محبوب ترین مردان و زنان نزد رسول خدا

چکیده

از آنجایی که دشمنی با یگانه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام از صدر اسلام و پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز شد، در طول تاریخ دشمنان و مبغضین به هر نحوی سعی در ابراز دشمنی و کتمان فضائل اهل بیت علیهم السلام را داشتند.

به همین جهت این دشمنان راویانی که روایت های فضیلت آل الله را نقل کردند تضعیف و احادیث آنها را منکر دانستند. در این نوشتار سعی شده است بر اساس مبانی رجالی اهل سنت، روایتی که حاکم نیشابوری در المستدرك در فضیلت حضرت زهرا و امیرالمومنین علیهما السلام نقل کرده است را تصحیح کنیم.

مقدمه

رسول خدا صلی الله علیه و آله در طول حیات مبارکشان بارها بر این مسئله تاکید کرده اند که محبوب ترین افراد نزد ایشان دخترشان فاطمه زهرا سلام الله علیها و پسرعمو و خلیفه بلافصل شان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.

 از آنجایی که احب بودن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله در استدلالات شیعه و سنی بر اساس کبرای افضلیت دلالت بر خلافت بلافصل  رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌کند، عده ای از مبغضین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام سعی در تضعیف این معنا برای امیرالمومنین علیه السلام کرده اند.

و همچنین برای احب بودن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله از زنان، مصادیقی به غیر از یگانه دخترشان معرفی کرده اند. در این مقاله در صدد تصحیح سند روایتی از مستدرک حاکم نیشابوری هستیم که محبوبترین افراد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله را فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام معرفی می‌کند.

متن حدیث

(حدّثنا أبو العبّاس محمّد بن يعقوب، ثنا العبّاس بن محمّدٍ الدّوريّ، ثنا شاذان الأسود بن عامرٍ، ثنا جعفر بن زيادٍ الأحمر، عن عبد اللّه بن عطاءٍ، عن عبد اللّه بن بريدة، عن أبيه قال: (كان أحبّ النّساء إلى رسول اللّه صلّى الله عليه وسلّم فاطمة، ومن الرّجال عليٌّ).[۱]

راویان

راوی اول: أبو العبّاس محمّد بن يعقوب

نام وی، محمّد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان بن عبد الله أبو العبّاس المعقلي الشّيباني النيسابوري الأصمّ، غلام بنی امیّه[۲] و درگذشته سال ۳۴۶ ق است.[۳]

اتصال سند

ذهبی در سیر اعلام النّبلاء، حاکم نیشابوری را از جمله شاگردان ابو العبّاس معرفی می‌کند.

(حدث عنه: … وأبو عبد الله الحاكم).[۴]

بنابراين اتصال سند در این طبقه ثابت است.

توثیقات

ذهبی با این تعبیرات ابوالعبّاس اصمّ  را مورد تمجید قرار می‌دهد:

(الأصمّ محمّد بن يعقوب بن يوسف النيسابوري؛ الإمام، المحدث، مسند العصر، رحلة الوقت، أبو العبّاس الأموي مولاهم، السّناني، المعقلي، النّيسابوري، الأصمّ، ولد المحدّث الحافظ أبي الفضل الورّاق).[۵]

و در تذكرة الحفّاظ صریحا او را توثیق می‌کند:

(الأصمّ الإمام المفيد الثّقة محدّث المشرق أبو العبّاس محمّد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان الأموي مولاهم المعقلي النّيسابوري).[۶]

ابن ابي حاتم نيز او را توثيق کرده است. وی می‌گوید:

(وبلغنا أنّه ثقة صدوق).[۷]

حاکم نیشابوری نیز ابو العباس را توثیق کرده و بسیار مورد تمجید قرار می‌دهد. حاکم می‌گوید:

(وكان محدّث عصره، ولم يختلف أحد في صدقه وصحّة سماعاته، وضبط أبيه يعقوب الورّاق لها، وكان يرجع إلى حسن مذهب وتدين).[۸]

نتيجه

با توجه به توثیقات نقل شده از ذهبی، حاکم و ابن ابی حاتم و عدم ذکر هیچ جرحی درباره ابو العبّاس، وثاقت او ثابت و روشن است.

راوی دوم: العبّاس بن محمّدٍ الدّوريّ

نام وی، عبّاس بن ‌محمّد بن حاتم ‌الدّوری ‌أبو ‌الفضل البغدادی خوارزمی الأصل و درگذشته سال ۲۷۱ ق است.[۹]

اتصال سند

ذهبی در سیر اعلام النبلاء ابو العبّاس اصمّ را از جمله شاگردان عبّاس الدّوری معرفی کرده است.

(فسمع من: … عباس الدوري).[۱۰]

بنابراین سند حدیث در این طبقه متصل است.

