حجاج بن یوسف ثقفی بر خلاف نص قرآن، دشمنی با اهل بیت را فضیلت می‌دانست

🖋 علی جلالی

حجاج بن يوسف ثقفی روزی به عبدالله بن هانی از قبيله اَود یمن، که شریف قوم خود بود و يکی از درباريان نزديک حجاج که در همه جنگ‌ها با او همراهی کرده گفت: من هنوز خدمات تو را تلافی نکرده‌ام، سپس به دنبال دو نفر از رؤسای قبایل عرب، يعني اسماء بن خارجه رئيس بني فزارة و سعيد بن قيس همدانی رئيس يمانية، فرستاد و از آنها خواست تا دختر خود را به عبدالله بن هانی تزويج کنند، آنها ابتدا (به خاطر شرافت قبیله خود و گمنامی و پَست بودن قبیله اود) قبول نکردند اما وقتی با تهديد حجاج روبرو شدند به اجبار تسليم شدند.
حجاج پس از آن به عبدالله گفت: من دختران رئيس قبيله فزاره و همدان را به تزويج تو درآوردم، اين دو کجا و قبيله تو کجا؟
عبدالله که از تحقير قبيله خود ناراحت شده بود گفت: ای امير اين را نگو، ما دارای فضائلی هستيم که هيچ‌يک از عرب ندارد! حجاج گفت: آن فضائل چيست؟ عبدالله گفت: به اميرالمؤمنين عثمان در هيچ اجتماعی از ما ناسزا گفته نشده است. حجاج گفت: به خدا که اين فضيلتی است! عبدالله گفت: در جنگ صفين هفتاد نفر از ما با اميرالمؤمنين معاويه بودند ولی با ابوتراب جز يک نفر نبود که او هیچ ارزش و منزلتی نزد ما ندارد. حجاج گفت: به خدا که فضيلتی است! عبدالله گفت: هیچ کس در قبیله ما نیست که همسری بگیرد که دوست‌دار ابوتراب باشد و یا اینکه ولایت او را داشته باشد. حجاج گفت: به خدا که فضيلتي است! عبدالله گفت: زنی از قبیله ما نبود مگر اینکه نذر کرده بود که اگر حسين بن علی کشته شود هر کدام ده شتر قرباني کند، و اين کار را کردند! حجاج گفت: به خدا که اين فضيلتي است! عبدالله گفت: هيچ‌کدام از ما نيست که به او پيشنهاد لعن و ناسزاگویی به ابوتراب را بدهند مگر اينکه او انجام می‌دهد و حسن و حسين و مادر آن دو، فاطمه را هم اضافه می‌کند! حجاج گفت: به خدا که فضيلتي است!!

مروج الذهب ومعادن الجوهر، مسعودی، ج۳، ص ۱۲۰
شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج۴، ص ۶۱

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حجاج بن یوسف