نقد و بررسی استناد به آیه «السابقون الاولون» برای اثبات خلافت ابوبکر

آیه ی سابقین

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. (سوره توبه آیه ۱۰۰)ترجمه:
پیشگامانِ نخستین از مهاجرین و انصار ، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند ، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها ( نیز ) از او خشنود شدند و باغ های بهشتی برای آنان آماده ساخته که نهرها از پای درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگاری و پیروزی بزرگ.

 چکیده

اولین و مهمترین بحثی که از روز شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا به امروز چالش برانگیز بوده، مسئله جانشینی ایشان است. برخی از علمای اهل سنت به جهت شرعی جلوه دادن خلافت ابوبکر، دلیل هایی را مطرح نموده اند، از جمله آن دلائل، آیه ۱۰۰ سوره توبه (السّابِقُونَ الاَوّلُونَ..) می باشد. این نوشتار استدلال های علمای عامه را از کتب کلامی و تفسیری شان آورده البته با تاکید بر بیان فخر رازی در تفسیرش  و بعد به نقد علمی آنها در دو بخش پرداخته است. اما در بخش اول چهار دلیل ذکر شده  دالِّ بر اینکه هیچ آیه ای از قرآن در مورد فضیلت ابوبکر نازل نشده است. در بخش دوم بعد از بیان مطالب فخر رازی چهار اشکال اساسی بر مطالب او ذکر شده است. همچنین در روش نقد استدلال های عامه، از منابع مورد قبول خصم استفاده شده، تا ضمن رعایت قواعد مناظره، نتیجه برای طرف مقابل نیز قابل پذیرش باشد. در پایان  این نتیجه به دست آمد، این آیه هیچ گونه دلالتی بر امامت ابوبکر ندارد (نه از باب افضلیت و نه از باب نصّ) و بنابر توضیحاتی که در مقدمه بیان شده است بر اساس برهان خُلف، از عدم اثبات امامت ابوبکر، امامت بلافصل امیرمومنان علی علیه السلام اثبات می گردد.

واژگان کلیدی: آیه السابقون، امامت، السّابِقُونَ الاَوّلُون، خلافت، ابوبکر

 مقدمه

بیان اهمیت و تبیین موضوع

یکی از مهمترین مباحث علم کلام، موضوع نقدِ دلیل هایی است که برخی از علمای اهل سنت، برای اثبات شرعیتِ خلافت ابوبکر بیان نموده اند، می باشد. دلیل این اهمیّت نیز واضح است، زیرا مسلمانان در مورد مصداق خارجی و شخصِ جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف دارند، یعنی گروهی امیرمومنان علی علیه السلام را امام امّت و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانند و گروه دیگر، به امامت ابوبکر ابن ابی قحافه اعتقاد دارند. این در حالی است که همه مسلمانان به غیر از گروه نجدیه که از طائفه ی خوارج محسوب می شوند.[۱] بر ضرورت وجود امام و خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق نظر دارد.

و از این جهت که تنها ابوبکر و امیر المومنین علیه السلام مدعی این مقام اند. پس خلیفه ی بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، یا امیرمومنان علی علیه السلام است و یا ابوبکر. شخص سومی در این میان وجود ندارد و امت نیز بدون امام نمی تواند باشد.

در علم منطق به این نوع قضایا، قضایای شرطیه ی منفصله حقیقیه می گویند.[۲]

در قضایای منفصله حقیقیه، از صدق تالی به کذب مقدم و از صدق مقدم به کذب تالی پی می بریم. همچنان که از کذب هر کدام از مقدم و تالی، به صدق دیگری منتقل می شویم.

با توجه به مقدماتی که بیان شده، چهار حالت قابل تصوّر می باشد:

الف: اگر شخصی بتواند به صورت ایجابی:

۱- امامت بلافصل امیرمومنان علی علیه السلام را ثابت کند، لازمه ی این گزاره بطلان امامتِ بلافصل ابوبکر است.

۲- عکس این قضیه نیز صادق است، یعنی: اگر کسی بتواند امامتِ بلافصل ابوبکر را ثابت کند، امامت امیر مومنان علی علیه السلام باطل می شود.

زیرا اجتماع دو امام بالفعل در یک زمان از دیدگاه اهل سنت باطل است.[۳]

ب: در صورت سلبی نیز دو صورت قابل تصور است:

 ۱- اگر کسی امامتِ بلافصل ابوبکر را باطل نماید، لازمه ی این قضیه اثباتِ امامت امیرمومنان علی علیه السلام است.

۲- عکس قضیه ی بالا نیز صادق است، یعنی اگر کسی بتواند امامتِ امیر مومنان علی علیه السلام را باطل نماید، لازمه ی این قضیه این است که، او امامت ابوبکر را ثابت نموده است و این دو قضیه اخیر را، در علم منطق برهان خُلف نام گذاری نموده اند.[۴]

بنابر آنچه در مطالب فوق توضیح داده شد، اگر نگوییم اهمیّتِ نقدِ اَدّله ی خلافت ابوبکر، بیشتر از اهمیّتِ بحث اثبات امامت امیرمومنان علی علیه السلام است، یقیناََ کمتر نیز نخواهد بود.

این همان سریّ است که برخی از افراد در این زمان، از آن غفلت نموده اند و حتی به برخی از بزرگان نیز اشکال می کنند که چرا مطاعن و کارهای ناپسند خلیفه ی غاصب اول و دوم را مطرح می نمایید، غافل از اینکه ذکرِ مطاعن مدعیان خلافت، فقدان عدالت، شجاعت و علم را در آنان آشکار می نماید.  لازم به ذکر است که این سه صفت، شرط امامت در نزد اهل سنت می باشد.بطوری که اگر کسی ادعای خلافت نماید و ثابت شود که او فاسق یا ترسو و یا جاهل است، معلوم می شود که چنین فردی از اول شأنیت چنین امری را نداشته است.

توجیه گران ما وَقَع

خلفا و برخی از صحابه در طول حیات خودشان  کارهای ناشایست فراوانی انجام داده اند، اما علمای عامه که قرن ها پس از آنان به دنیا آمده اند برای کار های ناپسند آنان توجیهاتی را بیان نموده اند که شاید  چنین توجیهاتی به مخیله ی خود آنان نیز نمی رسیده است.

حضرت آیت الله سید علی میلانی (دام عزه) از مرحوم میر حامد حسین رحمة لله علیه تعبیر دقیق و ظریفی  راجع به این کار عالمان اهل سنت نقل می‌کنند و آن این جمله است: علمای اهل سنت توجیه گران ما وقع می باشد.

آری؛ چه توصیف دقیق و تعبیر زیبایی؛( توجیه گران ما وَقَع).

رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور الهی بارها و در مواقف متعدد، امامت امیرمومنان علی علیه السلام را اعلام نمودند و حتی برای این مساله از مردم بیعت عمومی هم گرفتند. امّا پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کودتای سقیفه دستور الهی نادیده گرفته شد و ابوبکر را بجای امیر مومنان علی علیه السلام گذاشتند.

جالب اینجاست که در روز سقیفه، نه ابوبکر و نه دیگران برای خلافت او به هیچ آیه ای از قرآن و یا روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استناد و احتجاج ننمودند.

اما پس از گذشت قرن ها، علمای اهل سنت برای شرعیّت بخشیدن به خلافتِ ابوبکر، آیاتی چند از کلام الهی و برخی از روایات را به عنوان ادله خلافت ابوبکر مطرح نمودند. یکی از آن آیات، آیه صد سوره ی توبه است که معروف به آیه ی سابقین می باشد و ما اکنون در این مقاله در مقام نقد کلمات آنها در این مورد می باشیم.

در این نوشتار از منابع (کتابخانه‌ای) استفاده شده است که با رویکرد (تحلیلی، انتقادی) تحریر شده است.

پس از جستجو در کتابخانه های حقیقی و مجازی به مقاله یا نوشتار مستقلی که راجع به آیه ی سابقین باشد، پیدا نشد. ‌اما برخی از مفسّرین شیعه در ذیل آیه ی سابقین به پاسخگویی هرچند اجمالی از توهم دلالت این آیه بر خلافت ابوبکر پرداخته اند، برخی از متکلمین نیز در بحث امامت، ذیل بحث نقد ادله خلافت خلفاء، این آیه را هم طرح نموده و به پاسخگویی از آن پرداخته اند.

برخی از منابع غیر مستقل عبارتند از:

۱. ۲۵ رساله، علامه مجلسی (یک رساله در مورد تفسیر این آیه سابقین است.)

۲. نظم اللئالی  معروف به سوال و جواب، علامه مجلسی ص۵۰ تا ص۵۵

۳. ضیاء العالمین،علامه فتونی ج ۱۰ ص۶۸تاص۷۱

۴. جواهر الکلام فی معرفه الامامه و الامام، آیت الله میلانی ج ۱۳ص۱۷۳ تا ص۱۸۰[البته ایشان این آیه را در مورد عقیده ی اهل سنت در مورد عدالت صحابه مطرح نموده و پاسخ می دهند.]

۵. کتاب نقد ادله ی خلافت، نجم الدین طبسی از ص ۳۳۱ تا ص ۳۳۵

۶. ارزیابی ادله قرآنی خلافت خلفا، حامد دژآباد، از ص۴۱۹ تا ص۴۴۰

۷. جزوه ی ردّ شبهة كون أبي بكر وعمر ممن شملتهم آية {السابقون الأوّلون}، مركز الغوث للدراسات. [بی تا و نا]

هدف این نوشتار، دفاع از ولایت و امامت امیرمومنان علی علیه السلام و اثبات خلافت بلافصل آن حضرت می باشد که با استدلالِ محکم از نوعِ برهانِ خُلف انجام شده است.

نظریات امامت و خلافت:

در مورد چگونگی اثبات شرعیّت خلیفه و طرق تعیین امام، میان شیعه و اهل سنت اختلاف اساسی وجود دارد؛

الف: شیعیان باور به انتصابی و بید الله بودن امامت دارند.

ب: عقیده عامّه در این موضوع انتخابی و بید الناس بودن آن  می باشد.[۵]

در میان علمای اهل سنت نیز، از حیث مبنایی در مورد چگونگی اثبات شرعی بودن خلیفه، اختلافات فراوانی  به چشم می‌خورد.

فلذا از نگاه علمای اهل سنت، نظریات انتخاب خلیفه و طُرُق تعیین امام را می توان، در موارد زیر برشمرده:

۱-استخلاف (یعنی: تعیین خلیفه قبلی).

۲- شورای اهل حق اهل عقد .

۳- بیعت امت با یک نفر.

۴- نصّ.

۵-قهر و غلبه.[۶]

در مورد خلافت، اختلاف دیگری نیز میان برخی از علمای عامه مطرح می باشد و آن اینکه؛

۱- برخی از علمای اهل سنت همچون ابن تیمیه  افضل بودن خلیفه را شرط امامت دانسته اند.

 ۲- برخی دیگر علمای اهل سنت همچون فضل بن روزبهان به افضل بودن امام قائل نمی باشند.[۷]

نکته اول:

جمهور اهل سنت  وجود نصّ بر امامت ابوبکر را انکار نموده اند.[۸]

و طبق ادله ای که در این مقاله آمده است این آیه نیز افضلیت ابوبکر را بر دیگر اصحاب ثابت نمی کند (این در صورتی است که اصلاً ابوبکر از مدح شده های این آیه باشد و به اصطلاح برای او فضیلت شمرده شود.) بنابر این برخی از علمای اهل سنت  ناچار شدند، آیه السابقون الاولون را جزء فضیلت ابوبکر به شمار آورند.

فلذا افرادی مانند ابن تیمیه حرانی که افضلیت را در امام شرط می داند نمی تواند برای اثبات خلافت ابوبکر به این آیه استدلال نماید.