توثیقات

ذهبی وی را توثیق کرده و می‌نویسد:

(ثقةٌ حافظٌ).[۱۱]

ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء می‌افزاید:

‌(الدّوري ‌أبو ‌الفضل ‌عبّاس ‌بن ‌محمّد بن حاتم؛ (ع). الإمام، الحافظ، الثقة، الناقد، ‌أبو ‌الفضل، ‌عبّاس ‌بن ‌محمّد بن حاتم بن واقد، ‌الدّوري، ثم البغدادي، مولى بني هاشم، أحد الأثبات المصنّفين).[۱۲]

ابن حجر عسقلانی نیز او را توثیق کرده و می‌نویسد:

(عبّاس ‌ابن ‌محمّد ابن حاتم ‌الدّوري ‌أبو ‌الفضل البغدادي خوارزمي الأصل ثقةٌ حافظٌ من الحادية عشرة مات سنة إحدى وسبعين وقد بلغ ثمانياً وثمانين سنة ۴).[۱۳]

نسائی و مسلمة بن قاسم نیز او را با عبارت صریح (ثقةٌ). توثیق کرده‌اند.[۱۴]

ابن حبّان نام وی را در کتاب الثّقات ذکر کرده است.[۱۵]

ابو العبّاس محمّد بن یعقوب -که ترجمه‌اش گذشت- درباره او می‌گوید:

(لم أر في مشايخي أحسن حديثاً منه).[۱۶]

ذهبی در توضیح عبارت بالا می‌نویسد:

(قلت: يحتمل أنّه أراد بحسن الحديث الإتقان، أو أنّه يتبع المتون المليحة، فيرويها، أو أنّه أراد علوّ الإسناد، أو نظافة الإسناد، وتركه رواية الشّاذ والمنكر، والمنسوخ ونحو ذلك. فهذه أمورٌ تقضي للمحدّث إذا لازمها أن يقال: ما أحسن حديثه).[۱۷]

ابن ابی حاتم درباره او می‌گوید:

(سمعت منه مع أبي وهو صدوقٌ).[۱۸]

هم‌چنین به نقل از پدر خود- ابو حاتم رازی- می‌گوید:

(سئل أبي عنه فقال صدوقٌ).[۱۹]

خلیلی درباره او می‌گوید:

(متّفقٌ عليه).[۲۰]

یحیی بن معین او را یاد کرده و گفته است:

(صديقنا وصاحبنا).[۲۱]

نتیجه

هم‌چنان‌که ملاحظه کردید، در مورد این راوی چیزی جز توثیق و مدح از بزرگان اهل تسنّن نقل نشده است؛ پس به یقین وی ثقه است.

راوی سوم: شاذان الأسود بن عامرٍ

نام وي ‌الأسود ‌ابن ‌عامر الشامي مكني به أبا عبد الرحمن وملقب به شاذان است و در سال ۲۰۸ هجری از دنیا رفته است.[۲۲]

اتصال سند

مزی در تهذیب الکمال نام العباس بن محمد را در بین شاگردانش ذکر کرده است.

 الأسود بن عامر شاذان، أبو عبد الرّحمن الشامي…. روى عنه …. وعباس ابن محمّد الدوري (س) ، و…).[۲۳]

بنابراین اتصال سند در این طبقه نیز برقرار است.

توثیقات

ذهبی در تاریخ الاسلام به طور صریح او را توثیق کرده است.

(الأسود بن عامر، شاذان، أبو عبد الرحمن شامي ثقة نزل بغداد).[۲۴]

ابن حجر عسقلاني نیز در تقریب التهذیب او را توثیق کرده است.

(‌الأسود ‌ابن ‌عامر الشامي نزيل بغداد يكنى أبا عبد الرحمن ويلقب شاذان ثقة من التاسعة مات في أول سنة ثمان ومائتين ع).[۲۵]

ابن حبان نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.

(‌الأسود ‌بن ‌عامر أبو عبد الرّحمن ولقبه شاذان أصله من الشّام سكن بغداد يروي عن حمّاد بن زيد وشريك روى عنه بن أبي شيبة وأهل العراق مات ببغداد سنة ثمان وثمانين).[۲۶]

نتیجه

با توجه به اینکه بزرگان سنی الاسود بن عامر را توثیق کرده اند و جرحی نیز در مورد وی وارد نشده است می‌توان حکم به وثاقت این راوی کرد.

راوی چهارم: جعفر بن زيادٍ الأحمر

نام وی  جعفر بن زيادٍ الأحمر الكوفيّ و در سال ۱۶۷ هجری از دنیا رفته ست.[۲۷]

اتصال سند

ذهبی در تاریخ الاسلام نام الاسود بن عامر را در بین شاگردان جعفر بن زیاد ذکر کرده است.

(جعفر بن زيادٍ الأحمر الكوفيّ….وعنه: ابن مهدي، والأسود بن عامرٍ، و…).[۲۸]

بنابراین اتصال سند در این طبقه نیز برقرار است.

توثیقات

ذهبی در الکاشف او را صدوق دانسته است.

(جعفر بن زيد ‌الكوفي ‌الاحمر عن بيان بن بشر وعطاء بن السائب وعنه بن مهدي ويحيى بن بشر الحريري صدوق شيعي)[۲۹]

ابن حجر عسقلانی نیز او را صدوق دانسته است.

(‌جعفر ‌ابن ‌زياد ‌الأحمر الكوفي صدوق يتشيع).[۳۰]

ابن حبان نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.

(‌جعفر ‌الأحمر من أهل الكوفة يروي عن العلاء بن المسيّب عن إبراهيم قال اتّقوا الفاجر من العلماء والأحمق من المتقربين فإنّهما فتنة كل مفتون روى عنه أبو غسّان مالك بن إسماعيل النّهديّ).[۳۱]

عجلی نیز نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است و به طور صریح او را توثیق کرده است.

