آیا آیه ﴿قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏﴾ بر لزوم عصمت امام دلالت می‌کند؟ چگونه؟

طرح بحث

آیا آیه ﴿قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏﴾[۱] بر لزوم عصمت امام دلالت می‌کند؟ چگونه؟

تقریر محل بحث و پاسخ به آن

عالمان شیعه از دیرباز، لزوم عصمت امام را از آیه یاد شده استفاده نموده و به آن استدلال کرده‌اند؛ اما برخی از مخالفان مذهب تشیّع همچون ناصر بن عبدالله القفاری این مطلب را نپذیرفته و آن را نقد نموده‌اند. ناصر القفاری در کتاب اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة اشکالاتی را به استدلال شیعه به این آیه بر عصمت امام بیان کرده که در موارد زیر خلاصه می‌شود:

  1. سلف در معنای عهد اختلاف دارند؛ عده‌ای عهد را به نبوّت تفسیر کرده‌اند، عده‌ای به امامت و برخی دیگر به امان از عذاب و …؛ درنتیجه قول به امامت قول اکثریت نیست.
  2. آیه شریفه، امامت ظالم را نفی می‌کند؛ درنتیجه مثبت عدالت امام است نه عصمتی که شیعه بدان معتقد است و شامل عصمت از سهو و خطا و نسیان نیز می‌شود.
  3. کسی که ظلمی مرتکب شده و سپس توبه کرده است، به او ظالم اطلاق نمی‌شود.[۲]

از این رو ما در این نوشتار، انتقادات و اشکالات او را بررسی و نقد کرده و لزوم عصمت را با استدلال به آیه مذکور به اثبات خواهیم رساند ان شاء الله.

استدلال به این آیه متوقّف بر فهم معنا و مقصود خداوند متعال از دو واژه «عهدی» و «الظالمین» است؛ بنابراین ابتدا این دو واژه را بررسی می‌کنیم و سپس اصل استدلال را مطرح می‌نماییم.

مقصود از «عهدی»

مراد از «عهدی» در آیه شریفه با توجه به موضوع آیه و درخواست حضرت ابراهیم از خداوند متعال و پاسخ خداوند به او، امامت است؛ زیرا پس از آنکه خداوند خطاب به حضرت ابراهیم می‌فرماید: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾[۳] و حضرت ابراهیم امامت را برای فرزندانش نیز از خداوند درخواست می‌کند: ﴿قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏﴾[۴]، خداوند متعال در جواب ایشان می‌فرماید: ﴿قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏﴾[۵]. روشن است که این جواب تنها در صورتی پاسخ حضرت ابراهیم خواهد بود که مراد از عهد، امامت باشد و گرنه عدم مطابقت درخواست و جواب لازم می‌آید.

 بسیاری از مفسّرین اهل تسنّن نیز مراد از «عهدی» را امامت دانسته‌اند. طبری در تفسیر خود که ابن تیمیه آن را از جمله بزرگ‌ترین و ارزشمندترین تفاسیر می‌داند[۶]، در ذیل آیه یاد شده چنین می‌نویسد:

این (آیه) خبر می‌دهد از سوی خدای متعال در این باره که ظالم به امامت نمی‌رسد؛ امامتی که نیکوکاران به او اقتدا کنند. همچنین پاسخ درخواست حضرت ابراهیم از خداوند است؛ آنگاه که از خداوند درخواست نمود تا همانگونه که خود او را به امامت رسانده، از نسلش نیز امامانی را قرار دهد. از این رو خدای متعال از انجام این درخواست در حقّ غیر ظالمان از نسل ابراهیم خبر داد؛ زیرا خداوند ظالمان را امام نمی‌گرداند و آنان را به سبب امامت تکریم نمی‌کند و در جایگاه اولیاء نزد خود قرار نمی‌دهد؛ زیرا امامت تنها برای اولیاء و اهل طاعت خداوند است نه برای دشمنان و کافران به او.[۷]

ابن جوزی نیز در زاد المسیر می‌نویسد:

