، الجرح والتعديل، ج ۲، ۳۱۴.
[۷۶]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۵۵۶.
[۷۷]. ‏ابن عثیمین، مصطلح الحديث (القاهره: مكتبة العلم، ۱۴۱۵)، ۲۶.
[۷۸]. ‏أبو الوفاء بن عقيل، الواضح في أصول الفقه (بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۰)، ج ۵، ۱۳.
[۷۹]. ‏أبوداود السجستاني، سؤالات أبي عبيد الآجري أبا داود السجستاني في الجرح والتعديل (المدينة المنورة: عمادة البحث العلمي، ۱۴۰۳)، ۳۰.
[۸۰]. ‏أبو الحسنات اللكنوي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ۲۰۰-۲۰۲.
[۸۱]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۳۲، ۱۷۳.
[۸۲]. ‏جمال بن محمد السيد، ابن قيم الجوزية وجهوده في خدمة السنة النبوية وعلومها (المدينة المنورة: عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، ۱۴۲۴)، ج ۱، ۴۴۵.
[۸۳]. ‏أبو بكر البزار، مسند البزار (المدينة: مكتبة العلوم والحكم، ۱۹۸۸)، ج ۲، ۱۴۴.
[۸۴]. ‏الخطیب البغدادی، تاريخ بغداد، ج ۸، ۱۰۹.
[۸۵]. برخی از بزرگان اهل تسنن حبة بن جوین را جزء صحابه دانسته اند. علاء الدین مغلطای در کتاب إكمال تهذيب الكمال می‌نویسد: أبو موسى المديني و أبو العباس بن عقدة، او را از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌دانستند. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال (القاهره: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، ۱۴۲۲)، ج ۲، ۱۹۰.
[۸۶]. ابن ابي الحاتم در کتاب الجرح والتعدیل او را صحابی دانسته و می‌نویسد: (‌أبو ‌الحمراء  ‌له ‌صحبة). ‏ابن ابی حاتم، الجرح والتعديل، ج ۹، ۳۶۳. همچنین ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب می‌نویسد: ‌أبو ‌الحمراء ‌مولى ‌النبي ‌صلى ‌الله ‌عليه ‌وسلم ‌وخادمه. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۶۳۴.
[۸۷]. النجم: ۵۳/ ۱-۴.
[۸۸]. ‏جلال الدين السيوطي، الدر المنثور (بیروت: دار الفكر، بی‌تا)، ج ۷، ۶۴۲.
[۸۹]. ‏ابن حجر العسقلاني، الإصابة في تمييز الصحابة (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵)، ج ۲، ۱۴۱.
[۹۰]. ‏أبو عيسى الترمذي، سنن الترمذي، ج ۶، ۹۱.
[۹۱]. ‏ابن شاهين، شرح مذاهب أهل السنة (مؤسسة قرطبة للنشر والتوزيع، ۱۴۱۵)، ۱۷۲.
[۹۲]. النجم: ۵۳/ ۱-۴.
[۹۳]. ‏أبو نعيم الأصبهاني، فضائل الخلفاء الأربعة (المدينة المنورة: دار البخاري، ۱۴۱۷)، ۷۱.
[۹۴]. ‏العقيلي، الضعفاء الكبير (بيروت: دار المكتبة العلمية، ۱۴۰۴)، ج ۴، ۳۴۶.
[۹۵]. ‏ابو القاسم ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ۱۳۸.
[۹۶]. ‏الطبرانی، المعجم الكبير (القاهره: مكتبة ابن تيمية، بی‌تا)، ج ۲، ۲۴۶.
[۹۷]. یونس: ۱۰: ۸۷
[۹۸]. ‏ابن المغازلی، مناقب أمير المؤمنين (صنعاء: دار الآثار، ۱۴۲۴)، ۳۲۲-۲۴.
[۹۹]. ‏النسائی، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، ۶۲.
[۱۰۰]. ‏ابن سعد، الطبقات الكبرى (بیروت: دار صادر، ۱۹۶۸)، ج ۲، ۲۲۸.
[۱۰۱]. ‏ابن أبي عاصم، السنة (بیروت: المكتب الإسلامي، ۱۴۰۰)، ج ۲، ۵۹۹.
[۱۰۲]. ‏البخاري، التاريخ الكبير (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، بی‌تا)، ج ۱، ۴۰۸.
[۱۰۳]. ‏أبو بكر بن أبي شيبة، المصنف (السعودیة: دار كنوز، ۱۴۳۶)، ج ۱۸، ۶۷.
[۱۰۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، القول المسدد (القاهره: مكتبة ابن تيمية، ۱۴۰۱)، ۱۶.
[۱۰۵]. ‏ابن الأثير، جامع الأصول في أحاديث الرسول (دمشق: مكتبة دار البيان، ۱۳۹۲)، ج ۷، ۵۳۴.
[۱۰۶]. ‏خلدون الأحدب، زوائد تاريخ بغداد على الكتب الستة (دمشق: دار القلم، ۱۹۹۸)، ج ۱، ۱۷۳-۱۷۴.
[۱۰۷]. ‏همان، ج ۱، ۱۷۵.
[۱۰۸]. (فسل: الفسل: ‌الرذل ‌النذل ‌الذي ‌لا ‌مروءة ‌له ‌ولا ‌جلد). ‏ابن منظور الأنصاري، لسان العرب (بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴)، ج ۱۱، ۵۱۹.
[۱۰۹]. ‏ابن عدی، الكامل في ضعفاء الرجال، ج ۸، ۱۵۷.
[۱۱۰]. ‏يحيى بن معين، تاريخ ابن معين-رواية الدوري (مكة المكرمة: مركز البحث العلمي وإحياء التراث الإسلامي، ۱۳۹۹)، ج ۴، ۳۱۱.
[۱۱۱]. ‏أحمد بن حنبل، مسند أحمد – ط الرسالة، ج ۳۲، ۸۷.
[۱۱۲]. ‏أبو عيسى الترمذي، سنن الترمذي، ج ۵، ۶۳۳.
[۱۱۳]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۴، ۴۷.
[۱۱۴]. ‏محمد أنور شاه الكشميري، العرف الشذي شرح سنن الترمذي، ج ۱، ۴۳۲.
[۱۱۵]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج ۱۰، ۳۹۳.
[۱۱۶]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۵، ۴۱۸.
[۱۱۷]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج ۱۰، ۳۹۳.
[۱۱۸]. الأنعام :۶: ۵۰
[۱۱۹]. ‏الطبرانی، المعجم الكبير، ج ۱۲، ۱۴۷.
[۱۲۰]. ‏ابن المغازلی، مناقب أمير المؤمنين، ۳۲۴.
[۱۲۱]. ‏ابو القاسم ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ۱۷۷-۱۷۸.
[۱۲۲]. ‏أحمد بن حنبل، مسند أحمد – ط الرسالة، ج ۳۸، ۱۳۹.
[۱۲۳]. ‏أبو بكر البزار، مسند البزار، ج ۱۰، ۲۳۳.
[۱۲۴]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۲۲۲.
[۱۲۵]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۵، ۴۱۸.
[۱۲۶]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۲۲۲.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حدیث سد الابواب