(‌جعفر ‌بن ‌زياد ‌الأحمر كوفى ثقة).[۳۲]

همچنین ابن شاهین نام جعفر بن زیاد را در کتاب تاریخ أسماء الثقات خودش ذکر کرده و او را توثیق کرده است.

(وقال بن أبي شيبة ‌جعفر ‌بن ‌زياد ‌الأحمر ثقة صدوق).[۳۳]

بزرگانی چون احمد بن حنبل، یحیی بن معین، نسائی و دیگران جعفر بن زیاد را مدح کرده اند که از کتاب تهذیب الکمال مزی آنها را نقل می‌کنیم.

(قال عبد الله بن أحمد بن حنبل، عن أبيه: صالح الحديث.

عن يحيى بن معين: ثقة.

وقال يعقوب بن سفيان: ثقة.

وقال أبو زرعة: صدوق.

وقال أبو داود: صدوق، شيعي، حدث عنه عبد الرحمن ابن مهدي.

وقال النسائي: ليس به بأس).[۳۴]

تضعیفات

با توجه به توثیقات فراوانی که در مورد جعفر بن زیاد گذشت، جرح قابل توجهی در مورد وی وجود ندارد. جرح های ذکر شده را در مورد جعفر نقل کرده و بعد به نقد آنها می‌پردازیم.

اول: مائل عن الطريق

مزی در تهذیب الکمال و دیگران از قول جوزجانی در مورد جعفر بن زیاد آوده اند:

 (وقال إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني: مائل عن الطريق).[۳۵]

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب این قول الجوزجانی را از قول خطیب بغدادی معنا کرده است و می‌نویسد:

(وقال الخطيب قول الجوزجاني فيه ‌مائل ‌عن ‌الطريق ‌يعني ‌في ‌مذهبه وما نسب إليه من التشيع).[۳۶]

پاسخ۱:

علمای تراجم و رجال در کتبشان آورده اند که مذهب دخلی در جرح و ترک راوی ندارد.

همانطور که گذشت الباني در کتاب خود سلسلة الاحادیث الصحیحة در مورد مذهب راویان می‌نویسد: مذهب راوی بین خود او و خدای اوست و هیچ دخلی در جرح و تعدیل او ندارد.

(وأما المذهب فهو بينه وبين ربه، ‌فهو ‌حسيبه، ولذلك نجد صاحبي ” الصحيحين ” وغيرهما قد أخرجوا لكثير من الثّقات المخالفين كالخوارج والشيعة وغيرهم).[۳۷]

ابن صلاح در کتاب معرفة أنواع علوم الحديث می‌نویسد: بنا بر قول بسیاری از علمای رجال اهل سنت اگر یک راوی که مخالف مذهبشان است دروغ را در تقویت مذهب یا اهل مذهب خودش جایز نداند روایتش پذیرفته می‌شود و اختلاف مذهب سبب عدم قبول روایت نیست.

 (قبل رواية المبتدع إذا لم يكن ممّن يستحلّ الكذب في نصرة مذهبه، أو لأهل مذهبه).[۳۸]

جعفر بن زیاد هم از هیچ کدام از علمای سنی اتهام کذب ندارد.

پاسخ۲:

الجوزجانی که این جرح را به جعفر بن زیاد وارد کرده است ابن حجر عسقلانی او را ناصبی دانسته است.[۳۹]

 الصفدی در الوافی بالوفیات آورده است که السعدی به مذهب اهل دمشق متمایل بوده است و نسبت به بغض امیر المومنین تعصب داشته وشدید بوده است.

(وكان شديد ‌الميل إلى أهل دمشق في التحامل على عليّ رضي الله عنه).[۴۰]

ابن عدی نیز در کتابش الکامل فی ضعفاء الرجال به همین مطلب تذکر داده است.[۴۱]

پس مشخص است به احتمال زیاد ابراهیم بن یعقوب الجوزجانی السعدی به دلیل تشیع جعفر بن زیاد این حرف را د رمورد او زده باشد.

دوم: و قد روی المناکیر

در کتاب اکمال تهذیب الکمال از قول الساجی نقل شده است که علیرغم توثیق جعفر بن زیاد نسبت نقل احادیث منکر به او داده است.

(وقال أبو زكريا يحيى الساجي: ثقة، وقد روى مناكير).[۴۲]

پاسخ۱:

این قول الساجی جرح مبهم است و اشاره ای به حدیث منکر جعفر بن زیاد نکرده است. و این جرح نیز احتمال می‌رود به علت تشیع جعفر بن زیاد و نقل احادیث فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد.

چنانچه ابن عدی به این مطلب اشاره کرده است

 (‌وهو ‌يروي ‌شيئا ‌من ‌الفضائل، وهو في جملة متشيعة الكوفة، وهو صالح في رواية الكوفيين).[۴۳]

پاسخ۲:

همانطور که از کلام الساجی مشخص است نقل روایت منکر توسط یک راوی سبب از بین رفتن وثاقت راوی نخواهد شد، زیرا می‌گوید:  (ثقة، وقد روى مناكير).[۴۴]

ابو الحسنات اللکنوی در کتاب الرفع و التکمیل به این مطلب اشاره کرده و می‌نویسد: چه بسا حتی به سبب متفرد بودن یک راوی در نقل یک روایت، به او اتهام منکر الحدیث بودن می‌زنند.

 (فكثيرا ما يطلقون النكارة على مجرّد التفرد).[۴۵]

چنانچه ابن حبان به وی نسبت تفرد داده است که به آن پاسخ می‌دهیم.