درباره عهد در اینجا هفت قول وجود دارد: یکی از این اقوال، امامت است که ابوصالح از ابن عبّاس آن را نقل کرده است. همچنین مجاهد و سعید بن جبیر نیز قائل به آن هستند… و قول نخست (امامت) صحیح‌تر است.[۸]

فخر رازی نیز می‌نویسد:

درباره عهد وجوهی را ذکر کرده‌اند: یکی از آن وجوه این است که عهد، همان امامتی است که در گذشته ذکر شده است… قول نخست (امامت) سزاوارتر است؛ زیرا سخن ابراهیم «و من ذریّتی»، درخواست همان امامتی است که خداوند با این سخن خود «إنّی جاعلک للناس إماماً» به او وعده داده بود. بنابراین «لا ینال عهدی الظالمین» تنها در صورتی پاسخ آن درخواست خواهد بود که مقصود از عهد همان امامت باشد.[۹]

همچنین بیضاوی می‌نویسد:

«قال ‌لا ‌ينال ‌عهدي ‌الظالمين» پاسخ درخواست حضرت ابراهیم بوده و بیانگر این مطلب است که از نسل ابراهیم ظالمانی خواهند بود و آن ظالمان به امامت نخواهند رسید؛ زیرا امامت، امانت و عهد خداوند است و ظالم صلاحیت آن را ندارد و فقط نیکان و پرهیزکاران از نسل او به این مقام خواهند رسید. همچنین این آیه دلیلی است بر عصمت انبیاء از گناهان کبیره پیش از بعثت و دلیلی است بر اینکه فاسق صلاحیت امامت را ندارد.[۱۰]

ابو البرکات النسفی نیز در تفسیر خود می‌نویسد:

«قال لا ينال عهدي الظالمين» بدین معناست که اهل ظلم؛ یعنی کافران از فرزندان تو به امامت نمی‌رسند. خداوند خبر داده است که امامت مسلمانان برای اهل کفر نخواهد بود و همچنین خبر داده است از اینکه بعضی از فرزندان حضرت ابراهیم مسلمان هستند و برخی کافر.[۱۱]

ابو حیان اندلسی نیز در البحر المحیط فی التفسیر می‌نویسد:

آنچه از این اقوال ظاهر است، آن است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا امامت است که در صدر آیه آمده است. بنابراین خدای متعال به ابراهیم خبر داد که امامت به ظالمان نمی‌رسد.

بعضی از اهل علم گفته‌اند که سخن ابراهیم: «ومن ذريّتي» استفهامی است؛ گویا وی این‌گونه گفته است: آیا از نسل من امامی قرار می‌دهی؟

در حالی که در گذشته گفتیم: ظاهر این است که این جمله به صورت طلب و درخواست است؛ یعنی از نسل من (امام) قرار بده.

پاسخی که خداوند به ابراهیم می‌دهد از قبیل پاسخ‌هایی است که زیاده بر سؤال و درخواست است؛ زیرا ابراهیم از خدا درخواست نمود تا امامی را در نسلش قرار دهد؛ آنگاه خداوند پاسخ می‌دهد: امامت به ظالمین نمی‌رسد. مفهوم صحیح این پاسخ آن است که عهد او به کسی که ظالم نیست می‌رسد؛ در نتیجه این مطلب دلیل بر تقسیم ذریه و نسل ابراهیم به ظالم و غیر ظالم است.

از دلایل اینکه مقصود از عهد، امامت است، ظاهر قول خداوند: «لا ينال عهدي الظالمين» است که در جواب قول ابراهیم: «ومن ذريتي» بر سبیل جعل آمده است؛ زیرا اگر بر سبیل منع بود، هر آینه می‌فرمود: نه، یا می‌فرمود: عهد من به ذریه و نسل تو نمی‌رسد، و منع را منوط به ظالمان نمی‌کرد.[۱۲]

بنابراین با توجّه به سیاق آیه و تفسیر سلف مانند ابن عبّاس صحابی و همچنین مجاهد و سعید بن جبیر و تصریح مفسّران بزرگ اهل تسنّن، مراد از «عهد» در این آیه امامت است.

