آیا عدم تصریح به نام ائمه دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن، نشانگر بطلان نظریه شیعیان امامیه مبنی بر امامت الهی آنان است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

فايل PDF، مناسب برای مطالعه در تلفن همراه

سؤال

آیا عدم تصریح به نام ائمه دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن، نشانگر بطلان نظریه شیعیان امامیه مبنی بر امامت الهی آنان است؟

تقریر سؤال

ناصر بن عبد الله القفاری در کتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة با استناد به این مطلب که نام ائمه دوازده‌گانه علیهم السلام به صورت صریح در قرآن ذکر نشده است، نتیجه می‌گیرد که نظریه امامت الهی ایشان، نظریه‌ای باطل و بی‌اساس است. وی می‌نویسد:
آیا همانگونه که نام و صفت پیامبر هدایت صلّی الله علیه [و آله] و سلّم در کتاب خدا ذکر شده، اسامی ائمه دوازده‌گانه نیز ذکر شده‌است؟ زیرا امام نزد [شیعه] مانند پیامبر است…
آیا امامت امامان دوازده‌گانه [علیهم السلام] به صورت صریح در کتاب خدا ذکر شده است؟ هم‌چنان که ارکان اسلام به صورت صریح و آشکار در چندین موضع از کتاب خدا ذکر شده‌اند و شناخت اصل آن‌ها نیازمند تأویل باطنی و روایات ساختگی نیست. این در حالی است که امامت نزد شیعه، بزرگ‌ترین رکن اسلام است.
آیا این عدم ذکر و عدم اشاره، دلیلی بر بی‌اساس بودن آنچه که شیعه در این زمینه می‌پندارد، نیست؟…[۱]

پاسخ

برای پاسخ به این شبهه، در ابتدا مقدّمه‌ای را بیان می‌کنیم و آن این است که روش قرآن در یادکرد اشخاص -اعم از درستکاران و بدکاران- دو گونه است:

  1. نام بردن از اشخاص همراه با بیان صفات و خصوصیات آن‌ها؛ مانند آیه شریفه ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏ وَأَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَيَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَكانُوا لَنا خاشِعين‏﴾ [انبیاء: ۹۰]؛ «پس [نداى‏] او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و [نازايى] همسرش را براى وى اصلاح نموديم، آنان همواره در كارهاى خير مى‏شتافتند و ما را از روى اميد و بيم مى‏خواندند و پيوسته در برابر ما فروتن بودند». در این آیه، خداوند از حضرت زکریا و یحیی نام برده و صفات ایشان را بیان کرده است. ذکر حضرت ابراهیم همراه با صفات در آیه ﴿إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيب‏﴾ [هود: ۷۵]؛ «به راستى كه ابراهيم بردبار و دلسوز و روى آورنده [به سوى خدا] بود» و فرعون در آیه ﴿وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفين‏﴾ [یونس: ۸۳]؛ «و همانا فرعون در زمین برتری می‌جست و از اسراف‏كاران بود»، نیز از همین دسته است.
  2. اکتفا به بیان صفات و خصوصیات بدون ذکر نام؛ مانند آیه ﴿فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما﴾ [کهف: ۶۵]؛ «پس بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را از نزد خود رحمتى داده و از پيشگاه خود دانشى ويژه به او آموخته بوديم». مقصود از «عبداً» در این آیه حضرت خضر است،[۲] اما بدون این که نامی از ایشان برده شود، صفات وی بیان شده است. همچنین ماجرا و صفات بلعم باعورا، بدون ذکر نام او در قرآن آمده است؛ آنگاه که می‌فرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ﴾ [اعراف:۱۷۵]؛ «و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولى [سرانجام] خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد و از گمراهان شد». ابن عبّاس، ابن مسعود و مجاهد، شأن نزول این آیه را درباره بلعم گفته‌اند.[۳]

گفتنی است از میان اطرافیان و معاصران پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله -شامل اهل بیت، همسران، اصحاب، مشرکین، منافقین و…- فقط به نام دو نفر در قرآن تصریح شده است: ابولهب[۴] و زید بن حارثة[۵].[۶]
همانگونه که ملاحظه شد، ماجرا و صفات بسیاری از افراد -چه آنان که در جبهه حقّ بوده و چه آنان که در جبهه باطل قرار داشته‌اند- در قرآن بیان گردیده، اما به نام آنان تصریح نشده است. بنابراین عدم تصریح به نام یک شخص، نمی‌تواند دلالتی بر کم‌اهمیت بودن و یا بی‌اساس بودن یک پیشامد یا صفات و خصوصیات یک شخص داشته باشد. در این گونه موارد، باید به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله مراجعه کنیم و شأن نزول، تفسیر و جزئیات را از سنّت دریافت نماییم. خداوند در قرآن کریم وظیفه تبیین و تفسیر قرآن را به عهده پیامبر صلّی الله علیه و آله نهاده و فرموده است: ﴿وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏﴾ [نحل: ۴۴]؛ «و ما اين ذكر (قرآن‏) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است را براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند». قرطبی مفسّر بزرگ اهل سنّت[۷] در این باره می‌نویسد:
(وأنزلنا إليك الذكر) يعني القرآن. (لتبيّن للناس ما نزّل إليهم) في هذا الكتاب من الأحكام والوعد والوعيد بقولك وفعلك، فالرسول صلّى الله عليه وسلّم مبيّن عن الله عزّ وجلّ مراده ممّا أجمله في كتابه من أحكام الصلاة والزكاة، وغير ذلك ممّا لم يفصّله؛[۸]
و ما ذکر یعنی قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه که در این کتاب به سوی مردم نازل شده ؛ شامل احکام، وعده و وعید را برای آنها با گفتار و رفتارت روشن سازی. بنابراین پیامبر صلّی الله علیه [و آله] و سلّم، از جانب خداوند، مراد و مقصود او را از هر آنچه در قرآن به صورت مجمل و بدون تفصیل آورده است -مانند احکام نماز، زکات و غیر این موارد- تببین و روشن می‌کند.
پس از بیان مطالب گذشته می‌گوییم: بسیاری از آیات قرآن کریم درباره اصل امامت و کلیات آن؛ مانند الهی بودن نصب امام و لزوم عصمت او نازل شده‌اند و همچنین بسیاری از آیات، نصّ بر امامت اهل بیت به خصوص امیرالمؤمنین علیهم السلام هستند؛ بدون اینکه نام آنان به صراحت بیان شده باشد. این امر هیچ اشکال و خللی در امامت آنان ایجاد نمی‌کند؛ زیرا همانگونه که ما برای پی بردن به جزئیات ارکان اسلام مانند توحید، نبوّت، معاد، نماز، حج و… باید به مفسّر معیّن شده از سوی خداوند و سنّت او مراجعه کنیم، برای پی بردن به مصداق امامی که در قرآن صفاتش بیان شده نیز باید به سنّت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله مراجعه کنیم.
اینک چند آیه از آیات امامت اهل بیت علیهم السلام را -به عنوان نمونه- ذکر می‌کنیم و به صورت کوتاه تبیین می‌نماییم.