 ( وإذا روى عن الثّقات تفرد عنهم ).[۴۶]

پاسخ۳:

بر فرض اگر بپذیریم جعفر بن زیاد احادیث منکر نقل کرده است در مورد این روایت صادق نخواهد بود زیرا این روایت شاهدی دارد که طحاوی آن را در شرح مشکل الآثار نقل کرده است.

(وما قد حدّثنا الحسن بن عبد الله بن منصورٍ البالسيّ قال: حدّثنا الهيثم بن جميلٍ قال: حدّثنا هشيمٌ، عن العوّام بن حوشبٍ، عن جميع بن عميرٍ قال: ” دخلت مع أمّي على عائشة فقالت لها أمّي: من ‌كان ‌أحبّ ‌النّساء إلى رسول الله صلّى اللّه عليه وسلّم؟ قالت: فاطمة، قالت: فمن الرّجال؟ قالت: ” زوجها “).[۴۷]

سوم: تفرد

همانطور که گذشت نسبت تفرد از سوی ابن حبان به جعفر بن زیاد داده شده است.

( وإذا روى عن الثّقات تفرد عنهم ).[۴۸]

ذهبی نیز در کتاب المغنی فی الضعفاء می‌نویسد:

(‌جعفر ‌بن ‌زياد الاحمر الكوفي يغرب).[۴۹]

سخاوی در فتح المغیث واژه (یغرب) را به همان معنای متفرد ترجمه کرده است.

 (ثمّ إنّه (قد ‌يغرب مطلقًا) ; يعني في المتن والإسناد معًا ; كالحديث الّذي تفرّد برواية متنه راوٍ واحدٌ).[۵۰]

همچنین در کتاب دیوان الضعفا نیز علیرغم توثیق صریح جعفر بن زیاد نسبت تفرد به او داده است.

 ( ‌جعفر ‌بن ‌زياد الأحمر الكوفي: ثقة يتفرد).[۵۱]

پاسخ:

تفرد در نقل توسط یک راوی خدشه ای در وثاقت وی وارد نمی‌کند. همانطور که گذشت ذهبی ابتدا توثیق می‌کند و بعد نسبت تفرد در روایات به او می‌دهد.

همچنین نور الدین عتر در کتاب (منهج النقد فی علوم الحدیث) به همین مطلب اشاره کرده و می‌نویسد:

(وليس يضرّ الثّقة أن يتفرّد بأحاديث، إنما يضرّه المخالفة).[۵۲]

*نکته: با کمی دقت در ترجمه جعفر بن زیاد و روایات منقول از او، کاملا روشن است که وی متمایل به شیعه بوده است و جرح های او با وجود توثیقات فراوانی که دارد، به همین دلیل است. بشار عواد در تحقیق کتاب تهذیب الکمال به طور صریح به این مطلب اقرار می‌کند و می‌گوید: جرح های جعفر بن زیاد فقط به خاطر مذهب تشیع او است.

 (قد تبين أن من تكلم فيه إنما تكلم فيه من جهة المذهب حسب).[۵۳]

نتیجه

با وجود اینکه برای جعفر بن زیاد جرح هایی ذکر شد اما همانطور که گذشت هیچکدام مضر به وثاقت وی نبود و وثاقت جعفر بن زیادی همانطور که بزرگان سنی ذکر کرده اند به راحتی قابل اثبات است.

راوی پنجم: عبد اللّه بن عطاءٍ

نام وي ‌عبد ‌اللّه ‌بن ‌عطاء ‌الطائفي است و در سال ۱۴۰ هجری از دنیا رفته است.[۵۴]

اتصال سند

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب جعفر بن زیاد را در بین شاگردان عبد الله بن عطاء ذکر کرده است.

(عبد ‌الله” ‌بن ‌عطاء ‌الطائفي المكي …. وعنه ….و جعفر بن زياد).[۵۵]

بنابراین اتصال سند در این طبقه نیز برقرار است.

توثیقات

عبدالله بن عطاء از راویان صحیح مسلم است.

ذهبی در تاریخ الاسلام به طور صریح او را توثیق کرده است.

 (وكان ثقةً إن شاء اللّه).[۵۶]

و در الکاشف او را صدوق دانسته است.

(‌عبد ‌الله ‌بن ‌عطاء ‌الطائفي أو المدني أو الواسطي أو المكي أو الكوفي عن أبي الطفيل وابن بريدة وعنه شعبة وابن نمير وعدة صدوق).[۵۷]

ابن حجر عسقلانی نیز در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته است.

 (عبد ‌الله ‌ابن ‌عطاء ‌الطائفي أصله من الكوفة صدوق).[۵۸]

ابن حبان نام عبد الله بن عطاء را در الثقات خودش ذکر کرده است.

 (‌عبد ‌اللّه ‌بن ‌عطاء المكّيّ يروي عن عبد الله بن بريدة روى عنه أبو إسحاق السبيعي).[۵۹]

دار قطنی نیز با (لیس به باس) او را ستوده است.

(قال البرقانيّ: سألت أبا الحسن الدّارقطنيّ عن عبد الله بن عطاء، فقال: كوفي، كان بمكة، ليس به بأس).[۶۰]

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب از قول یحیی بن معین و ترمذی او را توثیق کرده است.