معنای «الظالمین»

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر موضع و جایگاه آن چیز است.[۱۳]از همین رو می‌گویند: «کسی که شبیه پدر خود است، ظلم نکرده است»؛ یعنی شباهت را در غیر موضع و جایگاهش قرار نداده است.[۱۴]

طبری مفسّر بزرگ اهل سنّت همین معنا را برای ظلم بیان نموده و نوشته است:

اصل و ریشه ظلم در کلام عرب، قرار دادن چیزی در غیر موضع و جایگاه آن است. از همین معناست، شعر نابغة بنی ذبیان:

إلا الأواري لأيا ما أبينها … والنؤي كالحوض بالمظلومة الجلد

نابغة زمین را مظلوم قرار داد؛ زیرا حفره‌ای که در زمین حفر شده است در غیر موضع آن بوده است…[۱۵]

بنابراین کفر، شرک، معصیت و حتّی سهو و خطا و فراموشی نیز از مصادیق ظلم به شمار می‌آیند؛ زیرا در تمامی این موارد وضع شیء در غیر موضع و جایگاه مختصّ به آن اتّفاق می‌افتد. به عنوان نمونه، اگر کسی به گمان اینکه حقّ کشتن انسانی را دارد، او را بکشد در حالی که اشتباه کرده و نباید او را می‌کشته، بر اساس معنای لغوی، ظالم است.

استدلال به آیه بر عصمت امام

پس از بیان مطالب گذشته روشن می‌شود که این آیه بر عصمت امام دلالت می‌کند؛ زیرا خداوند متعال در این آیه، رسیدن امامت به ظالمین را نفی کرده است و همچنان که بیان شد، کفر، شرک، معصیت، سهو، خطا و فراموشی از مصادیق مفهوم ظلم هستند؛ به خصوص در مسأله امامت که جایگاه بسیار بزرگ و خطیری است و با هدایت انسان‌ها و تسلّط بر جان، مال و آبروی آن‌ها در ارتباط است. منصبی که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوّت و بعد از آنکه امتحانات الهی را موفّق و سربلند به پایان رسانید، به آن منصب رسید.

بنابراین آیه شریفه بر عصمت امام دلالت دارد؛ عصمتی که شیعه معتقد به آن است؛ یعنی عصمت از گناه، سهو، خطا و نسیان.

گفتنی است، حتّی اگر از دلالت آیه شریفه بر عصمت امام از سهو، خطا و نسیان چشم‌پوشی کنیم، باز هم عصمت از گناهان باقی می‌ماند و عصمت از گناهان غیر از عدالت است؛ زیرا عدالت، اجتناب از گناهان کبیره و عدم اصرار به انجام گناهان صغیره است[۱۶] و این بدان معناست که انجام گناه اگرچه صغیره باشد، از شخص عادل امکان‌پذیر است.[۱۷] در حالی که آیه شریفه امامت ظالم را نفی می‌کند و معصیت و گناه -چه کبیره و چه صغیره- بی‌تردید یکی از مصادیق ظلم است؛ همچنان که خداوند می‌فرماید: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏﴾[۱۸]؛ «کسانی که از حدود خدا تجاوز کنند، آنان ظالم و ستمکارند». بنابراین برخلاف ادّعای قفاری، آیه شریفه عدالت امام را اثبات نمی‌کند.

لازم به ذکر است بنابر مفاد آیه، کسی که معصیت و ظلمی را مرتکب شده، اگرچه توبه کرده باشد، شایستگی مقام امامت را ندارد و به امامت الهی نخواهد رسید؛ زیرا به محض ارتکاب معصیت و ظلم حکم آیه -که عدم رسیدن امامت به ظالمین است- شامل حال او شده است؛ مانند حکم قطع دست در آیه شریفه: ﴿وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما﴾[۱۹] که به محض صدق عنوان سارق بر کسی، حکم (قطع دست) بر او بار می‌شود؛ هر چند که این عنوان در زمان‌های بعد بر او صدق نکند.[۲۰]

تبیین دیگری که می‌توان در تقریب استدلال به این آیه بر عصمت امام از ابتدای عمر تا انتهای آن ذکر کرد این است که مردم بر طبق تقسیم عقلی چهار دسته‌اند:

  1. کسانی که در تمام عمر ظالم‌اند؛
  2. کسانی در تمام عمر ظالم نیستند؛
  3. کسانی که در ابتدای عمر ظالم‌اند ولی در انتهای عمر ظالم نیستند؛
  4. کسانی در ابتدای عمر ظالم نیستند ولی در انتهای عمر ظالم‌اند.