نکته دوم:

آیا به راستی این آیه شریفه شامل ابوبکر می باشد؟ و در مقام مدح او نیز است یا خیر؟

 اگر جواب مثبت باشد؛ آیا می توان این آیه را دلیل بر امامت ابوبکر  دانست؟

این مقاله در دو مرحله به نقد استدلال  برخی از علمای اهل سنت می پردازد که قائل شده‌اند، طبق آیه (السابقون الاولون) امامت ابوبکر ثابت می گردد.

اکنون متن آیه ی شریفه ۱۰۰ سوره توبه را همراه با استدلال یکی از علمای معاصر اهل سنت  ذکر می کنیم[۹] تا در دو بخش بعدی استدلال آنها را مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم:

آیه ی سابقین:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

ترجمه:
پیشگامانِ نخستین از مهاجرین و انصار ، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند ، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها ( نیز ) از او خشنود شدند و باغ های بهشتی برای آنان آماده ساخته که نهرها از پای درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگاری و پیروزی بزرگ.

استدلال صلابی:

 صلابی یکی از از علمای معاصر اهل سنت، در مورد وجه دلالت آیه سابقین بر امامت ابوبکر چنین می نویسد:

این آیه بر شایستگی ابوبکر و حقانیت خلافت وی دلالت می کند؛ چرا که هجرت، عملی است که بر نفس سنگین تمام می شود و بر خلاف میل انسان می‌باشد. لذا هر کس که در تکلیف مهمی پیش قدم شود، الگوی دیگران قرار می گیرد. پیش دستی برای انجام چنین کاری سبب دلگرمی رسول خدا صلی الله علیه و آله  و از میان رفتن پریشانی آن حضرت خواهد شد. همین طور پیشگامی در نصرت و یاری نیز مایه ی غمگساری رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد. بدون تردید کسانی که کمر به یاری و خدمت رسـول خـدا صلی الله علیه و آله بستند، به افتخار بزرگی نائل شدند.

 ابوبکر از آن دست مردمانی است که برای هجرت پیشگام شده و در هر جا و مکانی آستین همت به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بالا زده است؛ بنابراین پیشگامی ابوبکر در هجرت و همراهی وی با رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در رتبه ای از این افتخار قرار داد که نصیب هیچ کس دیگری نشد. بر همین اساس ابوبکر از خدا خشنود شده و خداوند نیز از او اعلان رضایت نموده است. قطعا رضایت و خشنودی خداوند، برترین و بالاترین فضیلت است که نصیب بنده می گردد. بی گمان این آیه از مهم ترین دلایل فضیلت ابوبکر و درستی خلافت او می باشد.[۱۰]

بخش اول: اشکالات کلی؛

نکته:

اشکال کلی، به اشکالی گفته می شود که بر تمامی آیاتی که برای اثبات و مشروعیت خلافت ابوبکر مـوردِ استدلالِ اهل سنت قرار گرفته، وارد است .

اشکال اول: عدم استدلال به هیچ آیه و روایتی در سقیفه برای امامت ابوبکر؛

بنابر گزارش هایی که از سقیفه به دست ما رسیده، در میان گفتگو هایی که برای انتخاب خلیفه، میان مهاجران و انصار اتفاق افتاد، ابوبکر که در آنجا بیشتر از هر جای دیگری نیازمند بیان فضائل و ادله ی مثبته جهت امامت خود بود، ولی با این وجود، نه به آیه ای از قرآن کریم و نه به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استناد نکرد. و حتی دیگرانی که طرفدار او در سقیفه بودند این کار را نکردند و مطلبی در راستای اثبات خلافت ابوبکر بیان ننمودند.

به همین جهت صاحب شرح مواقف و الجامع لاحکام القرآن، تنها دلیل خلافت ابوبکر را بیعت یک نفر، آن هم عمربن خطاب بیان کرده اند.[۱۱]

به راستی اگر خلافت ابوبکر مستند به آیات قرآن کریم است، چرا خودِ او در سقیفه و یا بعد از آن در هنگامی که بسیاری از صحابه، با خلیفه شدن ابوبکر مخالفت نمودند، او با خواندن چند آیه، برای امامت خود دلیل ارائه ننمود؟!

این مطلب، جعلی بودن ادله ی قرآنی و روایی که بعدها علمای اهل سنت برای شرعیت دادن به خلافت ابوبکر بیان نمودند را، بر همگان آشکار می نماید.

اشکال دوم: اعتراف عمر بن خطاب به فَلتَه بودن خلافت ابوبکر؛

عمر بن خطاب بعد از آنکه به خلافت رسید، از خلافت ابوبکر انتقاد نموده و گفته است:

خلافت ابوبکر کاری اشتباه و بدون تدبیر و کاملاً ناگهانی بود که خداوند شرّ آن را از سر مسلمین برداشت.

او از خداوند می خواست که مسلمین را از شرّ خلافتی همچون خلافت ابوبکر حفظ کند.

جالب تر این که عمر دستور داده: هـر کس شما را دوباره به چنین خلافتی مثل بیعت با ابوبکر دعوت کرد، حکم قتل او را صـادر کنید.[۱۲]

براستی اگر عمر اعتقاد به اشتباه بودن خلافت ابوبکر داشت، پس چرا پیروان ابوبکر برای شرعیت بخشیدن به آن، خود را به مشقت می اندازند، کالغرِيقِ يتشبَّثُ بكُلّ حَشيش!؟

حکایت عمر از واقعه ی سقیفه؛

ابن ابی الحدید معتزلی یکی از علمای اهل سنت گزارشی از یک جلسه سرّی می دهد که در زمان حکومت عمر در مکّه رخ داده است، حاضرین آن جلسه ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه هستند، عمربن خطاب از آن دو نفر، پیمان محکمی می گیرد تا مبادا این مطالب را فاش نمایند.

ابتدا ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه از حسادت قریش نسبت به خلافت عمر سخن به میان می آورند و تاکید می کنند که قریش به عمر حسادت می نمودند و راضی نبودند شما خلیفه گردید.

عمر گفت: به نظر شما دانه درشت حسودهای قریش چه کسی است؟

آنها گفتند: فقـط می توانیم ظن و گمان داشته باشیم، ولی یقین نداریم. عمر گفت: گمان شما به چه کسی می رود؟ آنها گفتند: همان کسانی که بر ابوبکر به خاطر انتخـاب تـو بـرای خلافت ایـراد می گرفتند. عمر گفت: والله شما اشتباه می کنید. خود ابوبکر از همه ناراضـی تـر بـود. والله حسودترین حسودان قریش، خود ابوبکر است. سپس عمر برای مدت زیادی سکوت کرد.

 ابوموسی می گوید: مغیره نگاهی به من انداخت و من هم به او نگاه کردم؛ سپس سرهایمان را به زیر انداختیم. آن قدر این سکوت طولانی شد که گمـان کـردیـم عمـر پشیمان شده و می خواهد از حرفش برگردد.

عمر گفت: وای بر آدم پست و بی مقدار طایفه بنی تیم (ابوبکر) که بر من مقدم شد در حالی که به من ظلم کرد. خلافت را زمانی به من واگذار کرد که سراپا گناه بود. خلافت را بـه مـن واگذار نکرد، مگر وقتی که از ادامه آن مأیوس بود و می دانست که دیگر کارش تمـام است. برادرم (زید بن خطاب)  به من گفته بود که ابوبکر طایفه ای حقیر دارد و خودش از طایفه اش حقیر تر است. او را کنار بزن و خودت خلیفه باش، ای کاش حرف برادرم را گوش کرده بودم و سخن یاران او را پذیرفته بودم. اگر حرف آنان را گوش کرده بودم، ابوبکر لذت خلافت را نمی چشید. ولی مردد شدم و با خود گفتم اگر خلافت را به او تعارف کنم او هم به من تعارف می کند و آن وقت خلافت را می پذیرم. به خدا هر چه صبر کردم که او هم به من تعارف کند، رخ نداد و او از خلافت برنگشت. ما برای خلافت تلاش کردیم، ولی ابوبکر از آن استفاده کرد.

مغیره می گوید: گفتم اگر این چنین است، پس چرا در سقیفه رو به انصـار کـردی و گفتی: به نظر من، آن کسی که برای خلافت صلاحیت دارد، یا ابوبکر است و یا ابوعبيـده جراح ؟! جناب خلیفه! من خودم در سقیفه بودم و شاهد بودم که خود ابوبکر اشاره کرد که تو خلافت را قبول کنی، حالا چرا حرفت عوض شده است؟

عمر به مغیره گفت: من خیال می کردم تو عرب فهمیده ای هستی، اما الآن معلوم شد که تو هم نادانی. مثل این که تو از وقایع آگاه نیستی، من و ابوبکر می خواستیم یکدیگر را فریب دهیم، ولی او بلایی بر سر من آورد که من دیگر از یک پرنده هم می ترسم، وقتی ابوبکر تمايـل مـردم به خودش را دید و فهمید که می خواهند به او رأی بدهند، مطمئن شد که این هـا شـخص دیگری یعنی من را به عنوان خلیفه نمی پذیرند. وقتی که دید مردم بر خلافت او حريص هستند، مایل بود بداند که آیا من هم موافقم یا خیر؟ یعنی خواست مرا امتحان کند و به طمع بیندازد. برای همین به من تعارف کرد. اگر او احتمال می داد که من خلافت را می پذیرم، اصلاََ آن را به من عرضه نمی کرد و تعارف هم نمی کرد. بر فرض که من خلافت را می پذیرفتم، مردم به هیچ وجه قبول نمی کردند. من هم در مانده بودم که چگونه عمل کنم، از شر و توطئه ابوبکر در امان نبودم. او با در نظر گرفتن همه این مطالب خلافت را به من تعارف کرد و من هم به ناچار به او تعارف کردم که دیدم آثـار سـرور و شادی در چهره اش نمایان شد و فوراََ آن را قبول کرد. ای مغیره! آیا تو نشنیدی که مردم از هر طرف می گفتند ما فقط ابوبکر را می خواهیم و وقتی که ابوبکر خلافت را بـه مـن پیشنهاد کرد. مردم اعتراض کردند.

عمر سخنانش را این گونه ادامه می دهد: یک بار جمله ای گفتم که خبرش به ابوبکر رسید و از من گله کرد. آن خبر راجـع بـه اشعث بود. وقتی اشعث را اسیر کردند و نزد ابوبکر آوردند، به او احترام گذاشت، او را آزاد کرد و خواهر خود  أم فروه را نیز به عقدش در آورد. من به اشعث که در مقابـل ابوبکر نشسته بود گفتم: ای دشمن خدا! آیا پس از مسلمان شدن، دوباره کافر شدی و به گذشته خویش بازگشتی؟ اشعث به گونه ای به من نگاه کرد که فهمیدم می خواهد چیزی به من بگوید، اما نگفت. بعدها مرا در کوچه های مدینه دید و گفت: آیا تو این حرف ها را گفته ای ای پسر خطاب؟!

 گفتم: بله، ای دشمن خـدا ! تو از آن چـه مـن بـه تـو گفتـه ام بدتری.

 گفت: ای عمر! آیا پاداش من این است؟! تو باید چنین حرفی را بـه مـن بزنی؟

 گفتم: چرا نباید این حرف ها را بزنم؟! حق تو همین است. به خاطر چه کاری از من پاداش می خواهی؟

گفت: من کسی هستم که می گویم تو باید خلیفه باشی و ابوبکر در خدمت تو باشد، نه این که تو دنباله رو ابوبکر باشی، اصلا من بالاتر از تو کسی را برای خلافت سراغ ندارم. تو خودت ابوبکر را مقدم کردی و من هم داماد ابوبکر هستم؛ پس تو خودت باعث شده ای که من با تو به تندی و خشونت صحبت کنم. اگر تو قدر خودت را می دانستی و خلیفه میشدی، من هرگز این کار را نمی کردم. [به اصطلاح، اشعث هندوانه های بزرگی زیر بغل عمر گذاشت.]

عمر گفت: بله، شما درست می گویی ولی الآن چه دستوری می فرمایی؟ [ یعنی موضع خودش را ۱۸۰ درجه عوض کرد.]

