آیا آیه ولایت که بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دلالت دارد، امامت سایر ائمه علیهم السلام را نفی می‌کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

فايل PDF، مناسب برای مطالعه در تلفن همراه

سؤال

آیا آیه ولایت که بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دلالت دارد، امامت سایر ائمه علیهم السلام را نفی می‌کند؟

تقریر سؤال

یکی از آیاتی که بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد، آیه ولایت[۱] است. در این آیه، ولایت در سه فرد (یا عنوان) منحصر شده است:

  1. خداوند متعال؛
  2. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله؛
  3. کسانی که ایمان آورده و نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع، زکات (صدقه) می‌پردازند.

مفسّرین شیعه و سنّی با توجّه به روایات ذیل این آیه، اتّفاق نظر دارند بر این که مقصود از فرد سوم، امیرالمؤمنین علیه السلام است و این آیه در شأن ایشان نازل شده است.[۲] اما برخی از مخالفان، حصر در این آیه را دستاویز قرار داده و گفته‌اند: این آیه ناقض مذهب شیعیان اثناعشری است؛ زیرا حصر و اختصاص ولایت به امیرالمؤمنین علیه السلام، نافی امامت و ولایت سایر ائمه علیهم السلام است، در حالی که این مطلب با ادّعای شیعیان اثناعشری که همه ائمه علیهم السلام را منصوب از سوی خداوند می‌دانند، منافات دارد.[۳]

پاسخ

اولاً در منابع شیعی روایاتی وجود دارد که نشان می دهد مقصود از «الذین آمنوا…» فقط امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، بلکه مراد از آن،‌ همه ائمه دوازده‌گانه علیهم السلام است و ایشان صفات مذکور در آیه را دارا هستند؛ یعنی در حال رکوع، زکات (صدقه) پرداخت نموده‌اند. بنابراین مفاد آیه این است که ولایت، منحصر و مختصّ به خداوند، پیامبر و دوازده امام معصوم از اهل بیت علیهم السلام است، پس این آیه کاملاً مطابق با مذهب شیعه اثناعشری است و هیچ اشکالی در این زمینه متوجّه این مذهب نیست. مرحوم کلینی در الکافی به سند خود از امام صادق علیه السلام چنین روایت می‌کند:
امام صادق عليه السلام درباه کلام خداى عزّ و جلّ ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ فرمود: يعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و كارهاى شما و جان و مال شما، تا روز قیامت، خدا و پیامبرش و كسانى كه ايمان آورده‏اند؛ يعنى على و فرزندان امامش عليهم السلام هستند. سپس خداى عزّ و جلّ ايشان را توصیف نمود و فرمود: ﴿الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏﴾. اميرالمؤمنين مشغول نماز ظهر بود، در حالی که دو ركعت را خوانده و در ركوع بود و حلّه‏ای به قیمت هزار دينار در بَر داشت؛ حله‌ای که نجاشى به پیامبر صلّی الله علیه و آله هديه كرده بود و ایشان به اميرالمؤمنين پوشانيده بود، مرد سائلى آمد و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا و اى كسى كه نسبت به مؤمنين از خودشان سزاوارترى، به فقير صدقه‏اى بده. على عليه السلام آن حلّه را به سمت او انداخت و با دست اشاره نمود كه بردار. سپس خداى عزّ و جلّ آن آيه را در شأن او نازل فرمود و نعمت فرزندانش را به نعمت او متّصل گردانید، پس هر يک از فرزندان او كه به درجه امامت رسد، مانند خود او همين صفت را دارد كه در حال ركوع صدقه می‌دهد.  آن سائلى كه از اميرالمؤمنين علیه السلام تقاضا كرد، از فرشتگان بود و آنها كه از فرزندان امامش درخواست می‌كنند نیز از فرشتگان هستند.[۴]
ثانیاً حتّی اگر منابع شیعی را در نظر نگیریم، باز هم این آیه منافاتی با امامت سایر ائمه علیهم السلام ندارد؛ زیرا روشن است که حصر در این آیه نسبت به کسانی است که در امر امامت و خلافت پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله، با امیرالمؤمنین علیه السلام اختلاف داشتند و خلافت را حق خود می‌دانستند، نه نسبت به سایر ائمه علیهم السلام که نزاع و اختلافی با ایشان نداشتند. اين گونه حصر را حصر اضافی می‌گویند.
توضیح آنکه حصر (قصر) بر دو نوع است:

  1. حصر حقیقی: اختصاص چیزی (مقصور) به چیزی دیگر (مقصور علیه)، بر اساس واقع و حقیقت، به گونه‌ای که مقصور از مقصور علیه تعدّی نکند؛ مانند اختصاص الوهیت به خداوند در جمله «لا اله الّا الله» که در واقع و حقیقت خدایی به جز خدای یگانه وجود ندارد.
  2. حصر اضافی (غیر حقیقی): اختصاص چیزی (مقصور) به چیزی دیگر (مقصور علیه)، نه بر اساس واقع و حقیقت، بلکه نسبت به چیز معیّن دیگری؛ مانند جمله «ما شاعر الّا زید»، در جایی که متکلّم نمی‌خواهد بگوید فقط زید شاعر است، بلکه هدف وی رد و انکار مخاطب است که گمان می‌کند علاوه بر زید،‌ عمرو هم شاعر است، یا این که فکر می‌کند عمرو شاعر است و زید شاعر نیست. متکلّم با بیان این جمله می‌گوید: از بین این دو نفر، فقط زید شاعر است نه عمرو؛ یعنی حصر شاعریت در زید نسبت به عمرو است، نه نسبت به بقیه افراد. از این رو ممکن است شاعر دیگری غیر از زید هم وجود داشته باشد،‌ اما سخن متکلم ناظر به دیگران نیست.[۵]

حصر در آیه ولایت نیز، حصر اضافی است؛ یعنی حصر ولایت و امامت در امیرالمؤمنین علیه السلام، نسبت به مدّعیان خلافت پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله است؛ از این رو امامت و ولایت آنان نفی شده است، اما امامت و ولایت سایر ائمه علیهم السلام نفی نشده و آیه ولایت در این باره ساکت است. البتّه شیعه، امامت ایشان را از دیگر آیات و روایات که صدور آنها و دلالتشان بر امامت قطعی است و در منابع معتبر فریقین نقل شده، به اثبات می‌رساند.
لازم به ذکر است، همین آیات و روایات،[۶] شاهد و قرینه بر اضافی بودن حصر در این آیه هستند؛ زیرا مفاد این آیات و روایات، آن است که همه ائمه اهل البیت علیهم السلام ولی و امام هستند. از جمله این آیات و روایات، حدیث قطعی الصدور «اثنا عشر خلیفة» است که در منابع معتبر شیعه و سنّی نقل شده و به روشنی دلالت دارد بر این که خلفای پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، دوازده نفر هستند. مسلم نیشابوری به سند خود از جابر بن سمرة روایت می‌کند که وی گفت:
همراه با پدرم بر پیامبر صلّی الله علیه و آله وارد شدیم. شنیدم میفرمود: «إنّ هذا الأمر لا ينقضي حتّى يمضي فيهم اثنا عشر خليفةً»؛ این امر منقضی نمیشود تا آنکه دوازده جانشين در میان آنان بگذرد. آنگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله سخنی گفت که از من مخفی ماند. به پدرم گفتم: پیامبر چه فرمود؟ پدرم در جواب گفت: «كلّهم من قريش»؛ همه آنان از قریشاند.[۷]
خلیفه به کسی گفته می‌شود که جانشین و قائم مقام شخص قبل از خود شده و جای او را پر کند.[۸] بنابراین خلیفه پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، باید همه صفات و خصوصیات ایشان را داشته باشد تا بتواند قائم مقام و جایگزین پیامبر صلّی الله علیه و آله باشد. از جمله صفات و خصوصیات پیامبر صلّی الله علیه و آله ولایت مطلقه و امامت است که این خصوصیت را جانشینان ایشان نیز دارا هستند. پس در واقع و حقیقت، ائمه دیگری غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارند. بنابراین امامت و ولایت منحصر در امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. در نتیجه همان‌گونه که بیان شد، حصر در آیه ولایت، حصر اضافی است.
گفتنی است در بسیاری از آیات و روایات، از حصر اضافی استفاده شده است. به عنوان نمونه حصر در آیه ﴿قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏﴾ [انبیاء: ۱۰۸]  و آیه ﴿وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل‏﴾ [آل عمران: ۱۴۴] از همین قبیل است. ابن هشام نحوی در مغنی اللبیب در این باره می‌نویسد:
﴿قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ﴾… سخن ابو حیان مبنی بر این که ادّعای حصر در این آیه، ادّعای باطلی است؛ زیرا لازمه حصر آن است که جز توحید، چیز دیگری به پیامبر صلّی الله علیه و آله وحی نشده باشد، سخنی مردود است؛ زیرا حصر در این آیه، حصر مقیّد است؛ چون خطاب آیه به مشرکان است، بنابراین معنای آیه این چنین است: در امر ربوبیت، فقط توحید به من وحی شده است نه شرک. به این قصر (حصر)، از آنجا که اعتقاد مخاطب را دگرگون می‌کند، قصر قلب می‌گویند.
اگر این گونه نباشد، ابو حیان درباره آیه ﴿وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ﴾ چه می‌گوید؟ زیرا «ما» نافیه و «الّا» قطعاً مفید حصر است، در حالی که صفات پیامبر علیه الصلاة و السلام منحصر در رسالت نیست. اما از آنجا که مردم رحلت ایشان را به گونه‌ای بزرگ شمردند که گویا ایشان همیشه باقی هستند؛ از همین رو حصر آمد. به این حصر، حصر افراد می‌گویند.[۹]
نمونه دیگر برای حصر اضافی، روایت نبوی است که بخاری آن را نقل کرده است. در این روایت، پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می‌فرماید: «من يرد الله به خيراً يفقّهه في الدين، ‌وإنّما ‌أنا ‌قاسم والله يعطي». شمس الدین کرمانی در شرح این حدیث می‌نویسد:
اگر بگویی: «انّما» مفید حصر است، بنابراین معنای حدیث این است که من، فقط تقسیم کننده هستم. چگونه این مطلب صحیح باشد در حالی که پیامبر صفات دیگری مانند: رسالت و بشارت دهندگی و بیم دهندگی نیز دارد؟ می‌گوییم: حصر، تنها نسبت به اعتقاد شنونده است و این حصر در جایی وارد شده است که شنونده به عطا کننده بودن پیامبر اعتقاد داشته است، پس این حدیث، تنها اعتقاد شنونده را نفی می‌کند، نه هر صفتی از صفات را.[۱۰]
ثالثاً حتّی اگر حصر را حقیقی در نظر بگیریم، باز هم به امامت سایر ائمه علیهم السلام خللی وارد نمی‌شود؛ زیرا همان‌گونه که بیان شد، بسیاری از آیات قرآن مانند: آیه تطهیر، آیه اولی الامر، آیه صادقین و… و روایات متواتر و قطعی الصدور مانند حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث اثنا عشر خلیفة و… بر امامت سایر ائمه علیهم السلام دلالت دارند. نهایت امر این است که این آیات و روایات، با مفهوم آیه ولایت که نفی امامت و ولایت غیر امیرالمؤمنین علیه السلام است، تعارض می‌کنند، اما به دو جهت،  ترجیح داده می‌شوند:

  1. دلالت آیات و روایات یاد شده بر امامت ائمه اهل البیت علیهم السلام، با استفاده از منطوق است، در حالی که دلالت آیه ولایت بر نفی امامت آنان، با استفاده از مفهوم است و در تعارض بین منطوق و مفهوم، منطوق مقدّم است و ترجیح داده می‌شود. فخر رازی در این باره می‌نویسد: «منطوق بر مفهوم در صورتی که آن را حجّت قرار دهیم، مقدّم است؛ زیرا دلالت منطوق بر حکم، قوی‌تر از مفهوم است»[۱۱].
  2. آیات و روایات مذکور اثبات کننده ولایت و امامت سایر ائمه علیهم السلام هستند، اما آیه ولایت نافی این مطلب است و در تعارض بین مثبت و نافی، مثبت مقدّم می‌شود. وهبة الزحیلی از دانشمندان معاصر اهل سنّت در این باره چنین می‌نویسد:

از جمله مرجّحات به اعتبار مدلول این است که حکم یکی از دو نص، اثبات و حکم دیگری نفی باشد؛ مانند روایت بلال که می‌گوید: «پیامبر علیه الصلاة و السلام در بیت الحرام داخل شد و نماز خواند» و روایت اسامة که بیان می‌کند: «ایشان داخل شد، ولی نماز نخواند». این محل اختلاف است.
جمهور علماء می‌گویند: مثبت بر نافی مقدّم است؛ زیرا مثبت مشتمل بر دانش بیشتر است؛ همچنان که در تعارض جرح و تعدیل، جرح مقدّم می‌شود.[۱۲]