(قال الترمذي ثقة عند أهل الحديث….وقال الدوري عن ابن معين عبد الله بن عطاء صاحب بن بريدة ثقة).[۶۱]

تضعیفات

با وجود تمام این توثیقات از سوی علمای بزرگ رجال دو جرح متوجه عبد الله بن عطاء است.

اول: یخطیء و لیس بالقوی

اولین اشکالی که متوجه عبد الله بن عطاء شده است جرح در حفظ او است.

ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته و نسبت خطا به او داده است.

(عبد ‌الله ‌ابن ‌عطاء ‌الطائفي أصله من الكوفة صدوق يخطىء).[۶۲]

از نسائی نیز دو جرح ذکر شده است.

یک جرح مبهم و بدون دلیل (ضعیف) و یک جرح مفسر (لیس بالقوی)، که جرح مبهم ضعیف اشاره به همان جرح نسائی نسبت به حفظ عبد الله بن عطاء دارد.

(وقال النسائي: ضعيف. وقال في موضع آخر: ليس بالقوي).[۶۳]

پاسخ۱:

با وجود اینکه عبدالله بن عطاء از راویان صحیح مسلم است و بزرگان سنی به صراحت او را توثیق کرده اند و با واژه ثقة، ضبط او را پذیرفته اند و ابن حجر عسقلانی در این قول متفرد است، اهمیت چندانی نخواهد داشت.

بر فرض اگر این جرح ابن حجر را بپسندیم روایت به درجه حسن خواهد رسید و باز قابلیت احتجاج خواهد داشت.

پاسخ۲:

با وجود جرح نسائی نسبت به حفظ عبدالله بن عطاء باز ابن حجر در نسبت خطا به این راوی متفرد است، چرا که نسائی ضبط عبد الله بن عطاء را زیر سوال نبرده است بلکه درجه بالای حفظ و ضبط را برای او قائل نبوده است.

عبارت (لیس بالقوی) با جرح (لیس بقوی) متفاوت است، و قائل این جرح در واقع  درجه ی بالای از قوی بودن را برای راوی قائل نبوده است و به اصل قوت راوی خدشه ای وارد نمی‌کند.

در پاورقی و تحقیق کتاب إرواء الظمي بتراجم رجال سنن الدارمي به این نکته اشاره شده است و آمده:

(فكلمة “‌ليس ‌بقوي” تنفي القوّة مطلقًا، وإن لم تثبت الضّعف مطلقًا، وكلمة “‌ليس ‌بالقوي” إنّما تنفي الدّرجة الكاملة من القوّة).[۶۴]

در نتیجه نسائی، عدالت و ضابط بودن عبدالله بن عطاء را پذیرفته است، بلکه درجه اعلی عدالت و ضبط را برای او قائل نبوده است. علی الخصوص با توثیقاتی که از علمای رجالی نقل شده است.

ضمن آنکه نسائی متشدد در جرح است و شروط او را سخت تر از بخاری و مسلم دانسته اند.

مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

(وقال أبو الفضل بن طاهر أيضا: سألت الإمام أبا القاسم سعد ابن علي الزنجاني بمكة عن حال رجل من الرواة فوثقه، فقلت: أن أبا عبد الرحمن النسائي ضعفه، فقال: يا بني إن لابي عبد الرحمن في الرجال ‌شرطا ‌أشد من شرط البخاري ومسلم).[۶۵]

دوم: تدلیس

ابن حجر عسقلانی نام عبدالله بن عطاء را در مرتبه اول در طبقات المدلسین ذکر کرده است.[۶۶]

پاسخ۱:

مرتبه اول از کتاب طبقات المدلسین کسانی هستند که ابن حجر عسقلانی در مقدمه کتاب می‌گوید این افراد تدلیس نکرده اند مگر بسیار کم و نادر.

(الاولى من لم يوصف بذلك الا نادرا كيحيى بن سعيد).[۶۷]

پاسخ۲:

ابن العراقی در کتاب تحفة التحصیل فقط نام عقبة بن عامر را ذکر کرده است که عبدالله بن عطاء از او تدلیس می‌کرده است.

(عبد ‌الله ‌بن ‌عطاء ‌الطّائفي روايته عن عقبة بن عامر الجهنيّ في سنن ابن ماجه ولم يدركه قاله في التّهذيب).[۶۸]

راوی ششم: عبد اللّه بن بريدة

نام وي عبد الله بن بريدة بن الحصيب، أبو سهل الأسلمي است و در سال ۱۱۵ هجری وفات يافته است.[۶۹]

اتصال سند

مزی در تهذیب الکمال نام عبد الله بن عطاء را در بین شاگردان عبدالله بن بریده ذکر کرده است.

(روی عنه:….  وعبد الله بن عطاء المكّي (م ۴) ، و…).[۷۰]

بنابراین اتصال سند در این طبقه نیز برقرار است.

توثیقات

عبدالله بن بریده از راویان صحیح بخاری و صحیح مسلم است.

ابن حبان نام او را در الثقات خودش ذکر کرده است.

(‌عبد ‌اللّه ‌بن ‌بريده ‌بن ‌الحصيب الأسلميّ …).[۷۱]

ذهبی به طور صریح او را توثیق کرده است.

 (‌عبد ‌الله ‌بن ‌بريدة قاضي مرو وعالمها … ثقة ولد عام اليرموك وعاش مائة توفي ۱۱۵ ع).[۷۲]

ابن حجر عسقلانی نیز او را به طور صریح توثیق کرده است.