 اشعث گفت: الآن زمان امر و دستور نیست، بلکه الآن وقت صبر و تحمل است. این جریان گذشت و ما از هم جدا شدیم، ولی خبر این گفتگو به ابوبکر رسید و او هـم یک پیام اعتراض و توبیخ شدید برای من فرستاد. من نیز در پاسخ وی نامه ای با لحنی تندتر برای او فرستادم: ای ابوبکر! یا سکوت کن یا این که افشاگری کرده و پرونده تو را باز می کـنـم تـا اخـبـار رسوایی تو به شرق و غرب عالم برسد. وقتی ابوبکر دید که قضیه خیلی جدی شده، دوباره نامه ای فرستاد و گفت: بگذار تا دوستی ما باقی بماند و این حرفها را بازگو نکن. نگران نباش؛ تو خلافت را می خواهی و بدان که تا چند روز دیگر آن را به تو تحویل می دهم. با این کلام ابوبکر، گمان کردم در هفته آینده که می خواهد خطبه نماز جمعه را بخوانـد در آنجا استعفا می دهد و خلافت را به من واگذار می کند. روز جمعه در صف اول نماز نشستیم و منتظر بودیم که ابوبکر استعفا بدهد، ولی او اصلا مرا و حرف هایش را فرامـوش کرده بود. خلافت را محکم گرفته بود و رها نکرد تا این که فوت گردید.

بعد از این سخنان عمر گفت:

این حرف ها را مخصوصاً از بنی هاشم مخفی کنیـد اینها به عنوان یک راز، نزد شما باشد و تا من زنده هستم به کسی بازگو نکنید.[۱۳]

نتیجه بحث:

نارضایتی عمر بن خطاب از خلافت ابوبکر در بسیاری از منابع اهل سنت ذکر شده است، اگر آنها آیاتی از قرآن کریم را دلیل بر امامت ابوبکر بدانند، یعنی عمر با این آیات مخالفت داشته است؟

آیا اهل سنت می پذیرند که عمر مخالفِ چندین آیه از قرآن بوده است؟!

اشکال سوم: مخالفت جمع بسیاری از صحابه با امامت ابوبکر؛

اگر به درستی آیه ی ۱۰۰ سوره توبه (آیه سابقین) بر امامت ابوبکر دلالت داشت، پس چرا بنی هاشم[۱۴]و بسیاری از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله[۱۵]که بنابر عقیده ی اهل سنت همه ی آنها عادل هستند و هر کس به هر کدام از آنها اقتدا نماید، هدایت یافته است، به مخالفت با ابوبکر پرداختند و اصلا با او بیعت ننمودند؟

 اسامی آنها عبارت اند از:

۱. عباس عموی پیامبر [۱۶]

۲. حضرت علی علیه السلام[۱۷]

۳. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها[۱۸]

۴.  امام حسن مجتبی علیه السلام[۱۹]

۵. سعد بن عباده[۲۰]

اشکال چهارم: اقرار بزرگان عامه بر عدم وجود نص بر خلافت ابوبکر؛

سخنانی از بزرگان علمای متقدم اهلسنت وجود دارد، که بیان میکنند نصی بر خلافت ابوبکر وجود ندارد:
۱. اعتراف سعدالدین تفتازانی:

وی از بزرگان علم کلام اهلسنت، به صراحت اعتراف میکند که درباره خلافت ابوبکر ما نصی از پیامبر نداریم.[۲۱]

 ۲. اعتراف ابنکثیر دمشقی:

ابنکثیر دمشقی سلفی، در یک اعتراف صریح مینویسد:

پیغمبر اکرم بر خلافت هیچ کسی از مردم تصریح نکرده است. نه برای ابوبکر؛ آن چنانی که گروهی از اهلسنت معتقدند و نه برای علی؛ آن چنانی که برخی از شیعیان میگویند.[۲۲]

این دو اعتراف از علمای بزرگ اهلسنت، دلیل روشنی است بر این که هیچ نصی (نه قرآنی و فرمایشی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) بر خلافت ابوبکر وجود ندارد.

بخش دوم: نقد مستدلین به آیه ی السابقون بر امامت ابوبکر؛

در بخش اول، ادله ای را اقامه نمودیم، دالِّ بر اینکه، اصلا هیچ آیه ای از قرآن بر امامت ابوبکر دلالت ندارد. اما در این بخش، به برخی از افرادی که برای اثبات امامت ابوبکر، به آیه ی ۱۰۰ سوره توبه استدلال نموده اند، می پردازیم  و استدلال آنها را زیر ذره بین می بریم تا از صحّت و سقم آن پرده برداریم.

تذکر اول:

از آنجایی که یکی از عقائد اساسی اهل سنت، مساله ی عدالت صحابه است، غالب مستدلین عامه برای اثبات این گزاره ی عقیدتی خود از این آیه استفاده نموده اند. برای همین، علمای شیعه نیز در مقام ردِّ نظریه عدالت صحابه، بدان پرداخته اند.[۲۳]

تذکر دوم:

برخی از علمای اهل سنت در کتب کلامی یا تفسیری و حتی کتابهایی که مستقلا راجع به شخصیت ابوبکر نوشته اند، این آیه را در زمره ی آیاتی که گمان می کنند، دلیل امامت ابوبکر است، نیاورده اند. برخی از آن کتابها عبارتند از؛

۱. الروض الانيق فی إثبات امامه ابي بكر الصديق، تأليف الإمام ابی بکر محمد بن حاتم زنجویه، ط اول مكتبة فياض للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۳۳ ه ق

۲. کتاب ابوبکر الصدیق مولف علی الطناوی، ط ششم سال ۱۴۲۷ ه ق دارالمناره عربستان

۳. کتاب امامه الصدیق مولف دکتر طه حامد،  ط اول سال ۱۴۳۲ ه ق ، بی نا

۴. کتاب امامه الامه و قائدها خلیفه رسول الله ابوبکر الصدیق حامی الاسلام من الرفض و الرده  تالیف دکتر حامد محمد الخلیفه ط دار المیمان عربستان ۱۴۳۲ ه ق

۵. کتاب شرح المقاصد، تالیف سعدالدین تفتازانی ج ۳ ص ۴۹۷

۶. کتاب الصواعق المحرقه مولف ابن حجر هیثمی  ص ۱۶ تا ۲۶ در الفصل الثالث فی النصوص السمعیه الداله علی خلافته من القرآن و السنه.

آیا ذکر نکردن این مولفان و اعراض نمودن از استناد به آیه ی السابقون الاولون برای اثبات خلافت ابوبکر، نزد آنها دلیل بر عدم قبول نیست؟!

استدلال  فخر رازی به آیه ی سابقین برای اثبات خلافت ابوبکر:

فخر رازی این آیه را یکی از بهترین دلائل امامت ابوبکر معرفی می کند.[۲۴]

بخش اول کلام فخر رازی

 سبقت در آیه هرچند مطلق است و متعلق سبقت ذکر نشده، اما مقصود خداوند از سبقت (سبقت در هجرت) و (سبقت در نصرت) است؛ زیرا ذکر وصف (المهاجرين و الأنصار) مشعر به همین مطلب است که متعلق سبقت نیز هجرت و نصرت است. یعنی کسانی که سبقت در هجرت داشتند و در لحظات و شرایط سخت پیامبر و اسلام، سبقت در نصرت و یاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته و قبل از دیگران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را یاری کردند.[۲۵]

بخش دوم کلام فخر رازی

سبقت در هجرت به خاطر سختی ها و مشکلاتی که برای انسان دارد، کار و اطاعت بسیار بزرگی محسوب می شود و کسانی که قبل از دیگران هجرت می کنند و به یاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می پردازند، الگوی دیگران قرار می گیرند و باعث تشویق دیگـران بـه هجرت می گردند و قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تقویت می کنند و باعث از بین رفتن تـرس و وحشت از دل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می شوند. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت کردند، مسلمانانی که در نصرت و یاری و خدمت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دیگران سبقت گرفتند، به مقام و رتبه والایی دست یافتند.[۲۶]

بخش سوم کلام فخر رازی

 ابوبکر در ماجرای هجرت از مکه به مدینه، از سایر مسلمانان و حضرت علی علیه السلام سبقت گرفت و در تمامی طول سفر، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه و قرین بود و در خدمت آن حضرت بود، اما حضرت علی علیه السلام هرچند در شمار مهاجران اول به شمار می رود، اما به خاطر انجام برخی کارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مکه ماند و در فضیلت (سبقت در هجرت) به ابوبکر نمی رسد و ابوبکر سهم بیشتری در این فضیلت داشته و بر حضرت علی علیه السلام برتری دارد؛ زیرا حضرت علی علیه السلام بعد از مهاجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ابوبکر، به مدینه مهاجرت کرد.[۲۷]

بخش چهارم کلام فخر رازی

خداوند در آیه مذکور می فرماید: از مسلمانانی که (سبقت در هجرت  و نصرت) داشتند، رضایت دارم و آنان نیز از مـن راضی هستند و برای آنان نعمت های بهشتی آماده شده است و آنان تا ابد در بهشت خواهند بود. نعمت های بهشتی را می توان با توجه به بخش سوم که ابوبکر دارای ویژگی (سبقت در هجرت) است، بر ابوبکر تطبیق داده و رضایت خداوند از ابوبکر و رضایت ابوبکر از خداوند و آماده شدن نعمتهای بهشتی برای ابوبکر و… را نتیجه گرفت.[۲۸]

نتیجه کلام فخر رازی

با توجه به مقدمات و مطالب مذکور می توان نتیجه گرفت که امامت و خلافت ابوبکر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، حق و صحیح بوده است؛ زیرا اگر امامت و خلافت ابوبکر باطل باشد، مستحق لعن و نفرین است و کسی که مستحق لعن و نفرین است نمی تواند به مقام بزرگ و والای رضایت الهی دست یابد.[۲۹]

 نقد کلام فخر رازی

استدلال به آیه مذکور برای اثبات برتری ابوبکر بر حضرت علی علیه السلام  و صحت خلافت ابوبکر از جهات مختلف قابل نقد بوده و دارای اشکالات متعددی است.

 فخر رازی در استدلال خودش چندین ادعا مطرح کرده است.

۱. سبقت در آیه مطلق است و متعلق آن ذکر نشده است .

۲. با توجه به صفات (المهاجرين و الأنصار) سبقت در هجرت و سبقت در نصرت مراد است.

۳. سبقت در هجرت یعنی سبقت در هجرت از مکه به مدینه.

اشکال اول: سبقت در ایمان مقصود است نه هجرت

 با مراجعه به کتب تفاسیر متوجه خواهیم شد که اکثر مفسرین اهل سنت سبقت در آیه را به (سبقت در اسلام و ایمان) تفسیر و معنا کرده و حاضرین در جنگ بدر، کسانی که به سوی دو قبله نماز خوانده اند، حاضرین در بیعت رضوان و کسانی که قبل از ماجرای هجرت، اسلام و ایمان آورده اند را به عنوان سابقین مهاجرین و از انصار نیز حاضرین در بیعت عقبه اول، حاضرین در بیعت عقبه دوم و کسانی که توسط مصعب بن عمیر اسلام آورده اند را به عنوان سابقین انصار ذکر کرده اند.