شأن حضرت ابراهیم بالاتر از آن است که امامت را برای دسته نخست و چهارم از ذریه خود درخواست کند. پس دو قسم باقی می‌ماند که خداوند امامت یکی از آن دو را نفی می‌کند؛ یعنی دسته‌ای که در ابتدای عمر ظالم بوده‌اند ولی در آخر عمر از ظلم دست برداشته‌اند. درنتیجه تنها یک دسته باقی می‌ماند که امامت به آنها می‌رسد و آنان کسانی هستند که در تمام عمر ظلمی از آنان سر نزده است.‏[۲۱]

پی‌نوشت‌ها

[۱]. سوره بقره: آیه ۱۲۴.

[۲]. ‏ناصر بن عبد الله القفاري، أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية – عرض ونقد –، ۱۴۱۴، ج ۲، ۷۸۳-۷۸۶.

[۳]. سوره بقره: آیه ۱۲۴.

[۴]. سوره بقره: آیه ۱۲۴.

[۵]. سوره بقره: آیه ۱۲۴.

[۶]. ‏ابن تيميّة ابو العبّاس أحمد بن عبد الحليم، مجموع الفتاوى، عبد الرحمن بن محمّد بن قاسم و محمّد بن عبد الرحمن بن محمّد (المدينة المنوّرة: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ۱۴۲۵)، ج ۱۳، ۳۶۱.

[۷]. ‏أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري، تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن) (دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ۱۴۲۲)، ج ۲، ۵۱۱.

[۸]. ‏أبو الفرج عبد الرحمن بن علي الجوزي، زاد المسير في علم التفسير (بيروت: دار الكتب العربي، ۱۴۲۲)، ج ۱، ۱۰۸.

[۹]. ‏فخر الدين الرازي أبو عبد الله محمّد بن عمر، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب) (بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۲۰)، ج ۴، ۳۷.

[۱۰]. ‏ناصر الدين أبو سعيد عبد الله بن عمر البيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي) (بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۱۸)، ج ۱، ۱۰۴.

[۱۱]. ‏أبو البركات عبد الله بن أحمد حافظ الدين النسفي، تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل) (بيروت: دار الكلم الطيب، ۱۴۱۹)، ج ۱، ۱۲۸.

[۱۲]. ‏أثير الدين أبو حيان محمّد بن يوسف الأندلسي، البحر المحيط في التفسير (بيروت: دار الفكر، ۱۴۲۰)، ج ۱، ۶۰۳-۶۰۴.

[۱۳]. ‏أبو نصر إسماعيل بن حماد الجوهري، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية (بيروت: دار العلم للملايين، ۱۴۰۷)، ج ۵، ۱۹۷۷; ‫أبو الحسين أحمد بن فارس الرازي، معجم مقاييس اللغة (دار الفكر، ۱۳۹۹)، ج ۳، ۴۶۸; ‫الراغب الأصفهاني أبو القاسم حسين بن محمّد، المفردات في غريب القرآن (دمشق – بيروت: الدار الشامية – دار القلم، ۱۴۱۲)، ۵۳۷.

[۱۴]. ‏أبو الحسين أحمد بن فارس الرازي، معجم مقاييس اللغة، ج ۳، ۴۶۸.

[۱۵]. ‏أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري، تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن)، ج ۱، ۵۵۹-۵۶۰.