(‌عبد ‌الله ‌ابن ‌بريدة ابن الخصيب الأسلمي أبو سهل المروزي قاضيها ثقة من الثالثة مات سنة خمس ومائة وقيل بل خمس عشرة وله مائة سنة).[۷۳]

مزی در تهذیب الکمال از قول ابن معین، ابوحاتم رازی و العجلی عبد لله بن بریده را توثیق کرده است.

(وقال إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين، وأبو حاتم والعجلي: ثقة).[۷۴]

تضعيفات

تنها جرحي كه متوجه عبدالله بن بریده است اینست که روایت های برادرش سلیمان از پدرش بریدة بن حصیب صحیح تر است و او احادیث منکر از پدرش نقل کرده است.

مزی در تهذیب الکمال از قول ابراهیم الحربی می‌نویسد:

(وقال إبراهيم الحربي عبد الله أتم من سليمان ولم يسمعا من أبيهما وفيما روى عبد الله عن أبيه أحاديث منكرة وسليمان أصح حديثا).[۷۵]

پاسخ۱:

حاکم نیشابوری سند عبدالله بن بریده از پدرش را به طور خاص تصحیح کرده است و می‌گوید: صحیح ترین اسناد است.

(وفي “علوم الحديث” للحاكم: ‌أثبت ‌أسانيد ‌الخراسانيين ‌الحسين بن واقد، عن عبد اللّه بن بريدة، عن أبيه).[۷۶]

در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز روایاتی از عبدالله به سند پدرش ذکر شده است. در نتیجه احادیث عبدالله از پدرش پذیرفته شده است.

پاسخ۲:

در بخش جعفر بن زیاد گذشت که نقل حدیث منکر منافاتی با وثاقت راوی ندارد و الساجی ضمن توثیق جعفر بن زیاد نقل روایت منکر را به او نسبت می‌دهد:

(وقال أبو زكريا يحيى الساجي: ثقة، وقد روى مناكير).[۷۷]

نتیجه

با توجه به توثیقاتی که از عبدالله بن بریده ذکر شد و از جرح نقل احادیث منکر از پدرش نیز پاسخ داده شد. در نتیجه در وثاقت وی شکی وجود ندارد.

راوی هفتم: عبد اللّه بن بريدة، عن أبيه

نام وی بريدة بن الحصيب بن عبد اللّه بن الحارث، أبو عبد اللّه الأسلميّ، است و در سال ۶۲ هجری وفات یافته است.[۷۸]

اتصال سند

ذهبی در تاریخ الاسلام نام دو فرزندش عبدالله وسلیمان را در بین شاگردانش ذکر کرده است.

( بريدة بن الحصيب بن عبد اللّه بن الحارث….روى عنه: ابناه عبد اللّه وسليمان).[۷۹]

بنابراین اتصال سند در این طبقه نیز برقرار است.

وی از صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله است و تمام صحابه در نزد اهل سنت ثقه و عادل هستند.

(أسلم قبل غزوة بدرٍ، وله عدّة مشاهد مع النّبيّ صلّى اللّه عليه وسلّم وعدّة أحاديث، سكن مرو في آخر عمره، وبها قبره).[۸۰]

نتيجه نهایی

حاکم نیشابوری و ذهبی حکم به صحت این حدیث داده اند زیرا عبدالله بن عطاء را ثقه میدانند و قول صدوق یخطیء ابن حجر در مورد او را نپذیرفته اند.

 (هذا حديثٌ صحيح الإسناد، ولم يخرّجاه . [التعليق – من تلخيص الذهبي]۴۷۳۵ – صحيح).[۸۱]

اگر این قول ابن حجر را بپذیریم حدیث به درجه حسن خواهد رسید و بازهم حجت است و قابلیت احتجاج دارد.

پی‌نوشت‌ها

[۱]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱)، ج ۳، ۱۶۸.

[۲]‏. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق (دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵).، ج ۵۶، ۲۸۷.

[۳]‏. شمس الدّين الذّهبي، سير أعلام النبلاء (مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵).، ج ۱۵، ۴۶۰.

[۴]‏. همان، ج ۱۵، ۴۵۴.

[۵]‏. همان، ج ۱۵، ۴۵۲-۴۵۳.

[۶]‏. شمس الدّين الذّهبي، تذكرة الحفّاظ (بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۹).، ج ۳، ۵۲-۵۳.

[۷]‏. شمس الدّين الذّهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ۴۵۸.

[۸]‏. همان، ج ۱۵، ۴۵۵.

[۹]‏. ابن حجر العسقلاني، تقريب التّهذيب (سوريا: دار الرّشيد، ۱۴۰۶).، ۲۹۴.

[۱۰]‏. شمس الدّين الذّهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ۴۵۳.

[۱۱]‏. شمس الدّين الذّهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب السّتة (جدّة: دار القبلة للثقافة الإسلامية – مؤسسة علوم القرآن، ۱۴۱۳).، ج ۱، ۵۳۶.

[۱۲]‏. شمس الدّين الذّهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۲، ۵۲۲.

[۱۳]‏. ابن حجر العسقلاني، تقريب التّهذيب، ۲۹.

[۱۴]‏. ابن حجر العسقلاني، تهذيب التّهذيب (هند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، بی‌تا).، ج ۵، ۱۲۹-۱۳۰.

[۱۵] ‏. ابن حبّان، الثّقات (حيدر آباد الدّكن: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳).، ج ۸، ۵۱۳.