نظر علمای اهل سنت:

محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰ ق) از مفسران و مورخان بزرگ عامه در همان ابتدای بحث از آیه و در توضیح و ترجمه آیه می نویسد:

خداوند از مهاجرینی که نسبت به دیگران سبقت گرفته و زودتر از دیگران به خدا و رسولش ایمان آورده و اقوام، خویشان، خانه و کاشانه خود را ترک کرده و از انصاری که رسول  خدا صلی الله علیه و آله  را در مقابل کفار و دشمنانش یاری نمودند و همه کسانی که راه مهاجرین و انصار را طی کرده و به خدا و رسولش ایمان آورده و از سرزمین های کفر به دیار اسلام مهاجرت کردند، راضی است و آنان نیز از خداوند راضی هستند.[۳۰]

مقاتل بن سليمان (م ۱۵۰ ق) نیز همچون طبری، سبقت در آیه را به (سبقت در اسلام) معنا و تفسیر کرده و مصداق آن را حضرت علی علیه السلام  و ده نفر از حاضرین در بدر تعیین کرده است.[۳۱]

زمخشری از مفسرین معروف اهل سنت معتقد است (سابقین مهاجرین) به تمام مهاجرینی گفته می شود که به سوی دو قبله نماز خوانده اند و (سابقین انصار) به هفت نفری که در بیعت عقبه اول و هفتاد نفری که در بیعت عقبه دوم حضور داشته و همه انصاری که هنگام آمدن مصعب بن عمیر به مدینه اسلام را پذیرفتند، اطلاق می شود.[۳۲]

ابن جوزی (م ٥٩٢ق) به نقل از قاضی ابویعلی (م٤٥٨ق) می نویسد:

مراد خداوند از (والسابقون الأولون) همه مهاجرین و انصاری هستند که قبل از ماجرای هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان از مکه به مدینه، اسلام آورده اند.[۳۳]

ابوحیان اندلسی (م ۷۴۵ ق) یکی دیگر از مفسریـن عـامه نیز می نویسد:

مراد از سبقت در آیه، سبقت در اسلام و ایمان است.

ابوحیان اندلسی در ادامه سخنانش تطبیق آیه بر افراد خاصی همچون ابوبكر، حضرت علی، زید بن حارثه و حضرت خدیجه را کار اشتباه و بر خلاف ظاهر الفاظ آیه دانسته و می نویسد: در آیه از الفاظ جمع استفاده شده و حمل الفاظ جمع بر مفرد خـلاف ظـاهر است و اگر مقصود آیه فرد خاصی بود باید از تعابیری همچون (أول مـن) استفاده می شد.[۳۴]

دلیل دیگری که قول سبقت در ایمان را تقویت و تایید می کند ماجرای اختلاف عمر بن خطاب با ابی بن کعب درباره نحوه قرائت آیه مذکور است که در بسیاری از تفاسیر اهل سنت و ذیل همین آیه نقل شده است. عمر بن خطاب (واو) قبل از (الأنصار) را عاطفه نمی دانست و کلمه (الأنصار) را عطف به (مهاجرین) نمی دانست و آن را مرفوع می خواند، در حالی که بقیه صحابه و قراء، آن را مجرور می خواندند و در قرآن هـای فعلی نیز مجرور است.[۳۵] ابی بن کعب که مانند سایر صحابه و قاریان قرآن (واو) را عاطفه و (الأنصار) را عطف به (المهاجرين) دانسته و مجرور می خواند، برای تأیید نظرش به آیه (والذين جاءوا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان)[۳۶] که سبقت، به ایمان مقید شده، استشهاد و استناد می کرد.[۳۷]

آلوسی از مفسرین اهل سنت قول فخر رازی را مطرح کرده و آن را قول نیکویی دانسته، ولی معتقد است اقوال دیگری همچون (سبقت در ایمان به خدا و روز قیامت) نیز می تواند صحت داشته و مراد آیه باشد.[۳۸]

اولین مسلمان چه کسی بود؟

برخی از مفسرین اهل سنت در ذیل آیه مذکور، بحث اوليـن مسلمانان و کسانی که زودتر از بقیه اسلام و ایمان آورده اند یعنی (سبقت در اسلام و ایمان) را مطرح کرده و حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، حضرت امیر مومنان علی علیه السلام و… را به عنوان اولین مسلمان و گروهی را به عنوان سابقین در اسلام معرفی کرده اند.[۳۹]

این مطلب نشان می دهد که اولین برداشتی که  از آیه به ذهن مفسرین تبادر می کند، سبقت در اسلام و ایمان است.
آمار احادیث که حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را اول مسلمان معرفی می کند:[۴۰]

شمارش و دسته بندی روایاتی که نص بر تقدّم اسلام امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند، براساس ترتیبی است که ابن عساکر(م ۱۱۷۶ق)[۴۱]در تاریخ دمشق جمع آوری کرده است؛ زیرا اکثر روایات و نصوص که تصریح بر تقدّم ایمان و اسلام حضرت امیر المومنین علیه السلام دارد، در این کتاب جمع آوری شده است.[۴۲]

_ روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:

ابن عساکر چهارده حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، که تصریح برتقدّم اسلام حضرت امیر المومنین علیه السلام دارد، نقل می کند که پنج مورد آن را به خاطر شیعی بودن راویانش، مردود می شمارد و بقیه را قبول می کند.[۴۳]

_ روایات امیر المومنین علیه السلام:

ابن عساکر پانزده حدیث از حضرت امیر المومنین علیه السلام نقل می کند که در آنها خود حضرت در مقاطع گوناگون، اوّل مسلمان بودن خویش را اعلام داشته است. وی یک روایت را باطل و بقیه را صحیح می داند.[۴۴]
_ روایات برخی از صحابه:

همچنین ابن عساکر در تأیید تقدّم اسلامِ حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر سایرین، روایاتی نقل نموده که همه آنها را پذیرفته است.

۱. ابوایّوب انصاری، ۲ روایت.[۴۵]

۲. سلمان فارسی، ۴ روایت.[۴۶]

۳. ابن عباس، ۹ روایت.[۴۷]

۴. زید بن ارقم، ۱۱ روایت.[۴۸]

۵. ابورافع، ۲ روایت.[۴۹]

۶. عمر بن خطّاب، ۲ روایت.[۵۰]

۷. مالک بن حویرث، ۱ روایت.[۵۱]

۸. عبدالرّحمن بن عوف، ۱ روایت.[۵۲]

۹. انس بن مالک، ۸ روایت.[۵۳]

۱۰. ابن عساکر از ابوذرغفاری نیز ۴ روایت نقل کرده که سه مورد آن را پذیرفته است.[۵۴]

روایات برخی از تابعین:

۱. حسن بصری، ۴روایت.[۵۵]

۲. مجاهد، ۱ روایت.[۵۶]

بخشی از روایات اول مسلمان بودن امیر مومنان علی علیه السلام:

در منابع روایی و تاریخی اهل سنت روایات فراوانی وجود دارد که حضرت امیر مومنان علی  علیه السلام را اولین تصدیق کننده رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی کرده است.[۵۷]

بر اساس روایت جوینی شافعی نیز، حضرت امیر مومنان علی علیه السلام خودشان را تنها مصداق آیه ی السابقون الاولون دانسته و معتقد است احدی از صحابه در ایمان آوردن به خداوند متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن حضرت سبقت نگرفته است.[۵۸]

امام حسن مجتبی علیه السلام نیز با استناد به همین آیه، برای سابقین مهاجرین و سابقین انصار فضیلت قائل شده و معتقد است پدر بزرگوارش حضرت امیر المومنین علیه السلام به دلیل دارا بودن این ویژگی از همگان افضل است.[۵۹]

حال که سبقت در آیه به معنای (سبقت در ایمان و اسلام) است، با توجه به روایات فراوان موجود در منابع روایی اهل سنت و اعتراف علما و محققین اهل سنت مبنی بر سبقت داشتن حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام در ایمان و اسلام نسبت به ابوبکر[۶۰] و اسلام آوردن ابوبکر بعد از پنجاه نفر[۶۱] آیه محل بحث نه تنها در این مورد هیچ فضیلتی را برای ابوبکر اثبات نمی کند؛ بلکه افضلیت و برتری حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را بر همه صحابه اثبات خواهد کرد.

نکته ای که درباره آیه و معنای سبقت نباید مورد غفلت واقع شود این است که مراد از سبقت در آیه یا معنای حقیقی است و یا معنای مجازی و نسبی، اگر سبقت به معنای حقیقی باشد، تنها بر یک نفر و کسی که قبل از همه اسلام و ایمان آورده، قابل تطبیق خواهد بود؛ اما اگر معنای مجازی و نسبی آن مقصود باشد هر فرد و گروهی که اسلام می آورند نسبت به فرد و گروه بعدی، سابق محسوب می شوند.

موید های اشکال اول:

 اختلاف صحابه و تابعین در متعلق و مصداق سبقت صحابه، تابعین و راویان اهل سنت درباره مقصود و مراد از (سابقین مهاجرین) و (سابقین انصار) و مصادیق آنان، اقوال مختلفی همچون (سبقت در نماز خواندن به سوی دو قبله) ، (سبقت در جنگ بدر) ، (سبقت در بیعت رضوان ) ، (سبقت در مصاحبت) و (سبقت در مرگ و شهادت) ذکر کرده اند و بنا به گفته ابن جوزی در این باره شش قول وجود دارد.[۶۲] که به برخی از این اقوال و مستندات آن اشاره می شود .

 قول اول: سبقت در نماز خواندن به سوی دو قبله

ابوموسی اشعری معتقد است مراد از آیه مذکور، مهاجرین و انصاری هستند که همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی دو قبله نماز خوانده اند.[۶۳]

سعيد بن مسيب، عامر بن شراحیل شعبی، حسن بصری، محمد بن سيرين، مقاتل بن سلیمان و قتاده نیز همچون ابوموسی اشعری مهاجرین و انصاری را که به سوی هر دو قبله نماز خوانده اند، مصداق آیه معرفی کرده اند.[۶۴]

 قول دوم : سبقت در جنگ بدر

عطاء بن ابی رباح معتقد است مقصود از (سابقین مهاجرین و انصار) همه کسانی هستند که در جنگ بدر شرکت داشته و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را همراهی کرده اند. [۶۵]

سعید بن مسیب حاضرین در جنگ بدر را مصداق مسلمانانی می داند که به سوی دو قبله نماز خوانده اند.

قول سوم: سبقت در بیعت رضوان

 بر اساس روایات متعددی که طبری در تفسیرش نقل کرده، عامر بـن شـراحـيـل شعبی معتقد است (مهاجرین اولین) به کسانی اطلاق می شود که قبل از بیعت رضوان مهاجرت کرده و به خدا و رسولش ایمان آورده و در بیعت رضوان حضور داشتند؛ اما به کسانی که بعد از بیعت رضا مهاجرت کرده و اسلام آورده اند (مهاجرین اولین) اطلاق نمی شود.[۶۶]

قول چهارم: سبقت در مصاحبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ابن جوزی می نویسد: برخی معتقدند مقصود آیه همه اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند که به همراهی پیامبر از دیگران سبقت گرفتند. ابن جوزی درباره مستند این قول می نویسد: محمد بن کعب قرظی می گوید: با توجه به آیه (والسابقون الأولون مـن المهاجرين والأنصار) خداوند همه اصحاب پیامبر را بخشیده و بهشت را بر همه آنان واجب کرده است.[۶۷]

آلوسی معتقد است بسیاری از مردم این قول را پذیرفته و به آن معتقد هستند.[۶۸]

البته این قول صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا وجود قيد (الأولون) در آیه مانع از حمل این قول صحیح و تطبیق آیه بر همه صحابه است و باعث محدودتر شدن دایره شمول آیه و احکام و مدح های موجود در آن می گردد.

قول پنجم : سبقت در مرگ و شهادت

ابن جوزی به نقل از ماوردی می نویسد: مقصود از سبقت در آیه (سبقت در مرگ و شهادت) است که بوسیله مرگ و شهادت به سوی ثواب و پاداش الهی سبقت گرفتند.[۶۹]

ابوحیان اندلسی ( م ۷۴۵ ق) هـمین قول را از ابـن بـحـر نـقل کرده است.[۷۰]

نکته مهم این است که اگر مقصود از سبقت در آیه، سبقت در مرگ و شهادت باشد، تنها صحابه ای را شامل خواهد شد که در جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله  با مشرکان و کفار به شهادت رسیده اند و هیچ ارتباطی به خلفا نخواهد داشت.