·       آیه ابتلاء: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ ‌رَبُّهُ ‌بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ [بقره: ۱۲۴][۹]

این آیه از آیاتی است که درباره اصل امامت و خصوصیات آن سخن گفته است. چند مطلب از این آیه استفاده می‌شود:

  1. خداوند به حضرت ابراهیم می‌فرماید: «من تو را برای مردم امام قرار دادم». بنابراین امامت مقامی الهی است و نصب امام تنها به دست خداوند است.
  2. امام باید معصوم باشد؛ زیرا خداوند در این آیه، به نرسیدن امامت الهی به ظالمین تصریح کرده است؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾. گفتنی است که مقصود از «عهدی»، امامت است؛ زیرا درخواست حضرت ابراهیم از خداوند، به امامت رسیدن ذریه و دودمانش بود، پس ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ تنها در صورتی پاسخ درخواست حضرت ابراهیم خواهد بود که مقصود از «عهدی»، امامت باشد، در غیر این صورت عدم مطابقت درخواست و پاسخ لازم می‌آید. بسیای از مفسّرین اهل سنّت، همین معنا را بیان کرده‌اند.[۱۰] از سوی دیگر، ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضع و جایگاه آن چیز است.[۱۱]از همین رو می‌گویند: «کسی که شبیه پدر خود است، ظلم نکرده است»؛ یعنی شباهت را در غیر موضع و جایگاهش قرار نداده است.[۱۲] بنابراین کفر، شرک، معصیت و حتّی سهو و خطا و فراموشی نیز از مصادیق ظلم به شمار می‌آیند؛ زیرا در تمامی این موارد وضع شیء در غیر موضع و جایگاه مختصّ به آن اتّفاق می‌افتد. پس معنای آیه این است که امامت به غیر معصوم نمی‌رسد.
·       آیه تطهیر: ﴿‌إِنَّمَا ‌يُرِيدُ ‌اللهُ ‌لِيُذْهِبَ ‌عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ [احزاب: ۳۳][۱۳]

آیه تطهیر یکی از آیاتی است که بر عصمت «اهل البیت» دلالت دارد؛ از همین رو امامت ایشان را نیز به اثبات می‌رساند؛ زیرا همچنان که بیان شد، امام باید معصوم باشد و با وجود معصوم، امامت به غیر معصوم نمی‌رسد.
خداوند در این آیه با استفاده از لفظ «انّما» که برای حصر وضع شده است،[۱۴] از اراده خود برای اذهاب رجس و تطهیر «اهل البیت» خبر داده است. رجس در لغت به معنای هر گونه پلیدی و اختلاط است.[۱۵] از سوی دیگر، اراده در این آیه، اراده تکوینی[۱۶] است؛ زیرا اراده اذهاب رجس به نحو تشریعی، شامل همه مردم می‌شود و اختصاص به افراد خاصی ندارد، در حالی که خداوند در این آیه، اذهاب رجس را -با توجّه به لفظ «انّما» و همچنین تقدیم «عنکم» بر «اهل البیت»- فقط برای «اهل البیت» اراده کرده است. بنابراین معنا و مفاد آیه این است که خداوند اراده تکوینی نموده تا هر گونه پلیدی و اختلاط را فقط از «اهل البیت» دفع کند و آنان را پاک سازد و این مطلب چیزی جز عصمت «اهل البیت» نیست.
اما شأن نزول آیه و مقصود از «اهل البیت»، بنابر آنچه در منابع معتبر شیعه و سنّی آمده، پنج تن آل عبا است؛ یعنی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام. مسلم نیشابوری در صحیح خود به نقل از عایشه چنین می‌نویسد:
خرج النبي صلّى الله عليه وسلّم غداةً وعليه ‌مرط ‌مرحّل ‌من ‌شعر ‌أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء علي فأدخله، ثم قال: ﴿إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهّركم تطهيراً﴾؛[۱۷]
پیامبر صلّی الله علیه [و آله] و سلّم صبحگاهان در حالی از منزل خارج شد که عبایی با نقش و نگار و بافته شده از پشم سیاه به تن داشت. آنگاه حسن بن علی آمد و حضرت او را وارد عبا نمود. سپس حسین آمد و همراه ایشان داخل گردید. بعد فاطمه آمد و حضرت او را هم در کنار خود جای داد و آنگاه علی آمد و رسول خدا او را نیز در کنار خود جای داد، سپس فرمود: ﴿إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل‏ البيت ويطهّركم تطهيراً﴾
حدیث یاد شده را -که به حدیث کساء مشهور گردیده- بسیاری از عالمان بزرگ  اهل سنّت در کتاب‌های خویش نقل نموده و حتّی برخی همچون احمد بن حنبل، مسلم نیشابوری، ترمذی، ابن حبّان، حاکم نیشابوری، ذهبی، ابن تیمیه، فخر رازی و ابن حجر مکی به صحّت آن اعتراف کرده‌اند.[۱۸]
لازم به ذکر است، آیه تطهیر به آیات پیش و پس از خود ارتباطی ندارد؛ زیرا آیات قبل و بعد، درباره همسران پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله است، اما این آیه -همچنان که گذشت- در شأن پنج تن آل عبا علیهم السلام نازل شده و این خود، شاهدی بر عدم ارتباط این آیه با آیات قبل و بعد است. بر همین اساس، ضمیر «عنکم» برخلاف ضمایر آیات قبل و بعد که به صورت مؤنّث آمده بودند، در این آیه به صورت مذکّر آمده است. بنابراین بر خلاف ادّعای مخالفین، همسران پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله داخل در «اهل البیت» نیستند. در برخی از روایات ذیل این آیه نیز به این مطلب تصریح شده است. در این دسته از روایات، پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، همسران خویش را از «اهل البیت» نمی‌داند و اجازه ورود در کساء را به ایشان نمی‌دهد.[۱۹]
بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد؛ در نتیجه به صراحت بیانگر امامت امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است.