پی نوشت ها

[۱]. ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏﴾ [مائده: ۵۵].
[۲]. تفتازانی عالم مشهور اهل سنّت در این باره می‌نویسد: «نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته؛ آیه ولایت به اتّفاق مفسّران درباره علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) نازل شده است، آنگاه که در حال رکوع نماز، انگشتر خود را به سائل بخشید.». ‏التفتازاني، مسعود بن عمر، «شرح المقاصد»، ج ۵، ص ۲۷۰. شهاب الدین آلوسی نیز می‌نویسد: «وغالب الأخباريين على أنّها نزلت في علي كرّم الله تعالى وجهه؛ اکثر اخباریین بر این باورند که آیه ولایت درباره علی کرّم الله وجهه نازل شده است». ‏الآلوسي، شهاب الدين محمود بن عبد الله، «روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني»، ج ۳، ص ۳۳۴.
[۳]. ‏ر.ک: القفاري، ناصر بن عبد الله، «أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية: عرض ونقد»، ۱۴۱۴، ج ۲، ص ۶۸۰.
[۴]. ‏الکلیني، محمد بن یعقوب، «الکافي»، ج ۱، ص ۲۸۹-۲۸۸.
[۵]. ‏ر.ک: التفتازاني، مسعود بن عمر، «شرح المختصر»، صص ۱۷۶-۱۷۳.
[۶]. از جمله آیات مورد اشاره، می‌توان از آیاتی مانند آیه اولی الامر، آیه صادقین، آیه تطهیر و… نام برد. حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث اثناعشر خلیفة و… نیز از جمله روایات مذکور هستند.
[۷]. ‏النيسابوري، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج، «صحيح مسلم»، ج ۶، ص ۳، حدیث ۱۸۲۱.
[۸]. ‏الفراهيدي، أبو عبد الرحمن الخليل بن أحمد، «كتاب العين»، ج ۴، ص ۲۶۷؛ ‫ابن الأثير الجزري، أبو السعادات المبارك بن محمّد، «النهاية في غريب الحديث والأثر»، ج ۲، ص ۶۹.
[۹]. ‏ابن هشام، عبد الله بن يوسف، «مغني اللبيب عن كتب الأعاريب»، صص ۶۰-۵۹.
[۱۰]. ‏الكرماني، شمس الدين محمّد بن يوسف، «الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري»، ج ۲، ص ۳۷.
[۱۱]. ‏الرازي، أبو عبد الله محمّد بن عمر، «المحصول»، ج ۵، ص ۴۳۳؛ ‫و نیز ر.ک: النملة، عبد الكريم بن علي، «المهذّب في علم أصول الفقه المقارن»، ج ۵، ص ۲۴۵۲.
[۱۲]. ‏الزحيلي، وهبة، «أصول الفقه الإسلامي»، ج ۲، ص ۱۱۹۷-۱۱۹۶.

فهرست منابع

‏‫ابن الأثير الجزري، أبو السعادات المبارك بن محمّد، النهاية في غريب الحديث والأثر، بيروت، المكتبة العلمية، ۱۳۹۹.
ابن هشام، عبد الله بن يوسف، مغني اللبيب عن كتب الأعاريب، دمشق، دار الفكر، ۱۹۸۵.
الآلوسي، شهاب الدين محمود بن عبد الله، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵.
التفتازاني، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم، الشريف الرضي، ۱۴۰۹.
———، شرح المختصر، قم، منشورات اسماعيليان، ۱۴۲۸.
الرازي، أبو عبد الله محمّد بن عمر، المحصول، بی‌جا، ۱۴۱۸.
الزحيلي، وهبة، أصول الفقه الإسلامي، دمشق، دار الفكر، ۱۴۰۶.
الفراهيدي، أبو عبد الرحمن الخليل بن أحمد، كتاب العين، بی‌جا، بی‌تا.
القفاري، ناصر بن عبد الله، أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية: عرض ونقد، بی‌نا، بی‌جا، ۱۴۱۴.
الكرماني، شمس الدين محمّد بن يوسف، الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بی‌تا.
الکلیني، محمد بن یعقوب، الکافي، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۲.
النملة، عبد الكريم بن علي، المهذّب في علم أصول الفقه المقارن، الرياض، مكتبة الرشد، ۱۴۲۰.
النيسابوري، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج، صحيح مسلم، بيروت، دار طوق النجاة، ۱۴۳۳.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیه ولایت