حال باید از فخر رازی پرسید چرا اصرار دارد با وجود اقوال مختلف، مقصود از سبقت در آیه را تنها بر (سبقت در هجرت از مدینه به مکه) منحصر دانسته و ابوبکر را مصداق اتمّ این عنوان معرفی می کند؟

اشکال دوم: چرا هجرت به شعب یا حبشه مقصود نباشد؟

 فخر رازی در ادامه سخنانش و دربخش سوم، سبقت در هجرت را به (سبقت در هجرت از مکه به مدینه) تفسیر کرده و ابوبکر را در این صفت، مقدم بر حضرت على علیه السلام دانسته است. این در حالی است که مسلمانان قبل از هجرت بـه مـدينه هجرت های دیگری نیز داشتند که ابوبکر در آن هجرت ها حضور نداشته است. اگر مقصود از هجرت در آیه (هجرت به شعب ابی طالب) و یا (هجرت به حبشه) باشد، آیه تنها شامل کسانی خواهد شد که در این دو هجرت حضور داشته اند و ابوبکر در هیچ یک از این دو هجرت حضور نداشته و آیه بر او قابل تطبیق نیست. اگر مقصود هر سه هجرت هم بوده باشد باز هم ابوبکر را شامل نمی شود، زیرا در آیه اولین های از مهاجران ذکر شده است این در حالی است که ابوبکر از مهاجران متاخر است.

به شهادت کتاب های تاریخ، صحابه چندین هجرت داشتند:

۱- هجرت اول مربوط به بنی هاشم است که به شعب ابی طالب مهاجرت کردند و آیه (والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار) درباره همین ماجرا نازل شده است.[۷۱]

۲- هجرت دوم هجرت هشتاد و دو نفر از مسلمانان به حبشه با سرپرستی جعفر بن ابی طالب می باشد.[۷۲]

۳- هجرت سوم، هجرت مسلمانان از مکه به مدینه می باشد.[۷۳]

که در رأس و پیشتاز آنان مصعب بن عمير، عمار بن ياسر، ابوسلمه مخزومی، عامر بن ربیعه، عبدالله بن جحش، ابن ام مکتوم، بلال حبشی و سعد قرار دارند و قبل از سایر صحابه به مدینه مهاجرت کردند.

حال، اگر کسی ادعا نماید که مقصود از سابقین از مهاجرین در آیه مذکور، هجرت به شعب ابی طالب است، فخر رازی و کسانی که از او تبعیت کرده اند چه پاسخی خواهند داشت؟

با اینکه در ماجرای  هجرت به شعب ابی طالب، سخت گیری قریش بر بنی هاشم است که حدود چهار سال در محاصره اقتصادی و اجتماعی قریش قرار داشتند و ابوبکر و عمر جزء بنی هاشم نبودند و در این هجرت حضور نداشتند.

تذکر:

اگر این مطلب نیز صحیح باشد که مقصود از هجرت، هجرت از مکه به مدینه مقصود آیه است، باز هم دلالت بر امامت ابوبکر ندارد زیرا به اعتقاد اهل سنت ابوبکر از آخرین اشخاصی است که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد.

اشکال سوم: ثابت نشدن فضیلت برای ابوبکر توسط آیه

حتی اگر همه ادعاهای فخر رازی را بپذیریم و مراد خداوند در آیه (سبقت در هجرت از مکه به مدینه) باشد، باز هم نمی توان با استناد به این آیه، فضیلتی را برای ابوبکر اثبات کرده و مشروعیت خلافتش را نتیجه گرفت؛ زیرا خداوند در این آیه پیشی گیرندگان از اولین را موضوع حکم رضایت قرار داده است، این در حالی است که ابوبکر از آخرین نفراتی بوده که از مکه به مدینه مهاجرت نموده است و قبل از او افراد فراوان دیگری هجرت نموده بودند، همچون مصعب بن عمير،[۷۴]عمار بن ياسر،[۷۵]ابوسلمه مخزومی،[۷۶]عامر بن ربيعه، عبدالله بن جحش، ابـن أم مكتوم، بلال حبشی، سعد و …[۷۷]بودند که قبل از ابوبکر و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت کرده بودند و نسبت به ابوبکر (سبقت در هجرت از مکه به مدینه) داشتند و آیه مذکور حتی به صورت مجاز نیز شامل ابوبکر نمی گردد.

اما فخر رازی می خواهد  از راه افضلیت،…وَذَلِكَ فِي أَعْلَى الدَّرَجَاتِ مِنَ الْفَضْلِ.[۷۸] امامت ابوبکر را ثابت نماید، و برای همین در مقدمه استدلال خود ادعا می نماید که ابوبکر قبل از همه ی مردم مبادرت به هجرت نموده است.

إِنَّ أَسْبَقَ النَّاسِ إِلَى الْهِجْرَةِ هُوَ أَبُو بَكْر.[۷۹]

در حالی که این ادعای او از جهت تاریخی مردود است.

علاوه بر مطلب ذکر شده، طبق برخی روایات و نص کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعضی از خلفا از زنان مهاجر افضل نیستند. بخاری و مسلم روایتی به این مضمون نقل کرده اند که روزی اسماء بنت عمیس که یکی از مهاجرین به حبشه بود به دیدار حفصه دختر عمر بن خطاب رفت. در همین هنگام خلیفه دوم نیز به خانه دخترش آمـد و بـا حـالتی تمسخرآمیز از حفصه پرسید: این زن کیست؟ حفصه گفت: اسماء بنت عميس. عمر گفت: همان زن سیاه پوست حبشی؟ اسماء پاسخ داد: بله. عمر بن خطاب سبقت در هجرت را مایه افتخار و افضلیت خودش دانسته و خطاب به اسماء گفت: ما زودتر از شما هجرت کردیم و از شما نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوار تریم. اسماء از سخنان خلیفه دوم ناراحت شد و گفت: دروغ می گویی ای عمر! به خدا قسـم شـما در کنار رسول خـدا صلی الله علیه و آله  و در آرامش و امنیت بودید و هنگامی که گرسنه می شدید رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما غذا می داد، اما ما به خاطر خدا و رسولش بـه سـرزمین دور حبشه هجرت کرده و در میان آزار و اذیت دشمنان و در ترس و وحشت زندگی کردیم. به خدا قسم همه حرف هایت را به رسول خدا صلی الله علیه و آله اطلاع خواهم داد. اسماء نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و سخنان عمر را به اطلاع آن حضرت رساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله  سخنان عمر بن خطاب را رد کرد و فرمود: هرگز او از شما به مـن اولویت ندارد او و اصحابش تنها یک هجرت دارند، اما شما دو هجرت دارید.[۸۰]

اشکال چهارم: مشروط بودن وعده های خداوند

بدون شک مژده ها و وعده هایی که در آیه وجود دارد مطلق نبوده و مشروط به اخلاص و وفاداری و ایمان و عمل صالح و ثبات در این امر است. اصل مشروط بودن رضایت خداوند به اطاعت، ایمان و عمل صالح، امری مسلم و قطعی است و مقاتل بن سلیمان، طبری و زمخشری از مفسران عـامه نیز به آن اشاره کرده اند.[۸۱]

طبری در توضیح فقره (ورضـوا عـنه) درباره علت رضایت مسلمانان از خداوند، می نویسد:

خداوند به خاطر اطاعتی که مسلمانان کرده اند و به او و پیامبرش ایمان آورده اند، نعمت های بهشتی را به عنوان پاداش به آنان می دهد و همین امـر باعث رضایت آنان از خداوند است.[۸۲]

آری به درستی که وعده فضل و رضای الهی موجود در آیه، به ایمان و عمل صالح مقید است؛ زیرا خداوند در آیه مذکور در همان سیاقی که منافقین را مذمت کرده، مؤمنین را مدح و ستایش می کند؛ لذا همان طور که مذمت منافقین بـه خـاطـر كـفر و اعمال زشت آنان است، مدح و ستایش مؤمنین نیز به خاطر ایمان و عمل صالح آنان می باشد، خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم همچون آیات (وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة وأجرا عظيما)[۸۳] و (ويستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شيء رحمة وعلما فاغفر للذين تابوا واتبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحيم)[۸۴] به کسانی که علاوه بر داشتن ایمان، دارای عمل صالح و تبعیت و پیروی از راه خداوند و پیامبر باشند ، وعـده پاداش داده است. علاوه بر آیات ذکر شده که نشان می دهد وعده پاداش و فضل خداوند به ایمان و عمل صالح مقید است، اگر احکام و وعده های موجود در آیه، مقید به ایمان و عمل صالح نباشد، با آیاتی همچون (فإن الله لا يرضى عـن الـقوم الفاسقين)[۸۵]و (والله لا يحب الظالمين)[۸۶] در تضاد خواهد بود و آن آیات را تکذیب خواهد کرد و معنای آیه این خواهد بود که مسلمانان در هر شرایطی و با هر سابقه و عملکردی خواه نیکوکار باشند، خواه بدکار، و خـواه متقی باشند، خواه فاسق، مشمول وعده مغفرت الهی خواهند شد. در حالی که به دلالت مطابقی آیات ذکر شده، خداوند از افراد فاسق، ظالم و معصیت کار راضی نیست.

به بیان دیگر باید گفت: آیه در صدد اثبات رضایت مطلق و همیشگی و مغفرت و بخشش خداوند از همه سابقین مهاجرین و انصار و در هـمه زمانها، حتی در صورت فاسق و ظالم بودن، نیست؛ بلکه رضایت خداوند مشروط به ایمان و عمل صالح و ثبات آن در زمان حیاتشان است.

با توجه به مطالب ذکر شده، کسانی که ابوبکر را از مصادیق آیه مذکور دانسته و با استناد به آیه در صدد اثبات فضیلت برای ابوبکر هستند، ابتدا باید با دلیل دیگری داشتن ایمان و عمل صالح و اخلاص و عدم وجود اعمال غیر صالح و… را برای ابوبکر اثبات کنند و سپس به این آیه استناد کنند. در حالی که اثبات این امر ناممکن است زیرا:

روایات فراوانی در کتاب های معتبر اهل سنت وجود دارد که  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: یا فاطمه! خداوند با غضب تو غضبناک می‌شود و با خشنودی و رضایت تو خشنود می گردد.[۸۷]بخاری نیز مضمون این روایت را در صحیح خود آورده است.[۸۸]

از این سوی دیگر، علمای اهل سنت روایت نموده اند که حضرت زهرا سلام الله علیها از عمر و ابوبکر غضبناک شدند.[۸۹]

و تا آخر عمر با آنها سخنی نگفتند. و بعد از شهادت نیز وصیت نمودند تا ابوبکر و عمر بر جنازه ی ایشان حاضر نباشند و مراسم تشییع و تدفین را امیر مومنان علی علیه السلام به تنهایی به عهده بگیرند.[۹۰] و همین طور نیز شد.

با توجه به مطالب فوق، چگونه می توان ادعای بهشتی بودن و رضایت الهی را از ابوبکر و عمر ثابت نمود؟!

سؤال:

 اگر بعضی در مقام دفاع برآمده و بگویند: با توجه به ظاهر آیه، رضایت خداوند از سابقین مهاجرین و انصار و وعده های داده شده به آنان، مطلق و بدون قید است و اگر در میان مهاجرین و انصار افرادی بودند که مرتکب افعال زشت و قبیح می شدند، خداوند همانگونه که درباره تابعین قید (اتبعوهم بإحسان) را ذکر کرده، درباره مهاجرین و انصار نیز همین قید را ذکر می کرد. حال که این قید را نیاورده استفاده می کنیم که سابقین از مهاجرین و انصار گناه و قبائح انجام نخواهند داد.

جواب:

اگر رضایت و مغفرت خداوند و وعده های داده شده درباره مهاجرین و انصار مطلق باشد و هیچ قیدی نداشته باشد، لازمه اش اثبات عصمت برای تعدادی از مهاجرین و انصار که به عنوان مصادیق آیه ذکر شـده، خـواهـد بـود و این مطلب با مبانی اهل سنت سازگار نیست؛ زیرا اهل سنت اعتقادی به عصمت ندارند.[۹۱]

یکی دیگر از قرائن و شواهد مقید بودن رضایت و مغفرت خداوند و وعده های موجود در آیه، جنگ ها، درگیری ها و اختلافات به وقوع پیوسته ميان سابقين مهاجرین و انصار است. جنگ ها و درگیری هایی که میان حضرت علی علیه السلام با طلحه و زبیر به وقوع پیوست و اختلافات و درگیری های ابوبکر و عمر با سعد بن عباده که منجر به ترور سعد بن عباده گردید.[۹۲]

شاهد و دلیل خوبی برای مطلق نبودن رضایت خداوند است؛ زیرا رضایت همزمان خداوند از دو طرف درگیری و وعده مغفرت و پاداش دادن همزمان به قاتل و مقتول با حکمت خداوند سازگار نیست.