·       آیه اولی الامر: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ‌أَطِيعُوا ‌اللهَ ‌وَأَطِيعُوا ‌الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ [نساء: ۵۹][۲۰]

در این آیه اطاعت از اولی الامر همانند اطاعت از خداوند متعال و پیامبر صلّی الله علیه و آله به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است؛ بر خلاف اطاعت از دیگران که در قرآن به صورت مقیّد آمده است؛ به عنوان نمونه اطاعت از والدین مقیّد به عدم دعوت به شرک ورزی است[۲۱]. شاهد بر اطلاق نیز عطف «اولی الامر» بر «الرسول» است؛ پس همانگونه که «اطیعوا» نسبت به پیامبر صلّی الله علیه و آله مطلق است، نسبت به اولی الامر نیز مطلق خواهد بود. بر همین اساس، این آیه دلالت بر عصمت اولی الامر دارد؛ زیرا اگر اولی الامر معصوم نباشند، ممکن است به خطا و معصیت امر کنند که مورد نهی خداوند است؛ در این صورت لازم می‌آید امر و نهی خداوند به فعل واحد تعلّق بگیرد و این محال یا قبیح است. در نتیجه روشن می‌شود که اولی الامر باید معصوم باشند. فخر رازی به عصمت اولی الامر اعتراف کرده و می‌نویسد:
خداوند متعال در این آیه، به اطاعت از اولی الامر به صورت قطعی (و بدون قید و شرط) امر کرده است و کسی که خداوند به صورت قطعی (و بدون قید و شرط) به اطاعت از او امر کرده باشد، قطعا معصوم است؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد، در صورتی که کار خطایی انجام دهد، چون خداوند به متابعت از او امر نموده است، این امر، امر به انجام آن خطا خواهد بود و این در حالی است که خطا به خاطر خطا بودنش، مورد نهی خداوند است. بنابراین معصوم نبودن اولی الامر به اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر می‌شود و این محال است. از همین رو ثابت شد که خداوند متعال به اطاعت از اولی الامر به صورت قطعی (و بدون قید و شرط) امر کرده است و ثابت شد که هر کس اینگونه باشد، باید معصوم از خطا باشد؛ پس ثابت شد که اولی الامر ذکر شده در این آیه، قطعاً معصوم هستند.[۲۲]
نظام الدین نیشابوری نیز در تفسیرش همین استدلال را بیان کرده است.[۲۳]
بر اساس آنچه گذشت روشن شد که اولی الامر، معصوم هستند. اینک باید دید که اولی الامر چه کسانی هستند؟
از آنجا که بر معصوم نبودن غیر از ائمه اهل البیت علیهم السلام، اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، تنها می‌توان ائمه دوازدگانه شیعه را مصداق اولی الامر دانست. همان کسانی که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، آنان را در حدیث -متواتر و مورد اتّفاق بین شیعه و سنّی- «ثقلین»[۲۴]، در کنار قرآن به عنوان دو میراث گرانبهای خود که تمسّک به آنها مایه عدم ضلالت است، معرّفی نمود و آن دو را تا روز قیامت جدانشدنی از یکدیگر توصیف کرد. همان کسانی که بنابر حدیث «اثنا عشر خلیفة»[۲۵] تعداد آنان دوازده نفر و همگی از قریش هستند. از همین رو، حاکم حسکانی[۲۶] از دانشمندان اهل سنّت، ذیل آیه اولی الامر به سند خود از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل می‌کند:
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شریکان من کسانی هستند که خداوند، آنان را همراه با خویش و من، کنار هم قرار داد و درباره آنان چنین نازل کرد: ﴿یاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ‌أَطِيعُوا ‌اللهَ ‌وَأَطِيعُوا ‌الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾… من گفتم: ای پیامبر خدا آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو نخستین آنان هستی.[۲۷]
بنابراین برخلاف ادّعای قفاری، آیه اولی الامر یکی از آیاتی است که بر عصمت و امامت ائمه علیهم السلام دلالت دارد.

·       آیه مباهله: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ ‌وَأَنْفُسَنَا ‌وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ [آل عمران: ۶۱][۲۸]

