نفس من نمی‌تواند این فضیلت را بپذیرد

حدّثنا أبو الفضل محمّد بن إبراهيم المزکي، ثنا أحمد بن سلمة، والحسين بن محمّد القتبانيّ، وحدّثني أبو الحسن أحمد بن الخضر الشّافعيّ، ثنا إبراهيم بن أبي طالب، ومحمّد بن إسحاق، وحدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن أميّة القرشيّ، بالسّاقة ثنا أحمد بن يحيى بن إسحاق الحلوانيّ، قالوا: ثنا ابو الأزهر، وقد حدّثناه أبو علي المزکي، عن أبي الأزهر، قال: ثنا عبد الرزّاق ، أنبأ معمرٌ، عن الزّهريّ، عن عبيد اللّه بن عبد اللّه، عن ابن عبّاس رضي اللّه عنهما قال:

«نظر النّبيّ صلّى الله عليه وسلّم  إليّ فقال: يا عليّ، أنت سيّدٌ في الدّنيا، سيّدٌ في الآخرة، حبيبک حبيبي، وحبيبي حبيب اللّه، وعدوّک عدوّي، وعدوّي عدوّ اللّه، والويل لمن أبغضک بعدي.»

صحيح على شرط الشَّيخَين.

[التعليق – من تلخيص الذهبي]۴۶۴۰ – منکر ليس ببعيد من الوضع[۱]

حاکم نیشابوری این روایت را با طُرُق مختلف و صحیح، در المستدرک روایت کرده است.

تنها اشکالی که به سند این روایت گرفته شده و آن را تضعیف کرده‌اند از جهت معمر بن راشد است.

واقعیت آن است که جرحی در مورد معمر بن راشد وارد نشده است و تمام عالمان جرح و تعدیل سنی، او را ستوده و توثيق کرده‌اند.

اما ضعف آن را به این جهت دانسته‌اند که معمر بن راشد برادر زاده‌ای شيعی داشته است که احادیثی جعلی در کتاب او وارد کرده است؛ و این روایت از همان روایات موضوع و جعلی است که در کتاب معمر بن راشد وارد شده است.

ذهبی در کتاب سير أعلام النبلاء این مطلب را از ابو حامد الشرقی اینگونه بیان می‌کند:

وسمعت أبا أحمد الحافظ، سمعت أبا حامد بن الشرقي، وسئل عن حديث أبي الأزهر، عن عبد الرزّاق  في فضل علي، فقال:

هذا باطل، والسبب فيه: أنّ معمراً کان له ابن أخ رافضي، وکان معمر يمکنه من کتبه، فأدخل عليه هذا الحديث، وکان معمر مهيباً، لا يقدر أحد على مراجعته، فسمعه عبد الرزّاق  في کتاب ابن أخي معمر.[۲]

بنابراين طبق این قول، حداقل به روایات فضیلتی که عبد الرزّاق صنعانی از معمر بن راشد بیان کرده است نمی‌شود اعتماد کرد.

شمس الدین ذهبی پس از نقل کلام ابو حامد الشرقی در مورد وارد کردن مطالب دروغ در کتاب معمر، آن را باطل دانسته و در دفاع از معمر بن راشد می‌نویسد:

قلت: هذه حکاية منقطعة، وما کان معمر شيخاً مغفلاً يروج هذا عليه، کان حافظاً ، بصيراً بحديث الزهري.[۳]

بنابراین ذهبی اصل این مطلب را نپذیرفته و این اتهام را در هیچکدام از احادیث معمر بن راشد وارد نمی‌داند.

اما نکته قابل توجه آن است که ذهبی، که در کتاب تلخیص المستدرک حاکم نیشابوری حدیث را منکر و نزدیک به وضع و دروغ دانسته، با توجه به ثقه بودن تمام راویان در تضعیف حدیث دچار حیرت شده است.

التعليق – من تلخيص الذهبي۴۶۴۰ – منکر ليس ببعيد من الوضع.[۴]

زیرا وی از معمر بن راشد رفع اتهام، و در برابر کلام ابو حامد از او دفاع کرد.

او همچنین ابو الأزهر را نیز -که برخی به او اتهام سوء حفظ زده‌اند- ثقه دانسته و در مورد جعل حدیث در کتاب تاریخ الإسلام از او هم رفع اتهام می‌کند.

وکان ابو الأزهر ثقة بصيراً بهذا الشأن، روى عن عبد الرزّاق  حديثاً منکراً هو منه إن شاء الله بريء العهدة.[۵]

در نهایت ذهبی برای تضعیف حدیث دست به اتهام به عالم بزرگ قرن دوم و سوم اهل تسنن عبد الرزّاق صنعانی، استاد محمد بن اسماعیل بخاری می‌زند و می‌نویسد:

عبدالرزاق منتسب به تشیع است و در همین مسأله، سری در حدیث وجود دارد، و إلّا چرا این حدیث را برای غیر ابو الأزهر نقل نکرده است.

قلت: ولتشيع عبد الرزّاق سر بالحديث، وکتبه، وما راجع معمراً فيه، ولکنه ما جسر أن يحدث به لمثل أحمد وابن معين وعلي، بل ولا خرجه في تصانيفه، وحدث به وهو خائف يترقب.[۶]

آنچه از عبارت ذهبی مشخص می‌شود، به علت جایگاه بالای عبد الرزّاق صنعانی، نتوانسته به طور واضح و صریح به او اتهام وضع و جعل حدیث را بزند.

بنابراین شمس الدین ذهبی حدیث را منکر و نزدیک به وضع دانسته، بدون آنکه علت آن را به طور صریح بیان کند.

علت این تلاش های ذهبی برای تضعیف حدیث، در عبارتی در کتاب میزان الإعتدال عیان می‌شود که او به طور صریح بیان می‌کند که نفس من نمی‌تواند این فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام را بپذیرد.

فقال: ‌أنت ‌سيد ‌في ‌الدنيا سيد في الآخرة، من أحبک فقد أحبنى، ومن أبغضک فقد أبغضني.

قلت… ففى النفس منها شئ.[۷]

با این کلام ما به این نتیجه می‌رسیم که امثال ذهبی مصداق این آیه قرآن می‌باشند که می‌فرماید:

«في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضًا ولهم عذابٌ أليمٌ بما کانوا يکذبون»[۸]

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱)، ج ۳، ۱۳۸.

[۲]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۹، ۵۷۵-۵۷۶.

[۳]. ‏همان، ج ۹، ۵۷۶.

[۴]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ۱۳۸.

[۵]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۶، ۲۵۸.

[۶]. ‏شمس الدين الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۲، ۳۶۷.

[۷]. ‏شمس الدین الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال (لبنان: دار المعرفة، ۱۳۲۸)، ج ۲، ۶۱۳.

[۸]. بقره ۲ : ۱۰

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

05