[۱۶]‏. شمس الدّين الذّهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱۲، ۵۲۳.

[۱۷]‏. همان، ج ۱۲، ۵۲۳.

[۱۸]‏. ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (حيدر آباد الدكن: دار إحياء التراث العربي، ۱۲۷۱).، ج ۶، ۲۱۶.

[۱۹]‏. همان، ج ۶، ۲۱۶.

[۲۰]‏. علاء الدّين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال (بيروت: دار الكتب العلمية، ۲۰۱۱).، ج ۴، ۲۹۲.

[۲۱]‏. ابن حجر العسقلاني، تهذيب التّهذيب، ج ۵، ۱۲۹.

[۲۲]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب (سوريا: دار الرشيد، ۱۴۰۶)، ۱۱۱.

[۲۳]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال (بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰)، ج ۳، ۲۲۶.

[۲۴]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام (بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴)، ج ۵، ۳۳.

[۲۵]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۱۱۱.

[۲۶]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹ (حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳)، ج ۸، ۱۳۰.

[۲۷]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۴، ۳۲۲-۳۲۳.

[۲۸]. ‏همان، ج ۴، ۳۲۲.

[۲۹]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة (جدة: دار القبلة للثقافة الإسلامية، ۱۴۱۳)، ج ۱، ۲۹۴.

[۳۰]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۱۴۰.

[۳۱]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۸، ۹:۱۵۹.

[۳۲]. ‏العجلی، معرفة الثقات من رجال (المدينة: مكتبة الدار، ۱۴۰۵)، ج ۱، ۲۶۸.

[۳۳]. ‏ابن شاهين، تاريخ أسماء الثقات (الكويت: الدار السلفية، ۱۴۰۴)، ۵۵.

[۳۴]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۵، ۴۰-۴۱.

[۳۵]. ‏همان، ج ۵، ۴۰.

[۳۶]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب (الهند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، ۱۳۲۶)، ج ۲، ۹۳.

[۳۷]. ‏ناصر الدين الألباني، سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج ۶ (الریاض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، ۱۴۱۵)، ج ۵، ۲۶۲.

[۳۸]. ‏ابن الصلاح، معرفة أنواع علم الحديث (بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۲۳)، ۲۲۹.

[۳۹]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ج ۱، ۱۱۸.

[۴۰]. ‏صلاح الدين الصفدي، الوافي بالوفيات (بیروت: دار إحياء التراث، ۱۴۲۰)، ج ۶، ۱۰۹.

[۴۱]. ‏ابن عدی، الكامل في ضعفاء الرجال (بیروت: الكتب العلمية، ۱۴۱۸)، ج ۱، ۵۰۴.

[۴۲]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۲ (القاهره: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، ۱۴۲۲)، ج ۲، ۱۰۶.

[۴۳]. ‏ابن عدی، الكامل في ضعفاء الرجال، ج ۲، ۳۷۷.

[۴۴]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۲، ج ۲، ۱۲:۱۰۶.

[۴۵]. ‏أبو الحسنات اللكنوي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل (حلب: مكتب المطبوعات الإسلامية، ۱۴۰۷)، ۲۰۰.

[۴۶]. ‏ابن حبان، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين (حلب: دار الوعي، ۱۳۹۶)، ج ۱، ۲۱۴.

[۴۷]. ‏الطحاوی، شرح مشكل الآثار (مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۵)، ج ۱۳، ۳۳۲.

[۴۸]. ‏ابن حبان، المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج ۱، ۲۱۴.

[۴۹]. ‏شمس الدين الذهبي، المغني في الضعفاء، بی‌تا، ج ۱، ۱۳۲.

[۵۰]. ‏شمس الدين السخاوي، فتح المغيث (مصر: مكتبة السنة، ۱۴۲۴)، ج ۴، ۱۲.

[۵۱]. ‏شمس الدين الذهبي، ديوان الضعفاء والمتروكين (مكة: مكتبة النهضة الحديثة، ۱۳۸۷)، ۶۴.

[۵۲]‏. نور الدّين عتر، منهج النقد في علوم الحديث (دمشق: دار الفكر، ۱۴۰۱).، ۱۱۴.

[۵۳]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۵، ۴۱.

[۵۴]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۴۶۵-۴۶۶.

[۵۵]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج ۵، ۳۲۲.

[۵۶]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۸، ۴۶۶.

[۵۷]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج ۱، ۵۷۴.

[۵۸]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۳۱۴.

[۵۹]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۷، ۹:۴۱.

[۶۰]. ‏مجموعة من المؤلفين، موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله (بیروت: عالم الكتب، بی‌تا)، ج ۲، ۳۶۵.

[۶۱]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج ۵، ۳۲۲-۳۲۳.

[۶۲]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۳۱۴.

[۶۳]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۵، ۳۱۳.

[۶۴]. ‏ابو طیب المنصوری، إرواء الظمي بتراجم رجال سنن الدارمي (ریاض: دار العاصمة، ۱۴۳۶)، ۳۰۷.

[۶۵]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱، ۱۷۲.

[۶۶]. ‏ابن حجر العسقلاني، طبقات المدلسين (عمان: مكتبة المنار، ۱۴۲۳)، ۲۲.

[۶۷]. ‏همان، ۱۳.