این آیه درباه مباهله پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله با مسیحیان نجران نازل شده است. آنان حضرت عیسی را به این دلیل که بدون پدر متولّد شده بود، پسر خدا می‌پنداشتند و در این باره با پیامبر صلّی الله علیه و آله به مجادله پرداختند. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله به آنان یادآوری نمود که حضرت عیسی مانند آدم است؛ همانگونه که آدم بدون پدر و مادر و از خاک آفریده شد، عیسی نیز بدون پدر آفریده شده است،[۲۹]اما مسیحیان استدلالات پیامبر صلّی الله علیه و آله را نپذیرفتند. در این هنگام آیه مباهله نازل شد و خدای متعال پیامبر صلّی الله علیه و آله را مأمور به مباهله با مسیحیان نمود.[۳۰]
روایات فراوان و معتبر از طریق شیعه و سنّی دالّ بر این است که پس از نزول آیه مباهله، پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، تنها امیرالمؤمنین علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را برای مباهله همراه با خود بردند.[۳۱]بسیاری از عالمان و بزرگان اهل سنّت مانند حاکم نیشابوری، ابوبکر جصاص، عضد الدین ایجی و شریف جرجانی به تواتر یا قطعیت این روایات اعتراف کرده‌اند.[۳۲]از این رو مقصود از «ابناءنا» در این آیه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و مقصود از «نساءنا»، حضرت فاطمه علیها السلام است. همچنین مراد از «انفسنا» امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ زیرا پیامبر صلّی الله علیه و آله، شخص دعوت کننده به مباهله است و از آنجا که ایشان نمی‌تواند خودش را دعوت کند و چنین کاری غیر حکیمانه است، بنابراین تنها امیرالمؤمین علیه السلام باقی می‌ماند که می‌تواند مصداق «انفسنا» باشد.
همانگونه که گذشت، امیرالمؤمنین علیه السلام در این آیه نفس پیامبر صلّی الله علیه و آله قلمداد شده است. روشن است که امیرالمؤمنین علیه السلام واقعاً و در حقیقت نفس پیامبر صلّی الله علیه و آله نیستند؛ از این رو، استعمال نفس در اینجا استعمال مجازی و به معنای مماثل و مساوی است؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام در همه صفات و مقامات، مانند پیامبر صلّی الله علیه و آله و مماثل ایشان است؛ مگر آنکه صفت یا مقامی -مانند نبوّت- به سبب دلیل دیگری استثناء شود. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام همانند پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، اولی به تصرّف (مقام امامت و رهبری) و افضل نسبت به مردم بوده و همانند ایشان دارای  عصمت و علم ویژه است. در نتیجه این آیه به صراحت بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد.
از سوی دیگر، آیه مباهله بیانگر افضلیت امام حسن و امام حسین علیهما السلام نسبت به دیگران نیز هست. دلیل آن چند جهت دارد:
نخست آنکه دعای اهل بیت علیهم السلام در مباهله تأثیر گذار بوده است. دلیل این مطلب، سخن پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله به هنگام حرکت برای مباهله است که خطاب به اهل بیت علیهم السلام فرمود: «وقتی من نفرین کردم، شما آمین بگویید»[۳۳]. سخن اسقف مسیحیان، شاهد دیگری بر این ادّعاست. وی پس از مشاهده پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و همراهان ایشان که برای مباهله آمده بودند، مسیحیان را از مباهله بر حذر می‌دارد و علّت آن را این‌گونه بیان می‌کند:
ای مسیحیان! من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر خدا بخواهد، به واسطه آن‌ها، کوهی را از جایش برمی‌کَنَد. با آنان مباهله نکنید که هلاک می‌شوید و تا روز قیامت یک مسیحی بر روی زمین باقی نمی‌ماند.[۳۴]
بدیهی است، کسانی که دعای آنها در مباهله پیامبر صلّی الله علیه و آله تأثیرگذار است از کسانی که اینگونه نیستند، افضل و برترند.
دوم آنکه پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله از میان تمام افراد خانواده و نزدیکان خود، تنها امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را همراه خویش به مباهله می‌برد و این نشان می‌دهد که این اشخاص، محبوب‌ترین افراد نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله بوده‌اند. بیضاوی در این باره می‌نویسد:
﴿ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم﴾ یعنی هر یک از ما و شما عزیزترین کسانش و کسانی را که بیشتر به قلبش چسبیده‌اند،  به مباهله دعوت کند.[۳۵]
روشن است که محبوب‌ترین مردم نزد پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، افضل امّت نیز خواهد بود. بنابراین طبق مفاد آیه مباهله، پس از امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن و امام حسین علیهما السلام شایستگی امامت و خلافت را دارند.

·       آیه ولایت: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏﴾ [مائده: ۵۵][۳۶]

این آیه به اتّفاق نظر همه مفسّران، در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است؛ آنگاه که حضرت در حال رکوع نماز، انگشتر خویش را بخشیدند. تفتازانی در مقام تقریر استدلال به آیه مبارکه بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین می‌نویسد:
نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته؛[۳۷]
آیه ولایت به اتّفاق مفسّران درباره علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) نازل شده است؛ آنگاه که در حال رکوع نماز، انگشتر را به سائل بخشید.
سپس تفتازانی در مقام ردّ استدلال مذکور برمی‌آید، اما اتّفاق مفسّران برنزول آیه در حقّ امیر المؤمنین علیه السلام را انکار نمی‌کند و بلکه آن را می‌پذیرد.[۳۸] شهاب الدین آلوسی نیز قول به نزول این آیه  در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام را به غالب اخباریین نسبت می‌دهد.[۳۹] بنابراین مقصود از «الذین آمنوا…»، بی‌تردید امیرالمؤمنین علیه السلام است.
از سوی دیگر، «انّما» دالّ بر حصر است؛ یعنی فقط خداوند متعال، پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام، ولی هستند و ولی در این آیه به معنای سرپرست و متصّرف در امور است، نه دوست و یاور؛ زیرا مطابق با نصّ قرآن، همه مؤمنین دوست و یاور یکدیگرند. خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿وَالْمؤْمِنُونَ وَالْمؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض‏﴾ [توبه: ۷۱]؛ «مردان و زنان با ایمان، دوست و یاور یکدیگرند». از این رو اختصاص دوستی و یاری به امیرالمؤمنین علیه السلام منافات با این آیه دارد. بنابراین بر خلاف ادّعای قفاری، آیه ولایت بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد.

·       آیه تبلیغ: ﴿يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ‌وَاللهُ ‌يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهدي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ [مائده: ۶۷][۴۰]

خداوند در این آیه، پیامبر صلّی الله علیه و آله را مورد خطاب قرار داده و از لزوم ابلاغ امری سخن می‌گوید که عدم ابلاغ آن برابر با عدم انجام رسالت و پیامبری اوست. همچنین از این آیه فهمیده می‌شود که پیامبر صلّی الله علیه و آله از ابلاغ این امر، دل‌نگرانی و ترسی داشتتند که خداوند به ایشان وعده حفظ از مردم را می‌دهد. این مطالب نشان می‌دهد، آن امری که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله مأمور به ابلاغ آن بودند، امر بسیار مهم و خطیری بوده است.
با مراجعه به روایات ذیل این آیه و شأن نزول آن، درمی‌یابیم که آن امر مهم و خطیر، ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر بوده است. سیوطی در تفسیر خود می‌نویسد:
وأخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية ﴿يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك﴾ على رسول الله صلّى الله عليه وسلّم ‌يوم ‌غدير ‌خم في علي بن أبي طالب؛[۴۱]
ابن ابی حاتم، ابن مردویه و ابن عساکر از ابو سعید خدری نقل کرده‌اند که وی گفت: این آیه ﴿يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك﴾ در روز غدیر خم درباره علی بن ابی طالب بر پیامبر خدا صلّی الله علیه [و آله] و سلّم نازل شد.
گفتنی است، تفسیر ابن ابی حاتم که سیوطی روایت مذکور را از آن نقل کرده، تفسیر بسیار معتبری نزد اهل سنّت است تا جایی که ابن تیمیه عالم مشهور و متعصّب اهل سنّت، ابن ابی حاتم را از جمله افرادی می‌داند که در اسلام، دارای لسان صدق هستند و تفاسیر آنان متضمّن منقولات و روایاتی است که در تفسیر به آنها اعتماد می‌شود.[۴۲] سیوطی نیز درباره تفسیر ابن ابی حاتم می‌نویسد: «ابن ابی حاتم ملتزم شده است که در تفسیرش، صحیح‌ترین روایات را نقل کند»[۴۳].
بنابراین آیه تبلیغ، با توجّه به این روایت و بسیاری از روایات دیگر که در کتب معتبر اهل سنّت نقل شده است،[۴۴] درباره امیرالمؤمنین علیه السلام و اعلام ولایت و امامت ایشان در روز غدیر نازل شده است. در نتیجه این آیه نیز از آیاتی است که ما را به امامت امیرالمؤمنین علیه السلام رهنمون می‌سازد.
آیات ذکر شده و بسیاری دیگر از آیات قرآن که به جهت طولانی نشدن نوشتار از ذکر آنها چشم‌پوشی شد،[۴۵] به روشنی بر امامت اهل بیت به خصوص امیرالمؤمنین علیهم السلام دلالت دارند؛ بنابراین ادّعای قفاری کاملاً بی‌اساس و مردود است.