نتیجه تحقیق

از آنچه بیان شد به این نتیجه رسیدیم: اولا: با چهار دلیل که در بخش اول نوشته شد ثابت شد، هیچ آیه ای از قرآن کریم درفضلیت ابوبکر نازل نشده است و آن چهار مورد عبارت بود از:

۱- عدم استدلال به هیچ آیه و روایتی در سقیفه برای امامت ابوبکر. ۲-اعتراف عمر بن خطاب به فَلتَه بودن خلافت ابوبکر. ۳- مخالفت جمع بسیاری از صحابه با امامت ابوبکر. ۴- اقرار بزرگان عامه بر عدم وجود نص بر خلافت ابوبکر.

و ثانیاً در بخش دوم مدعای فخر رازی و برخی دیگر از علما عامه که  گفته اند آیه ۱۰۰ سوره توبه امامت ابوبکر را ثابت می کند، مورد مُداقَّه قرار گرفت و همه آنچه گفته شده را بصورت  علمی نقد  نموده و چهار اشکال است بر آن وارد دانستیم که عبارت بود از: ۱- سبقت در ایمان مقصود است نه هجرت. ۲- چرا هجرت به شعب یا حبشه مقصود نباشد؟ ۳- ثابت نشدن فضیلت برای ابوبکر توسط آیه. ۴- شروط بودن وعده های خداوند. در پایان به این نتیجه دست یافتیم؛ آیه السابقون الاولون هیچ گونه دلالتی (نه از راه نصّ و نه راه افضلیت) بر امامت ابوبکر ندارد و نمی توان از طریق این آیه امامت ابوبکر را ثابت نمود.

پی‌نوشت‌ها

[۱] . (الفصل فی الملل و الشهداء و النحل ج۴ص۷۲)

[۲] هرگاه حکم در قضیه شرطیه به انفصال باشد، به آن‌که یک قضیه‌ای که دائر مدار نفی و اثبات است، در واقع مرکب از دو قضیه شرطیه باشد، آن‌ را قضیه شرطیه منفصله می‌خوانند؛ مانند قضیه (این عدد یا زوج است یا فرد) که بازگشت این واقعیت به دو قضیه شرطیه است:

 اگر عدد زوج باشد، فرد نیست.

اگر عدد فرد باشد زوج نیست.

قضیه شرطیه منفصله بر سه قسم است:

۱- منفصله حقیقیّه ۲- مانعة الجمع ۳- مانعة الخلوّ

اما قضیه ی شرطیه منفصله حقیقیّه: قضیه‌‏اى که در آن حکم به تضاد دو چیز شده باشد که هم جمع میان آن دو محال است، هم نبودن هیچ کدامشان و این زمانی است که آن دو چیز نقیض هم باشند: عدد یا زوج است یا فرد  که محال است عددى هم زوج باشد و هم فرد. و نیز محال است که عددى نه زوج باشد و نه فرد.

این نوع قضیه که هم (مانعة الجمع) است و هم (مانعة الخلوّ)، (منفصله حقیقیه) نامیده می‌شود.

مراجعه شود به کتاب المنطق مرحوم  مظفر.

[۳] . الاحکام السلطانیه ص۲۹. شرح النووی علی مسلم ج۱۲ص۲۳۱

[۴] برهان خُلف، یکی از روش‌های اثبات در برهان ومنطق است. این روش اثبات غیرمستقیم نیز نامیده می‌شود. در روش برهان خلف، برای آنکه ثابت کنیم قضیه‌ای درست است، ثابت می‌کنیم که خلاف آن قضیه، یعنی نقیض آن، نادرست و چنین فرضی منجر به تناقض است. برای اطلاع بیشتر به کتابهای منطق رجوع شود.

[۵] برای اطلاع از ادله هر کدام از طرفین به  جلد اول کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامه و الامام آیت الله میلانی، صفحه ۳۵۶ به بعد مراجعه نمایید.

[۶] برای اطلاع بیشتر به کتاب اصول العامه لمسائل الامامه تالیف آیت الله میلانی صفحه ۲۱۳ به بعد مراجعه نمایید.

[۷] برای اطلاع بیشتر به کتاب خلافت ابوبکر در ترازوی نقد نوشته آیت الله سید علی حسینی میلانی حفظه الله  صفحه ۲۱  مراجعه نمایید.

[۸] تفتازانی در شرح المقاصد جلد۵ صفحه ۲۶۳ از کتاب اصول العامه  صفحه ۲۶۱

[۹] در بیان نویسنده ی معاصر اهل سنت آقای صلابی، خلاصه ای از استدلال فخررازی آمده است، البته در متن مقاله کلام فخر رازی را نقل نموده و به صورت مفصل به  نقد آن خواهیم پرداخت.

[۱۰] کتاب ابوبکر صدیق، دکتر علی صلابی، ١٤٣١ هـ ق ص ۱۸۷

[۱۱] قال القرطبی: و دليلنا أن عقد البيعة لأبي بكر.

منبع: الجامع لأحكام القرآن ج ۱، ص ۲۰۵، ذیل آیه۳۰ سوره بقره.

قال الجرجانی: کعقد عمر لأبي بكر و عقد عبدالرحمن بن عوف لعثمان.

منبع: شرح المواقف ج ۸، ص ۳۸۴، المرصد الرابع، المـقصد عمر الثالث، فيما تثبت به الإمامة.

[۱۲] قال[عمر]: كانت بيعة أبي بكر كانت فلتة وقى الله شرَّها، فمن عاد الى مثلها فاقتلوه.

 تاريخ اليعقوبي ، ج ۲ ص ١٥٨ أيام عمر بن الخطاب و شرح نهج البلاغة : ج ۲ ، ص ٢٦ ، حديث السقيفة ، ذيل خطبه ٢٦.

بخاری به این صورت نقل کرده: ثم إنه بلغني أن قائلا منكم يقول: والله لو مات عمر بايعت فلاناً ، فلا يغترن امرؤ أن يقول إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة وتمت الا وإنها قد كانت كذلك ولكن الله وقى شرّها، وليس منكم من تقطع الأعناق إليه مثل أبي بكر، من بايع رجلا عن غير مشورة من المسلمين فلا يبايع هو و لا الذي بايعه تغرة أن يقتلا.

 صحيح البخاري: ص ۱۳۸۰ کتاب الحدود باب رجم الحبلى من الزنا اذا أحصنت، حديث ۶۸۳۰ .

[۱۳] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۲ص۳۰تا ص۳۴

[۱۴] مسعودی دراین مورد می نویسد: (و لم يبايعه أحد من بني هاشم حتى ماتت فاطمة) مروج الذهب و معادن الجوهر: ج ۲، ص ۳۲۹، يوم السقيفة.

[۱۵] محب الدین طبری می نویسد: (و تخلف عن سبعة أبي بكر يومئذ سعد بن عبادة في طائفة من الخزرج و علي بن أبي طالب و ابناه و العباس عم رسول الله و بنوه في بني هاشم و الزبير و طلحة و سلمان و عمار و أبوذر و المقداد و غيرهم من المهاجرين و خالد بن سعيد بن العاص) الرياض النضرة في مناقب العشرة ج ۱، ص ٢٤١، ذكر بيعة العامة.

همچنین غزالی نیز چنین بیان می کند: (فإن العباس و أولاده و عليا و زوجته و أولاده لم يحضروا حلقة البيعة و خالفكم أصحاب السقيفة في متابعة الخزرجي) مجموعة رسائل الإمام الغزالي سر العالمين وكشف ما في الدارين، ص ۴۸۳ ، باب في ترتيب الخلافة و المملكة .

[۱۶] مجموعة رسائل الإمام الغزالي سر العالمين وكشف ما في الدارين، ص ۴۸۳ ، باب في ترتيب الخلافة و المملكة .

[۱۷] شرح نهج البلاعة : ج ۶، ص ۱۱- ۱۲ ، يوم السقيفة ، دبل خطبه ۶۶ والإمامة و السياسة : ج ۱، من ۱۰ – ۱۲ ، تخلف سعد بن عباده عن البيعة و إباية على بيعة أبي بكر .

[۱۸] ابن قتيه نقل نموده، حضرت زهرا سلام الله علیها به ابوبکر فرمودند: (والله لأدعون الله علیک فی کل صلاة أصلیها)  الإمامة والسیاسة ج ۱ ص ۱۷

یعنی: به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرین می کنم.

 یا بخاری در صحیح خود می نویسد فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتي تُوُفِّيَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وي روي گردان شد و اين ناراحتي ادامه داشت تا از دنيا رفت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۱۲۶، ح۲۹۲۶، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.مه پذیرش این مطلب و مطالبی که دالِّ بر غضبناک شدن ایشان از ابوبکر است، حاکی از عدم بیعت دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوبکر بوده بلکه مخالفت صربح با منتخب سقیفه می باشد.

[۱۹] ابن عساکر نقل می نماید: (عن عروة: أن أبابكر خطب يوما، فجاء الحسن فصعد إليه المنبر فقال: انزل عن منبر أبي . فقال علي : إن هذا لشيء عن غير ملا منا). تاریخ دمشق الكبيرج ۳۲، ص ۲۰۲ ، شرح حال ابوبکر و انساب الأشراف ج ۳، ص ۲۷۸

مثل این روایت را ابن ابی الحدید معتزلی آورده است. شرح نهج البلاغه : ج ۶، ص ٤٢ و ٤٣، أمر المهاجرين و الأنصار بعد بيعة أبي بكر ، ذيل خطبه ۶۶ .

[۲۰] مراجعه شود به کتاب شرح نهج البلاعة : ج ۶، ص ۱۱- ۱۲ ، يوم السقيفة ، دبل خطبه ۶۶ والإمامة و السياسة : ج ۱، من ۱۰ – ۱۲ ، تخلف سعد بن عباده عن البيعة و إباية على بيعة أبي بكر.

آیت الله نجم الدین طبسی تعداد ۶۶ نفر از اصحاب را که مخالف سقیفه بوده اند بر شمرده است لذا برای اطلاع بیشتر به کتاب ناگفته هایی از سقیفه مراجعه نمایید.

[۲۱] (لنا على كون البيعة و الاختيار طريقا أن الطريق إما النص و إما الاختيار. و النص منتف في حق أبي بكر) شرح المقاصد ج۵ ص۲۵۵

[۲۲] (اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و[آله و]َسَلَّمَ لَمْ یَنُصَّ عَلَی الْخِلَافَةِ عَیْنًا لِاَحَدٍ مِنَ النَّاس، لَا لِاَبِی بَکْرٍ کَمَا  قَدْ زَعَمَهُ طَائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ السُّنَّةِ، وَلَا لَعَلِّی کما یقوله طائفة من الرَّافِضَةِ.)

البدايه والنهاية – ط احياء التراث ج۵ ص ۲۷۰

[۲۳] قاضی عبدالرحمن ایجی و شریف جرجانی با استناد به آیه ذکر شده می نویسند: باید همه صحابه را تعظیم کرده و از بازگو کردن عیوب آنان خودداری کنیم! زیرا خداوند در آیات مختلفی همچون آیه  (والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار) از صحابه، با عظمت و بزرگی یاد کرده و به تمجید و ستایش آنان پرداخته است.

(أنه يجب تعظيم الصحابة كلهم و الكف عن القدح فيهم ، لأن الله سبحانه و تعالى عظمهم و أثـنـى عـليهم في غير موضع من كتابه كقوله: (والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار ، و قوله …)

منبع: شرح المواقف ج ۰۸ ص ۲۰۵، المرصد الرابع، المقصد السابع، تعظيم الصحابة كلهم.