[۶۸]. ‏ابن العراقي، تحفة التحصيل في ذكر رواة المراسيل (الرياض: مكتبة الرشد، بی‌تا)، ۱۸۲.

[۶۹]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۳، ۲۶۵.

[۷۰]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۴، ۳۳۰.

[۷۱]. ‏ابن حبان، الثقات، ج ۹، ج ۵، ۹:۱۶پ.

[۷۲]. ‏شمس الدين الذهبي، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج ۱، ۵۴۰.

[۷۳]. ‏ابن حجر العسقلاني، تقريب التهذيب، ۲۹۷.

[۷۴]. ‏جمال الدين المزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۴، ۳۳۱.

[۷۵]. ‏ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج ۵، ۱۵۸.

[۷۶]. ‏علاء الدين مغلطاي، إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۱۲، ج ۴، ۱۲:۳۲۴.

[۷۷]. ‏همان، ج ۱۲، ج ۲، ۱۲:۱۰۶.

[۷۸]. ‏شمس الدین الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۲، ۶۲۱.

[۷۹]. ‏همان، ج ۲، ۶۲۱.

[۸۰]. ‏همان، ج ۲، ۶۲۱.

[۸۱]. ‏الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ۱۶۸.

منابع و مآخذ

‏‫أبو الحسنات اللكنوي. الرفع والتكميل في الجرح والتعديل. ۱ ج. حلب: مكتب المطبوعات الإسلامية، ۱۴۰۷.

‏‫ابن ابي حاتم. الجرح والتعديل. حيدر آباد الدكن: دار إحياء التراث العربي، ۱۲۷۱.

‏‫ابن الصلاح. معرفة أنواع علم الحديث. ۱ ج. بیروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۲۳.

‏‫ابن العراقي. تحفة التحصيل في ذكر رواة المراسيل. الرياض: مكتبة الرشد، بی‌تا.

‏‫ابن حبّان. الثّقات. حيدر آباد الدّكن: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳.

‏‫ابن حبان. الثقات. ج. ۹. حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳.

‏‫———. المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين. ۳ ج. حلب: دار الوعي، ۱۳۹۶.

‏‫ابن حجر العسقلاني. تهذيب التهذيب. ۱۲ ج. الهند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، ۱۳۲۶.

‏‫———. تقريب التّهذيب. سوريا: دار الرّشيد، ۱۴۰۶.

‏‫———. تقريب التهذيب. سوريا: دار الرشيد، ۱۴۰۶.

‏‫———. طبقات المدلسين. عمان: مكتبة المنار، ۱۴۲۳.

‏‫———. تهذيب التّهذيب. هند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، بی‌تا.

‏‫ابن شاهين. تاريخ أسماء الثقات. الكويت: الدار السلفية، ۱۴۰۴.

‏‫ابن عدی. الكامل في ضعفاء الرجال. بیروت: الكتب العلمية، ۱۴۱۸.

‏‫ابن عساكر. تاريخ مدينة دمشق. دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵.

‏‫ابو طیب المنصوری. إرواء الظمي بتراجم رجال سنن الدارمي. ریاض: دار العاصمة، ۱۴۳۶.

‏‫الحاكم النيسابوري. المستدرك على الصحيحين. ۴ ج. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱.

‏‫الطحاوی. شرح مشكل الآثار. ۱۶ ج. مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۵.

‏‫العجلی. معرفة الثقات من رجال. ۲ ج. المدينة: مكتبة الدار، ۱۴۰۵.

‏‫جمال الدين المزي. تهذيب الكمال في أسماء الرجال. ۳۵ ج. بيروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰.

‏‫شمس الدين الذهبي. ديوان الضعفاء والمتروكين. مكة: مكتبة النهضة الحديثة، ۱۳۸۷.

‏‫شمس الدّين الذّهبي. سير أعلام النبلاء. مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵.

‏‫———. الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب السّتة. جدّة: دار القبلة للثقافة الإسلامية – مؤسسة علوم القرآن، ۱۴۱۳.

‏‫شمس الدين الذهبي. الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة. ۲ ج. جدة: دار القبلة للثقافة الإسلامية، ۱۴۱۳.

‏‫شمس الدّين الذّهبي. تذكرة الحفّاظ. بيروت: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۹.

‏‫شمس الدين الذهبي. المغني في الضعفاء، بی‌تا.

‏‫شمس الدين السخاوي. فتح المغيث. ۴ ج. مصر: مكتبة السنة، ۱۴۲۴.

‏‫شمس الدین الذهبی. تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام. ۱۷ ج. بیروت: دار الغرب الإسلامي، ۱۴۲۴.

‏‫صلاح الدين الصفدي. الوافي بالوفيات. ۲۹ ج. بیروت: دار إحياء التراث، ۱۴۲۰.

‏‫علاء الدين مغلطاي. إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال. ج. ۱۲. القاهره: الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، ۱۴۲۲.

‏‫علاء الدّين مغلطاي. إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال. بيروت: دار الكتب العلمية، ۲۰۱۱.

‏‫مجموعة من المؤلفين. موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله. بیروت: عالم الكتب، بی‌تا.

‏‫ناصر الدين الألباني. سلسلة الأحاديث الصحيحة. ج. ۶. الریاض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، ۱۴۱۵.

‏‫نور الدّين عتر. منهج النقد في علوم الحديث. دمشق: دار الفكر، ۱۴۰۱.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لبل