دلالت سنّت بر امامت اهل بیت علیهم السلام

از مطالب گذشته معلوم شد که بر خلاف ادّعای قفاری، بسیاری از آیات قرآن بر امامت اهل بیت علیهم السلام دلالت دارند و عدم تصریح به نام آنان در قرآن، هیچ ضرری به امامت ایشان وارد نمی‌سازد.
اکنون می‌گوییم: حتّی اگر فرض کنیم که هیچ آیه‌ای دالّ بر امامت اهل بیت علیهم السلام در قرآن وجود ندارد، باز هم امامت الهی ایشان ثابت و قطعی است؛ زیرا پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله که به حکم قرآن از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و هر آنچه می‌فرماید، وحی است[۴۶] و خداوند به تبعیت از اوامر و نواهی ایشان فرمان داده است[۴۷]، در سنّت متواتر و قطعی خود که از طریق شیعه و سنّی به دست ما رسیده، اهل بیت و به خصوص امیرالمؤمنین علیهم السلام را به صراحت، امام و سرپرست مردم معرّفی کرده‌اند و بر آن تأکید داشته‌اند. حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث ولایت، حدیث رایت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث اثنا عشر خلیفة و احادیث فراوان دیگر، مؤیّد این ادّعا هستند.[۴۸]

نیامدن نام خلفای اهل سنّت در قرآن

شایان ذکر است که نه تنها نام خلفای اهل سنّت نیز در قرآن نیامده، بلکه حتّی آیه یا آیاتی که در شأن آنان نازل شده باشد و دلالت بر امامت و خلافت آنان داشته باشد نیز در قرآن وجود ندارد. این در حالی است که امامت نزد آنان امری بسیار مهم و از ارکان اسلام است تا جایی که روایت کرده‌اند «کسی که بدون بیعت با امام بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است»[۴۹]. بیضاوی عالم بزرگ اهل سنّت، امامت را صراحتاً از اصول دین دانسته است[۵۰]. بنابراین طبق استدلال ناصر القفاری، امامت و خلافت خلفای اهل سنّت نیز شرعیت ندارد و بی‌اساس و باطل است.