[۲۴] (فصارت هذه الآية من أدل الدلائل على فضل أبي بكر و عمر و على صحة إمامتهما.)

منبع: التفسير الكبير: ج ۰۱۶ ص ۱۶۹ ، ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

[۲۵] التفسير الكبير ج ۱۶ ص ۱۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۲۶] التفسير الكبير ج ۱۶ ص۱۶۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۲۷] التفسير الكبير ج ۱۶ ص۱۶۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۲۸] التفسير الكبير ج ۱۶ ص۱۶۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۲۹] التفسير الكبير ج ۱۶ ص۱۶۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۳۰] (يقول تعالى ذكره: و الذين سبقوا الناس أولاً إلى الإيمان بالله و رسوله من المهاجرين الذين هاجروا قومهم و عشيرتهم و فارقوا منازلهم و أوطانهم و الأنصار الذين نصروا رسول اللہ صلی الله علیه و [آله] على أعدائه من أهل الكفر بالله و رسوله ، (و الذين اتبعوهم بإحسان) يقول: والذين سلكوا سبيلهم في الإيمان بالله و رسوله و الهجرة من دار الحرب إلى دار الإسلام طلب رضا الله (رضي الله عنهم و رضوا عنه) …

جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۰ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۳۱] تفسیر مقاتل بن سلیمان ج ۲ ص ۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۳۲] (السابقون الأولون من المهاجرين هم الذين صلوا إلى القبلتين … و من الأنصار أهل بيعة العقبة الأولى و كانوا سبعة نفر و أهل العقبة الثانية وكانوا سبعين و الذين آمنوا حين قدم عليهم أبوزرارة مصعب بن عمير فـعلمهم القرآن.)

 الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فـي وجـوه التأويـل ج ۲ ص ۲۹۴ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

[۳۳] (أنهم الذين أسلموا قبل الهجرة ذكره القاضي أبو يعلى.)

زاد المسير في علم التفسيرج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۳۴] (و من فسر السابقين بواحد كأبي بكر أو علي أو زيد بن حارثه أو خديجة بنت خويلد فقوله بعيد من لفظ الجمع و إنما يناسب ذلك في أول من أسلم و الظاهر أن السبق هو إلى الإسلام و الإيمان.)

 البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ، ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

[۳۵] جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۲ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ح ۱۳۳۰۴.

[۳۶] سوره حشر آیه۱۰

[۳۷] تفسیر جامع البیان طبری ج۱۱ ص ۶۴۱ (ط هجر)

[۳۸] (واختار الإمام أن المراد بالسابقين من المهاجرين السابقون في الهجرة و من السابقين من الأنصار السابقون في النصرة وادعى أن ذلك هو الصحيح عنده …. و لا يخفى أنه حسن و يجوز عندي أن يراد بالسابقين الذين سيقوا إلى الإيمان بالله واليوم الآخر …)

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني ج ۱۱ ص ۱۲ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۳۹] معالم التنزيل ج ۲ ص ۲۷۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

الجامع لأحكام القرآن ج ۴ ، ص ۴۱۲ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۴۰] مراجع نمایید به مجله:  فرهنگ کوثر، زمستان ۱۳۸۱، شماره ۵۶، نخستین یار پیامبر(ص) کیست؟ نویسنده: محمد محسن طبسی.

نا گفته نماند که  برخی از محققین در میان کتاب خود بحث مفصل و برخی از پژوهشگران نیز رساله ای مستقل در مورد اولین مسلمان تالیف نموده اند که از آن جمله می توان کتب زیر را نام برد:

کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه  ج۲ص۳۱۶

کتاب الغدیر علامه امینی ج۳ص۹۵

کتاب دلائل الصدق مرحوم مظفر ج۶ ص ۳۰۹

کتاب  اولین یـار پیامبر صلی الله علیه و آله کیست ؟ تالیف آقای شیخ محمد محسن طبسی. ایشان در این کتاب بر اساس مبانی اهل سنت، حضرت علی علیه السلام را بـه عـنوان اولین مسلمان و یار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معرفی کرده و نظریه های رقیب را بررسی، نقد و رد نموده است.

[۴۱] ذهبی درباره وی می گوید: (الامام العلاّمة الحافظ، الکبیر، المجوّد محدّث الشام ثقة الدین) سیراعلام النبلاء، ج ۲۰ص ۵۵۴

[۴۲] علامه امینی تمامی روایاتی را که از منابع اهل سنّت است، به تفصیل نقل می کند. ر.ک: الغدیر، ج۳ ص ۲۲۰چاپ قدیم و ج۳ ص ۳۱۰ چاپ جدید.

[۴۳] تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۹-۴۴.

[۴۴] همان، ص ۳۰ و ۳۴.

[۴۵] همان، ص ۳۹ و ۴۰.

[۴۶] همان، ص ۴۰ و ۴۱.

[۴۷] همان، ص ۲۷، ۳۵، ۳۶ و ۴۲.

[۴۸] همان، ص ۳۶ و ۳۸.

[۴۹] همان، ص ۲۷ و ۲۸.

[۵۰] همان، ص ۵۸ و ۵۹؛ کنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴.

[۵۱] همان، ص ۳۷، ۴۳ و ۴۴.

[۵۲] همان.

[۵۳] همان، ص ۲۸، ۲۸ و ۳۹.

[۵۴] همان، ص ۴۱ و ۴۳.

[۵۵] تاریخ مدینه دمشق ج۴۲ ص ۲۷

[۵۶] همان، ص ۶۰

[۵۷] الإستيعاب في معرفة الأصحاب ج ۳ ، ص ۱۹۸ شرح حال حضرت علی ش ۱۸۷۵

حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ج ۱ ص ۶۶ شرح حال حضرت علی علیه السلام ش ۴

المصنف ج ۵ ص ۴۹۰ باب تزويج فاطمة سلام الله علیها  ۴ ج ۹۷۸۳

المسند لاحمد حنبل ج ۵ ص ۲۶ حدیث معقل بن يسار

المعجم الكبير ج ۱۱ ص ۷۷ روایات مجاهد عن ابن عباس ج ۱۱۱۵۲

المسند لاحمد حنبل ج ۱ ص ۹۹ و من مسند علي بن أبي طالب

المستدرك على الصحيحين ج ۳ ص ۱۲۱ کتاب معرفة الصحابة ذكر إسلام أمير المؤمنين ج ۴۵۸۴

المصنف في الأحاديث والآثار ج ۷ ص ۲۹۸ کتاب الفضائل فضائل علي بن أبي طالب علیه السلام  ح ۲۱ .

أنساب الأشراف ج ۲ ص ۳۷۹ علي بن أبي طالب علیه السلام و تاریخ دمشـق الكبير ج ۴۵ ص ۲۵ شرح حـال حضرت علی علیه السلام  ش ۵۰۲۹ ۳.

المستدرك على الصحيحين ج ۳ ص ۵۷۱ کتاب معرفة الصحابة  مناقب سعد بن أبي وقاص ح ۶۱۲۱

أسد الغابة في من ۴۲۶ ش ۵۶۰۲ معرفة الصحابة : ج ۳ ، ص ۲۷ ، شرح حال عقیف کندی ، ش ۳۷۰۲

[۵۸] فرائد السمطين ج۱ ص ۳۱۲- ۳۱۳ الباب الثامن و الخمسون ح۲۵۰

[۵۹] (عن الحسن بن علي علیه السلام  أنه حمد الله تعالى و أثنى عليه و قال: السابقون الأولون من المهاجرين و الأنـصــار و الذين اتبعوهم بإحسان، فكما أن لسابقین فضلهم على من بعد هم كذلك لأبي علي بن أبي طالب علیه السلام فضيلته على السابقين بـسبقه السابقين.)

 شواهد التنزيل و قواعد التفضيل ج۱ ص۳۳۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ح ۳۴۵

[۶۰] قرطبی می نویسد: (قال الحاكم أبو عبدالله : لا أعلم خلافاً بين أصحاب التواريخ أن علياً أولهم إسلاماً.)

الجامع لأحكام القرآن ج ۴ ص ۴۱۲ ذیل آیه ۱۰۰ توبه .  و معرفة علوم الحدیث حاکم نیشابوری ج۱ ص۲۲

[۶۱] طبری می نویسد: (فقد أسلم قبله أكثر من خمسين.)

 تاريخ الأمم و الملوك ج ۱ ص ۵۴۰ تاریخ ما قبل الهجرة، ذكر الخبر عما كان من أمر نبي الله عند ابتداء الله تعالى ذكره إياه بإكرامه بإرسال جبريل إليه بوحيه.

[۶۲] فيهم سنة أقوال). زاد المسير في علم التفسير ج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

[۶۳] (من صلى القبلتين مع النبي . هم الذين صلوا القبلتين جميعاً.)

جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه حدیث ۱۳۲۹۹.

البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

تفسير القرآن العظيم ج ۶ ص ۱۸۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ح ۱۰۳۰۰.

تفسير القرآن العظيم ابن کثیر ج ۲ ص ۳۹۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

الدر المنثور في التفسير بالمأثور ج ۴ ص ۲۴۴ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۶۴] (من صلى مع النبي  القبلتين جميعاً فهو من المهاجرين الأولين ،  المهاجرون الأولون الذين صلوا القبلتين. هم الذين صلوا القبلتين جميعاً .)

 جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه احادیث ۱۳۳۰۰ – ۱۳۳۰۳.

البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

تفسیر القرآن العظيم ابن کثیر : ج ۲ ص ۳۹۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

الدر المنثور في التفسير بالمأثور ج ۴ ص ۲ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

(روي عن الشعبي في إحدى الروايات و عن الحسن و ابن سيرين و فتاده إنهم الذين صلوا مع النبي الله القبلتين.)

تفسير القرآن العظيم : ج ۶ ص ۱۸۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ج ۱۰۳۰۱

 به تفاسیر معالم التنزيل ج ۲ ص ۲۷۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه تفسیر مقاتل بن سليمان ج ۲ ص ۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

زاد المسير في علم التفسير ج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه مراجعه شود.

[۶۵] (و قال عطاء بن أبي رباح: هم أهل بدر.)

معالم التنزيل ج ۲ ص ۲۷۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

زاد المسير في علم التفسير ج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

[۶۶] (من أدرك البيعة تحت الشجرة، الذين شهدوا بيعة الرضوان،  المهاجرون الأولون من كان قبل البيعة إلى البيعة فهم المهاجرون الأولون، ومن كان بعد البيعة فليس من المهاجرين الأولين، الذين بايعوا بيعة الرضوان) (فصل ما بين الهجرتين بيعة الرضوان و هي بيعة الحديبية.)

جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۰ ـ ۱۱ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه احادیث ۱۳۲۹۶ – ۱۳۲۹۸

البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

 تفسير القرآن العظيم ج ۶ ص ۱۸۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ح ۲ ۱۰۳۰۲

الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل ج ۲ ص ۲۹۴ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه

زاد المسير في علم التفسير ج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۶۷] (أنهم جميع أصحاب رسول اللہ صلی الله علیه و آله حصل لهم السبق بصحبته ، قال محمد بن كعب القرظي : إن الله قـد غـفر لجميع أصحاب النبي صلی الله علیه و آله  وأوجب لهم الجنة محسنهم و مسيئهم في قوله) : ( والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار.)

زاد المسير في علم التفسير : ج ۲ ، ص ۱۷۹ ، ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

سیوطی نیز سخنان محمد بن کعب قرظی را نقل کرده است .

 الدر المنثور في التفسير بالمأثور ج ۴ ص ۲۴۷ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

[۶۸] (و كثير من الناس ذهب إلى هذا.)

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني ج ۱۱ ص ۱۳ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

[۶۹] (انهم السابقون بالموت و الشهادة، سبقوا إلى ثواب الله تعالى.)