[۱۶]. ‏أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف النووي، روضة الطالبين وعمدة المفتين (المكتب الإسلامي، ۱۴۱۲)، ج ۱۱، ۲۲۵.

[۱۷]. امیر صنعانی در این باره می‌نویسد: «شافعی سخن زیبایی درباره عدالت بیان کرده، به گونه‌ای که بسیاری از عقلاء بعد از او، آن را نیکو شمرده‌اند. وی می‌گوید: اگر عادل کسی بود که اصلاً گناه نکرده، ما هیچ عادلی پیدا نمی‌کردیم…». ‏أبو إبراهيم محمّد بن إسماعيل الأمير الصنعاني، ثمرات النظر في علم الأثر (الرياض: دار العاصمة للنشر والتوزيع، ۱۴۱۷)، ۷۲.

[۱۸]. سوره بقره: آیه ۲۲۹.

[۱۹]. سوره مائده: آیه ۳۸.

[۲۰]. ‏ر.ک: سید علی حسینی میلانی، عصمت از منظر فریقین شیعه و اهل سنّت (قم: انتشارات حقائق، ۱۳۹۴)، ۱۲۲.

[۲۱]. ‏السيد محمد حسين الطباطبائي، الميزان في تفسير القرآن (قم: منشورات جماعة المدرّسين في الحوزة العلمية، ۱۴۱۷)، ج ۱، ۲۷۴.

منابع

  1. قرآن كريم
  2. ‏‫أبو إبراهيم محمّد بن إسماعيل الأمير الصنعاني. ثمرات النظر في علم الأثر. الرياض: دار العاصمة للنشر والتوزيع، ۱۴۱۷.
  3. ‏‫أبو البركات عبد الله بن أحمد حافظ الدين النسفي. تفسير النسفي (مدارك التنزيل وحقائق التأويل). بيروت: دار الكلم الطيب، ۱۴۱۹.
  4. ‏‫أبو الحسين أحمد بن فارس الرازي. معجم مقاييس اللغة. دار الفكر، ۱۳۹۹.
  5. ‏‫أبو الفرج عبد الرحمن بن علي الجوزي. زاد المسير في علم التفسير. بيروت: دار الكتب العربي، ۱۴۲۲.
  6. ‏‫أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري. تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن). دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ۱۴۲۲.
  7. ‏‫أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف النووي. روضة الطالبين وعمدة المفتين. المكتب الإسلامي، ۱۴۱۲.
  8. ‏‫أبو نصر إسماعيل بن حماد الجوهري. الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية. بيروت: دار العلم للملايين، ۱۴۰۷.
  9. ‏‫أثير الدين أبو حيان محمّد بن يوسف الأندلسي. البحر المحيط في التفسير. بيروت: دار الفكر، ۱۴۲۰.
  10. ‏‫ابن تيميّة ابو العبّاس أحمد بن عبد الحليم. مجموع الفتاوى. عبد الرحمن بن محمّد بن قاسم و محمّد بن عبد الرحمن بن محمّد. المدينة المنوّرة: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ۱۴۲۵.
  11. ‏‫الراغب الأصفهاني أبو القاسم حسين بن محمّد. المفردات في غريب القرآن. دمشق – بيروت: الدار الشامية – دار القلم، ۱۴۱۲.
  12. ‏‫السيد محمد حسين الطباطبائي. الميزان في تفسير القرآن. قم: منشورات جماعة المدرّسين في الحوزة العلمية، ۱۴۱۷.
  13. ‏‫سید علی حسینی میلانی. عصمت از منظر فریقین شیعه و اهل سنّت. قم: انتشارات حقائق، ۱۳۹۴.
  14. ‏‫فخر الدين الرازي أبو عبد الله محمّد بن عمر. التفسير الكبير (مفاتيح الغيب). بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۲۰.
  15. ‏‫ناصر الدين أبو سعيد عبد الله بن عمر البيضاوي. أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي). بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۱۸.
  16. ‏‫ناصر بن عبد الله القفاري. أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية – عرض ونقد –، ۱۴۱۴.
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پرسش-و-پاسخ