پی نوشت ها

[۱]. ‏ناصر بن عبد الله القفاري، أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية: عرض ونقد، ۱۴۱۴، ج ۲، ۷۰۵.
[۲]. ‏أبو الفرج عبد الرحمن بن علي ابن الجوزي، زاد المسير في علم التفسير (بيروت: دار الكتب العربي، ۱۴۲۲)، ج ۳، ۹۷; ‫وهبة الزحيلي، التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج (دمشق – بيروت: دار الفكر – دار الفكر المعاصر، ۱۴۱۱)، ج ۱۵، ۲۸۸.
[۳]. ‏الزحيلي، التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج، ج ۹، ۱۶۲.
[۴]. ﴿تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَتَبَّ * ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَما كَسَبَ * سَيَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * في‏ جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ﴾ [مسد: ۵- ۱].
[۵]. ﴿وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا﴾. [احزاب:  ۳۷].
[۶]. ‏سیدمحمّدتقی موسوی کراماتی، «روش شناسی قرآن در نام بردن از اشخاص با تأکید بر چرایی یاد نشدن امام علی علیه السلام در قرآن»، مشکوة، ش. ۱۳۳ (۱۳۹۵): ۱۹-۱۸.
[۷]. ذهبی وی را با الفاظی مانند امام، علّامة، متفنّن و متبحّر در علم ستوده و درباره کتب و آثارش چنین نوشته است: «او تصانیف مفیدی دارد که نشان از وسعت اطلاعات و فضل و برتری وی دارد… تفسیر عظیم الشأن او در همه جا منتشر شده و در علم تفسیر کامل است». ‏أبو عبد الله محمّد بن أحمد الذهبي، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام (بيروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴)، ج ۱۵، ۲۳۰-۲۲۹.
[۸]. ‏أبو عبد الله محمّد بن أحمد القرطبي، الجامع لأحكام القرآن (القاهرة: دار الكتب المصرية – القاهرة، ۱۳۸۴)، ج ۱۰، ۱۰۹.
[۹]. «آنگاه که ابراهیم را پروردگارش به اموری آزمایش کرد و او آنها را تمام کرد، پروردگار فرمود: من تو را برای مردم امام قرار می‌دهم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده]. پروردگار فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد»
[۱۰]. ‏أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري، تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن) (دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ۱۴۲۲)، ج ۲، ۵۱۱; ‫ابن الجوزي، زاد المسير في علم التفسير، ج ۱، ۱۰۸; ‫أبو عبد الله محمّد بن عمر الرازي، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب) (بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۲۰)، ج ۴، ۳۷; ‫أبو سعيد عبد الله بن عمر البيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي) (بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۱۸)، ج ۱، ۱۰۴; ‫أبو البركات عبد الله بن أحمد النسفي، تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل) (بيروت: دار الكلم الطيب، ۱۴۱۹)، ج ۱، ۱۲۸; ‫أبو حيان محمّد بن يوسف الأندلسي، البحر المحيط في التفسير (بيروت: دار الفكر، ۱۴۲۰)، ج ۱، ۶۰۴-۶۰۳.
[۱۱]. ‏أبو نصر إسماعيل بن حماد الجوهري، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية (بيروت: دار العلم للملايين، ۱۴۰۷)، ج ۵، ۱۹۷۷; ‫أبو الحسين أحمد ابن فارس، معجم مقاييس اللغة (دار الفكر، ۱۳۹۹)، ج ۳، ۴۶۸; ‫أبو القاسم حسين بن محمّد الراغب الأصفهاني، المفردات في غريب القرآن (دمشق – بيروت: الدار الشامية – دار القلم، ۱۴۱۲)، ۵۳۷.
[۱۲]. ‏ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۳، ۴۶۸.
[۱۳]. «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاک سازد».
[۱۴]. ‏محمّد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب (بيروت: دار صادر، ۱۴۱۴)، ج ۱۳، ۳۲; ‫محمّد بن يعقوب الفيروزآبادي، القاموس المحيط (بيروت: مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۲۶)، ۱۱۷۷; ‫علي بن عبد الكافي السبكي و عبد الوهاب بن علي السبكي، الإبهاج في شرح المنهاج (دار البحوث للدراسات الإسلامية وإحياء التراث، ۱۴۲۴)، ج ۳، ۹۱۳.
[۱۵]. ‏ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۲، ۴۹۰; ‫الراغب الأصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ۳۴۲.
[۱۶]. خدای متعال دو گونه اراده و خواست دارد: اراده تشریعی و اراده تکوینی. اراده تشریعی همان امر و نهی خداوند به فاعل مختار است که در تحقّق فعل، اختیار فاعل نیز دخالت دارد؛ همچنان که قرآن می‌فرماید: ﴿‌يُرِيدُ ‌اللَّهُ ‌بِكُمُ ‌الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ [بقره: ۱۸۵]؛ «خداوند برای شما راحتی را اراده کرده و سختی را اراده نکرده است». اما اراده تکوینی همان فعل خداوند است و در تحقّق آن هیچ امر دیگری دخالت ندارد؛ یعنی همین که خداوند ایجاد امری را اراده کند، آن امر موجود شده و به فعلیت می‌رسد. خدای متعال می‌فرماید: ﴿‌إِنَّمَا ‌أَمْرُهُ ‌إِذَا ‌أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ [یس: ۸۲]؛ «همانا امر خداوند چنان است که هر گاه چیزی را اراده کند، بدان می‌گوید، باش، پس بی‌درنگ می‌شود». ‏سید علی حسینی میلانی، جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏ (قم: الحقائق، بی‌تا)، ج ۳، ۱۸۹-۱۸۸.
[۱۷]. ‏أبو الحسين مسلم بن الحجّاج النيسابوري، صحيح مسلم (بيروت: دار طوق النجاة، ۱۴۳۳)، ج ۷، ۱۳۰.
[۱۸]. ‏ر.ک: حسینی میلانی، جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏، ج ۳، ۱۰۳-۱۶.
[۱۹]. ‏أبو جعفر أحمد بن محمّد الطحاوي، شرح مشكل الآثار (مؤسسة الرسالة، بی‌تا)، ج ۲، ۲۴۵-۲۳۸; ‫أبو عبد الله محمّد بن عبد الله الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱)، ج ۲، ۴۵۱; ‫أبو القاسم علي بن الحسن ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق (دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵)، ج ۱۳، ۲۰۷-۲۰۶; ‫أبو الفداء إسماعيل بن عمر ابن كثير، تفسير القرآن العظيم (دار طيبة للنشر والتوزيع، ۱۴۲۰)، ج ۶، ۴۱۴; ‫جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي، الدر المنثور (بيروت: دار الفكر، بی‌تا)، ج ۶، ۶۰۴-۶۰۳ و دیگر منابع.
[۲۰]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا و پیامبر و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید. پس اگر درباره چیزی به نزاع برخواستید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این کار بهتر است و عاقبت نیکوتری دارد».
[۲۱]. ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾ [عنکبوت: ۸]؛ «ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آن دو تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن‏».
[۲۲]. ‏الرازي، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، ج ۱۰، ۱۱۳.
[۲۳]. ‏نظام الدين الحسن بن محمّد النيسابوري، غرائب القرآن ورغائب الفرقان (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۶)، ج ۲، ۴۳۴.
[۲۴]. این حدیث در بسیاری از منابع معتبر اهل سنّت روایت شده است. برای نمونه ر.ک: ‏أبو عبد الله أحمد بن محمّد ابن حنبل الشيباني، مسند أحمد بن حنبل (بيروت: مؤسّسة الرسالة، ۱۴۲۱)، ج ۱۸، ۱۱۴; ‫النيسابوري، صحيح مسلم، ج ۷، ۱۲۳-۱۲۲; ‫أبو عيسى محمّد بن عيسى الترمذي، الجامع الكبير (سنن الترمذي) (بيروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۹۹۶)، ج ۶، ۱۲۴; ‫أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائي، السنن الكبرى (بيروت: مؤسّسة الرسالة، ۱۴۲۱)، ج ۷، ۳۱۰; ‫الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ۱۶۰.