زاد المسير في علم التفسير ج ۲ ص ۱۷۹ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

[۷۰] (و قال ابن بحر: هم السابقون بالموت أو بالشهادة من المهاجرين والأنصار سبقوا إلى ثـواب الله و حـن جزائه.)

البحر المحيط ج ۵ ص ۹۶ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

[۷۱] تاریخ طبری ج۲ ص۷۴

[۷۲] تاریخ طبری ج۲ ص۷۰

[۷۳] سیره النبویه ج۲ص ۷۶

[۷۴] استیعاب ابن عبدالبر ج۳ص۱۹۸

اسدالغابه ابن اثیر جزری ج۳ص۷۲۰

[۷۵] اسدالغابه ابن اثیر جزری ج۴ص۴۶

[۷۶] تاریخ طبری ج۲ص۳۶۹

[۷۷] همان. و تاریخ الاسلام مذهبی ج۱ص۳۱۲

انساب الاشراف اباذری ج ۱ ص۲۵۹

[۷۸] . (تفسیر فخر رازی ج۱۶ ص۱۲۷)

[۷۹] . (تفسیر فخر رازی ج۱۶ ص۱۲۷)

[۸۰]  (… دخلت أسماء بنت عميس و هي ممن قدم معنا على حفصة زوج النبي صلی الله علیه و آله زائرة و قد كانت هـاجرت إلى النجاشي فيمن هاجر، فدخل عمر على حفصة و أسماء عندها ، فقال عمر حين رأى أسماء: من هذه؟ قالت: أسماء بنت عميس. قال عمر: الحبشية هذه؟ البحرية هذه؟ قالت أسماء: نعم. قال: سبقناكم بالهجرة، فنحن أحق برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منكم. فغضبت و قالت: كلا والله كنتم مع رسول الله علیه و آله السلام بطعم جائعكم و بعظ جاهلكم و كنا في دار أو في أرض البعداء البغضاء بالحبشة و ذلك في الله و في رسوله، و أيم الله! لا أطعم طعاماً ولا أشرب شراباً حتى أذكر ما قلت لرسول الله ونحن كنا نؤذی و نخاف و سأذكر ذلك للنبي صلی الله علیه و آله، والله لا أكذب و لا أزيغ و لا أزيد عليه، فلما جاء النبي صلی الله علیه و آله  قالت: يا نبي الله! إن عمر قال كذا و كذا. قال: فما قلت له؟ قالت: قلت له كذا و كذا، قال: ليس بأحق بي منكم و له و لأصحابه هجرة واحدة و لكم أنتم أهل السفينة هجرتان.)

 صحيح البخاري : ص ۸۴۱ ، کتاب المغازي ، باب ۳۸ ، باب غزوة خيبر ، ح ۴۲۳۰ – ۴۲۳۱ و صحیح مسلم : ص ۱۱۵۱ . کتاب فضائل الصحابة ، باب ۸۷/۴۱ ، باب من فضائل جعفر بن أبي طالب و أسماء بنت عميس ، ح ۶۳۶۰

[۸۱] (رضي الله عنهم و معناه رضي عنهم لأعمالهم ..)

 الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل ج ۲ ص ۲۹۴ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه.

( رضي الله عنهم بالطاعة.)

 تفسير مقاتل بن سلیمان ج ۲ ص ۶۸ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه .

[۸۲] (أجزل لهم من الثواب على طاعتهم إياه وإيمانهم به و بنبيه عليه الصلاة و السلام.)

جامع البيان عن تأويل آي القرآن ج ۷ ص ۱۴ ذیل آیه ۱۰۰ سوره توبه ، بعد از حدیث ۱۳۳۰۵ .

[۸۳] سوره فتح آیه ۲۹

[۸۴] سوره مومن  آیه ۷

[۸۵] سوره توبه آیه ۹۶

[۸۶] سوره آل عمران آیه ۵۷

[۸۷] مستدرك  علی الصحيحين حاکم نیشابوری ج ۳ ص۱۵۴

ذهبی نیز در تلخیص این حدیث را تصحیح نموده است و گفته: هذا حديث صحيح الاسناد ، تلخيص المستدرك للذهبي ج ۳ ص۱۵۴

اسد الغابة: ج۵ص۵۲۲ و ابن حجر في الإصابة ص۸ص۱۵۹ ط كلكته هند، و في تهذيب التهذيب ج۱۲ ص ۴۱۱ وأورده المتقي الهندي في کنز العمال ج۷ ص۱۱۱

[۸۸] روى البخاري حديثا مسنداً عن المسور بن مخرمة قـال فـيـه : ـ أي أنـه ـ قـال النبي صلی الله علیه و آله [ فاطمة ] فإنما هي بضعة مني يريبني ما أرابها، و يؤذيني ما آذاها .

صحيح البخاري ج ۵  ص ۲۹

[۸۹] (فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ)صحيح البخاري ج ۴  ص ۷۹ ح ۳۰۹۳

مراجعه شود به کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه ج۱ص۱۳

[۹۰] (فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا)  صحيح البخاري ج ۵ ص ۱۳۹ح۴۲۴۰

[۹۱] اهل سنت شرط امام را عصمت نمی دانند  و به عصمت احدی از صحابه هم قائل نیستند.  شرح مواقف ۸ ص ۳۴۹

[۹۲] أنساب الأشراف ج۲ ص ۲۷۲ و سیر أعلام النبلاء ج ۱ ص ۲۷۶ و مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۰۷ و العقد الفریدج ۳ ص ۲۷۳ و …

فهرست منابع

قرآن کریم

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبدالبر ، يوسف بن عبدالله ، متوفای ۴۶۳ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، محقق : شيخ على محمد معوض و شيخ عادل احمد عبدالموجود ، چاپ اول ، ۱۴۱۵ هجری قمری ، بیروت ، لبنان

أسد الغابة في معرفة الصحابة ، ابن اثیر جزری ، علی بن محمد ، متوفای ۶۳۰ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، چاپ سوم ، ۱۴۲۹ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

 الإصابة في تمييز الصحابة ، ابن حجر عسقلانی ، احمد بن علی ، متوفای ۸۵۲ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، چاپ چهارم ، ۲۰۱۰ میلادی ، بیروت ، لبنان.

ابوبکر الصدیق مولف علی الطناوی، ط ششم سال ۱۴۲۷ ه ق دارالمناره عربستان

کتاب امامه الصدیق مولف دکتر طه حامد، ط اول سال ۱۴۳۲ ه ق ، بی نا

کتاب امامه الامه و قائدها خلیفه رسول الله ابوبکر الصدیق حامی الاسلام من الرفض و الرده  تالیف دکتر حامد محمد الخلیفه ط دار المیمان عربستان ۱۴۳۲ ه ق

 البحر المحيط ، ابوحیان اندلسی ، محمد بن يوسف ، متوفای ۷۴۵ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، چاپ سوم ، ۲۰۱۰ میلادی ، بیروت ، لبنان بدرالدین محمد بن بهادر ، متوفای ۷۴۵ هجری قمری.

 البداية و النهاية ، ابن كثير ، اسماعيل بن عمر ، متوفای ۷۷۴ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، محقق : احمد ابو ملحم ، على نجیب عطوی ، فؤاد سید ، مهدی ناصرالدین و علی عبدالساتر ، چاپ پنجم ، ۱۴۰۹ هجری قمری ، بیروت ، لبنان .

تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام ، ذهـبي ، محمد بـن احـمـد ، متوفای ۷۴۸ هجری قمری ، دار الكتاب العربي ، محقق : دکتر عمر عبدالسلام تدمري ، بيروت ، لبنان .

تاریخ الأمم و الملوك ، محمد بن جریر طبری ، متوفای ۳۱۰ هجری قمری ، دار الكتب م ، ۱۴۰۸ هجری قمری ، بیروت ، لبنان. تاریخ العلمية ، چاپ دوم.

تاریخ الخلفاء ، سیوطی ، عبدالرحمن بن ابی بکر ، متوفای ۹۱۱ هجری قمری ، محقق : دکتر محمد کمال الدین ، عالم الكتب ، چاپ اول ، ۱۴۲۳ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

تاریخ دمشق الكبير ، ابن عساكر ، علی بن حسن ، متوفای ۵۷۱ هجری قمری ، دار إحياء التراث العربي ، محقق : على عاشور الجنوبي ، چاپ اول ، ۱۴۲۱ هجری قمری ، بيروت ، لبنان .

تفسير القرآن العظيم ، ابن كثير ، اسماعيل بـن عـمـر ، متوفای ۷۷۴ هجری قمری ، دار المعرفة ، چاپ اول ، ۱۴۰۶ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

تفسير القرآن العظيم ، ابن ابی حاتم رازی ، عبدالرحمن بن محمد ، متوفای ۳۲۷ هجری قمری ، المكتبة العصرية ، چاپ سوم ، ۱۴۲۴ هجری قمری ، بیروت ، لبنان . ۱۳۸۷.

 التفسير الكبير ، فخر رازی ، محمد بن عمر ، متوفای ۶۰۶ هجری قمری ، مكتب الاعلام الإسلامی ، چاپ چهارم ، ۱۴۱۳ هجری قمری ، قم ، ایران.

تفسیر مقاتل بن سليمان ، مقاتل بن سليمان بـن بشـر ، متوفای ۱۵۰ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، تحقيق : احمد فرید ، چاپ اول ، ۱۴۲۴ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

الجامع لأحكام القرآن ، قرطبی ، محمد بن احمد ، متوفای ۶۷۱ هجری قمری ، المكتبة العصرية ، محقق :

عبدالحميد هنداوي ، چاپ اول ، ۱۴۲۷ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

الدر المنثور في التفسير بالمأثور ، سیوطی ، عبدالرحمن بن ابی بکر ، متوفای ۹۱۱ هجری قمری ، دار إحياء التراث العربي ، چاپ اول ، ۱۴۲۱ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني ، آلوسی ، سید محمود بن عبدالله حسینی ، متوفای ۱۲۷۰ هجری قمری ، دار إحياء التراث العربي ، محقق : محمد أحمد الامد و عمر عبدالسلام السلامي ، چاپ اول ، ۱۴۲۰ هجری قمری ، بیروت ، لبنان .

الروض الانيق فی إثبات امامه ابي بكر الصديق، تأليف الإمام ابی بکر محمد بن حاتم زنجویه، ط اول مكتبة فياض للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۳۳ ه ق

 زاد المسير في علم التفسير ، ابن جوزی ، عبدالرحمن ، متوفای ۵۹۷ هجری قمری ، دار الفکر ، چاپ اول ، ۱۴۲۹ هجری قمری ، بیروت ، لبنان .

سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ، محمد بن احمد ، متوفای ۷۴۸ هجری قمری ، مؤسسة الرسالة ، محقق : شعيب الأرنؤوط و محمد نعيم ، چاپ یازدهم ، ۱۴۱۷ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

شرح المقاصد ، تفتازانی ، مسعود بن عمر ، متوفای ۷۹۳ هجری قمری ، دار الكتب العلمية ، چاپ اول ، ۱۲۲۲ هجری قمری ، بیروت لبنبان.

 شرح المواقف ، جرجانی ، علی بن محمد ، متوفای ۸۱۶ هجری قمری ، دار الكتب العلمية چاپ دوم ، ۱۴۳۳ هجری قمری ، بیروت ، لبنان

شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید ، عبدالحميد بن هبة الله ، متوفای ۶۵۶ هجری قمری ، دار إحياء الكتب العربية ، محقق : محمد ابوالفضل ابراهیم ، چاپ دوم ، ۱۳۸۵ هجری قمری.

صحیح البخاري ، محمد بن اسماعیل ، متوفای ۲۵۶ هجری قمری، دار الآفاق العربية . محقق : محمد محمد نامر ، چاپ دوم ، ۱۴۳۰ هجری قمری ، قاهره مصر ۱۰۹ ، صحیح مسلم ، مسلم بن حجاج نیشابوری ، متوفای ۲۶۱ هجری قمری ، دار المعرفة ، چاپ دوم ، ۱۴۲۸ هجری قمری ، بیروت ، لبنان.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سابقون