[۲۵]. این حدیث نیز از احادیث قطعی الصدور نزد شیعه و اهل سنّت است و در منابع معتبر روایت شده است. برای نمونه ر.ک: ‏أبو عبد الله محمّد بن إسماعيل البخاري، صحيح البخاري (بيروت: دار طوق النجاة (مصوّرة عن  السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر)، ۱۴۲۲)، ج ۹، ۸۱; ‫النيسابوري، صحيح مسلم، ج ۶، ۳.
[۲۶]. ابو القاسم عبید الله بن عبد الله الحسکانی النیسابوری الحنفی الحاکم، از محدّثان بزرگ قرن پنجم است. ذهبی در تذکرة الحفّاظ درباره وی می‌نویسد: « الحافظ،شيخ، متقن، ذو عناية تامة بعلم الحديث؛ حافظ، استاد، استوارکار که دارای عنایت  تمام به علم حدیث است». ‏أبو عبد الله محمّد بن أحمد الذهبي، تذكرة الحفّاظ (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۹)، ج ۳، ۲۵۸. همچنین ذهبی در سیر اعلام النبلاء او را این‌گونه ستوده است: «الإمام المحدّث، البارع؛ وی پیشوا، محدّث و سرآمد دیگران است». ‏أبو عبد الله محمّد بن أحمد الذهبي، سير أعلام النبلاء (مؤسّسة الرسالة، ۱۴۰۵)، ج ۱۸، ۲۶۸.
[۲۷]. ‏عبیدالله بن عبدالله حسکانی، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآیات النازلة في أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم (مجمع إحیای فرهنگ اسلامی | وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي. مؤسسة الطبع و النشر، بی‌تا)، ج ۱، ۱۸۹.
[۲۸]. «پس هر کس بعد از آنکه به تو علم و آگاهی رسيد درباره او [عیسی] مجادله کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما جان‌هايمان را و شما جان‌هايتان را دعوت کنیم، سپس یکدیگر را نفرین کنیم، آن‌گاه لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم»
[۲۹]. ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ [آل عمران: ۵۹]؛ «همانا مَثَل عيسى نزد خداوند مانند آدم است كه او را از خاک آفريد، پس به او گفت: باش! پس شد».
[۳۰]. ‏ر.ک: محمد بن محمد مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد (المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، بی‌تا)، ج ۱، ۱۶۷-۱۶۶.
[۳۱]. ‏ر.ک: حسینی میلانی، جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏، ج ۳، ۲۹۰-۲۶۱.
[۳۲]. ‏أبو عبد الله محمّد بن عبد الله الحاكم النيسابوري، معرفة علوم الحديث (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۳۹۷)، ۵۰; ‫أبو بكر أحمد بن علي الجصاص، أحكام القرآن (بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۰۵)، ج ۲، ۲۹۵; ‫علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف (الشريف الرضي، بی‌تا)، ج ۸، ۳۶۷.
[۳۳]. ‏أبو اسحاق احمد بن إبراهيم الثعلبي، الكشف والبيان عن تفسير القرآن (جدة: دار التفسير، ۱۴۳۶)، ج ۸، ۳۸۹; ‫أبو الحسن علي بن أحمد الواحدي، التفسير البسيط (عمادة البحث العلمي – جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، ۱۴۳۰)، ج ۵، ۳۲۰; ‫أبو محمّد الحسين بن مسعود البغوي، معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير البغوي) (دار طيبة للنشر والتوزيع، ۱۴۱۷)، ج ۲، ۴۸; ‫محمود بن عمر الزمخشري، الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل (القاهرة – بيروت: دار الريان للتراث – دار الكتاب العربي، بی‌تا)، ج ۱، ۳۶۸; ‫البيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج ۲، ۲۰; ‫النسفي، تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل)، ج ۱، ۲۶۱.
[۳۴]. ‏الثعلبي، الكشف والبيان عن تفسير القرآن، ج ۸، ۳۸۹; ‫الواحدي، التفسير البسيط، ج ۵، ۳۲۱; ‫البغوي، معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير البغوي)، ج ۲، ۴۸; ‫الزمخشري، الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج ۱، ۳۶۸; ‫البيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج ۲، ۲۰; ‫النسفي، تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل)، ج ۱، ۳۶۱.
[۳۵]. ‏البيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج ۲، ۲۰.
[۳۶]. «ولی و سرپرست شما فقط خداوند، پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند؛ آنانکه نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند».
[۳۷]. ‏مسعود بن عمر التفتازاني، شرح المقاصد (الدار، ۱۴۰۹)، ج ۵، ۲۷۰.
[۳۸]. ‏ر.ک: همان، ج ۵، ۲۷۲-۲۷۰.
[۳۹]. ‏شهاب الدين محمود بن عبد الله الآلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵)، ج ۳، ۳۳۴.
[۴۰]. «اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن؛ و اگر این کار را نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای. و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه مى‏دارد؛ قطعا خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند».
[۴۱]. ‏السيوطي، الدر المنثور، ج ۳، ۱۱۷.
[۴۲]. ‏أبو العبّاس أحمد بن عبد الحليم ابن تيمية الحراني، منهاج السنّة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية (جامعة الإمام محمّد بن سعود الإسلامية، ۱۴۰۶)، ج ۷، ۱۷۹-۱۷۸.
[۴۳]. ‏جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي، اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷)، ج ۱، ۱۹.
[۴۴]. برای آشنایی بیشتر در زمینه روایات نقل شده درباره شأن نزول این آیه ر.ک: ‏فتح‌الله نجارزادگان، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین (قم – تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه – سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۹۱)، ۱۴۳-۱۳۲.
[۴۵]. برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر.ک: ‏حسینی میلانی، جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏; ‫السيد علي الحسيني الميلاني، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار (قم: الحقائق، بی‌تا); ‫مكارم الشيرازي، آيات الولاية في القرآن (بيروت: دار جواد الأئمة عليه السلام، ۱۴۲۶); ‫رضا کاردان، امامت و عصمت امامان علیهم السلام در قرآن (قم: مجمع جهانی اهل بيت علیهم السلام، ۱۳۸۸); ‫نجارزادگان، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین.
[۴۶]. ﴿‌وَمَا ‌يَنْطِقُ ‌عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [نجم: ۴ – ۳].
[۴۷]. ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ [حشر:۷]، ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ ‌وَأَطِيعُوا ‌الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [نساء: ۵۹].
[۴۸]. برای مطالعه درباره این احادیث و احایث دیگر ‏ر.ک: الحسيني الميلاني، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار; ‫حسینی میلانی، جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏.
[۴۹]. ‏ر.ک: ابن حنبل الشيباني، مسند أحمد بن حنبل، ج ۲۸، ۸۹-۸۸; ‫النيسابوري، صحيح مسلم، ج ۶، ۲۲ و دیگر منابع.
[۵۰]. ‏السبكي و السبكي، الإبهاج في شرح المنهاج، ج ۵، ۱۸۴۷.

فهرست منابع

  1. ‏‫ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي. زاد المسير في علم التفسير. بيروت: دار الكتب العربي، ۱۴۲۲.
  2. ‏‫ابن تيمية الحراني، أبو العبّاس أحمد بن عبد الحليم. منهاج السنّة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية. جامعة الإمام محمّد بن سعود الإسلامية، ۱۴۰۶.
  3. ‏‫ابن حنبل الشيباني، أبو عبد الله أحمد بن محمّد. مسند أحمد بن حنبل. بيروت: مؤسّسة الرسالة، ۱۴۲۱.
  4. ‏‫ابن عساكر، أبو القاسم علي بن الحسن. تاريخ مدينة دمشق. دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵.
  5. ‏‫ابن فارس، أبو الحسين أحمد. معجم مقاييس اللغة. دار الفكر، ۱۳۹۹.
  6. ‏‫ابن كثير، أبو الفداء إسماعيل بن عمر. تفسير القرآن العظيم. دار طيبة للنشر والتوزيع، ۱۴۲۰.
  7. ‏‫ابن منظور، محمّد بن مكرم. لسان العرب. بيروت: دار صادر، ۱۴۱۴.
  8. ‏‫الآلوسي، شهاب الدين محمود بن عبد الله. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵.
  9. ‏‫الأندلسي، أبو حيان محمّد بن يوسف. البحر المحيط في التفسير. بيروت: دار الفكر، ۱۴۲۰.
  10. ‏‫البخاري، أبو عبد الله محمّد بن إسماعيل. صحيح البخاري. بيروت: دار طوق النجاة (مصوّرة عن السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر)، ۱۴۲۲.
  11. ‏‫البغوي، أبو محمّد الحسين بن مسعود. معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير البغوي). دار طيبة للنشر والتوزيع، ۱۴۱۷.
  12. ‏‫البيضاوي، أبو سعيد عبد الله بن عمر. أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي). بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۱۸.
  13. ‏‫الترمذي، أبو عيسى محمّد بن عيسى. الجامع الكبير (سنن الترمذي). بيروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۹۹۶.
  14. ‏‫التفتازاني، مسعود بن عمر. شرح المقاصد. الدار، ۱۴۰۹.
  15. ‏‫الثعلبي، أبو اسحاق احمد بن إبراهيم. الكشف والبيان عن تفسير القرآن. جدة: دار التفسير، ۱۴۳۶.
  16. ‏‫الجصاص، أبو بكر أحمد بن علي. أحكام القرآن. بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۰۵.
  17. ‏‫الجوهري، أبو نصر إسماعيل بن حماد. الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية. بيروت: دار العلم للملايين، ۱۴۰۷.
  18. ‏‫الحاكم النيسابوري، أبو عبد الله محمّد بن عبد الله. معرفة علوم الحديث. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۳۹۷.
  19. ‏‫———. المستدرك على الصحيحين. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱.
  20. ‏‫الحسيني الميلاني، السيد علي. نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار. قم: الحقائق، بی‌تا.
  21. ‏‫الذهبي، أبو عبد الله محمّد بن أحمد. سير أعلام النبلاء. مؤسّسة الرسالة، ۱۴۰۵.
  22. ‏‫———. تذكرة الحفّاظ. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۹.
  23. ‏‫———. تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام. بيروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴.
  24. ‏‫الرازي، أبو عبد الله محمّد بن عمر. التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۲۰.
  25. ‏‫الراغب الأصفهاني، أبو القاسم حسين بن محمّد. المفردات في غريب القرآن. دمشق – بيروت: الدار الشامية – دار القلم، ۱۴۱۲.
  26. ‏‫الزحيلي، وهبة. التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج. دمشق – بيروت: دار الفكر – دار الفكر المعاصر، ۱۴۱۱.
  27. ‏‫الزمخشري، محمود بن عمر. الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل. القاهرة – بيروت: دار الريان للتراث – دار الكتاب العربي، بی‌تا.
  28. ‏‫السبكي، علي بن عبد الكافي، و عبد الوهاب بن علي السبكي. الإبهاج في شرح المنهاج. دار البحوث للدراسات الإسلامية وإحياء التراث، ۱۴۲۴.
  29. ‏‫السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر. اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷.
  30. ‏‫———. الدر المنثور. بيروت: دار الفكر، بی‌تا.
  31. ‏‫الطبري، أبو جعفر محمّد بن جرير. تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن). دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ۱۴۲۲.
  32. ‏‫الطحاوي، أبو جعفر أحمد بن محمّد. شرح مشكل الآثار. مؤسسة الرسالة، بی‌تا.
  33. ‏‫الفيروزآبادي، محمّد بن يعقوب. القاموس المحيط. بيروت: مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۲۶.
  34. ‏‫القرطبي، أبو عبد الله محمّد بن أحمد. الجامع لأحكام القرآن. عدد الأجزاء: ۲۰ جزءا (في ۱۰ مجلدات) ج. القاهرة: دار الكتب المصرية – القاهرة، ۱۳۸۴.
  35. ‏‫القفاري، ناصر بن عبد الله. أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية: عرض ونقد، ۱۴۱۴.
  36. ‏‫النسائي، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب. السنن الكبرى. بيروت: مؤسّسة الرسالة، ۱۴۲۱.
  37. ‏‫النسفي، أبو البركات عبد الله بن أحمد. تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل). بيروت: دار الكلم الطيب، ۱۴۱۹.
  38. ‏‫النيسابوري، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج. صحيح مسلم. بيروت: دار طوق النجاة، ۱۴۳۳.
  39. ‏‫النيسابوري، نظام الدين الحسن بن محمّد. غرائب القرآن ورغائب الفرقان. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۶.
  40. ‏‫الواحدي، أبو الحسن علي بن أحمد. التفسير البسيط. عمادة البحث العلمي – جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، ۱۴۳۰.
  41. ‏‫جرجانی، علی بن محمد. شرح المواقف. الشريف الرضي، بی‌تا.
  42. ‏‫حسکانی، عبیدالله بن عبدالله. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآیات النازلة في أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم. مجمع إحیای فرهنگ اسلامی | وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي. مؤسسة الطبع و النشر، بی‌تا.
  43. ‏‫حسینی میلانی، سید علی. جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام‏. قم: الحقائق، بی‌تا.
  44. ‏‫کاردان، رضا. امامت و عصمت امامان علیهم السلام در قرآن. قم: مجمع جهانی اهل بيت علیهم السلام، ۱۳۸۸.
  45. ‏‫مفید، محمد بن محمد. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد. المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، بی‌تا.
  46. ‏‫مكارم الشيرازي. آيات الولاية في القرآن. بيروت: دار جواد الأئمة عليه السلام، ۱۴۲۶.
  47. ‏‫موسوی کراماتی، سیدمحمّدتقی. «روش شناسی قرآن در نام بردن از اشخاص با تأکید بر چرایی یاد نشدن امام علی علیه السلام در قرآن». مشکوة، ش. ۱۳۳ (۱۳۹۵): ۳۳-۱۲.
  48. ‏‫نجارزادگان، فتح‌الله. بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین. قم – تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه – سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۹۱.
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نیامدن نام ائمه در قرآن